PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : وصایای حضرت فاطمه سلام الله علیها



amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:32 بعد از ظهر
من مطالبی در مورد این موضوع بیان می کنم. :D :D :D :D :lol: :lol: :lol: :lol:

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:33 بعد از ظهر
وصایای فاطمه (س) به طور پراکنده و نامنظم در روایات و تواریخ نقل شده است .
به جزامیرالمؤمنین (ع) که نامش در وصایای فاطمه(ع) زیاد دیده می شود ، نام این سه بانوی محترمه، یعنی ام ایمن ، اسماء و سلمی همسر ابی رافع نیز در روایات آمده است.
ام ایمن همان بانوی فداکار و با ایمانی است که به صدق مدعای فاطمه شهادت داد و طبق روایات پیغمبر درباره اش فرمود:" او زنی است از اهل بهشت... " ، او در خانه پیغمبر و خدیجه زندگی می کرد و پس از آن نیز به مدینه هجرت کرد و به خانه اسامه رفت و پس از او نیز در خدمت اهل بیت پیغمبر ، انجام وظیفه می کرد.
اسماء بنت عمیس که پس از آنکه شوهرش جعفربن ابیطالب در جنگ مؤته به شهادت رسید به همسری ابوبکر در آمد و این جریان قبل از رحلت رسول خدا (ص) بود .
" سلمی" نیز نام زنی است که خدمتکاری رسول خدا(ص) را می کرد، او کنیز " صفیه " دخترعبدالمطلب بود، و او همان زنی است که قابلگی فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنین قابله " ابراهیم " فرزند رسول خدا(ص) بوده و در ماجرای وفات فاطمه(ع) نیز در غسل دادن او به علی(ع) و اسماء کمک می کرد.(1)
به هر صورت درباره ام ایمن مطلبی در وصیت نامه نیست جز آنکه در روایات نام او آمده و این که فاطمه (ع) به او وصیت کرد .(2)
8-) :? :shock: :o

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:34 بعد از ظهر
در مورد سلمی نیز در چند حدیث آمده که گوید: هنگامی که فاطمه (ع) بیمار شد من از او پرستاری می کردم تا در یکی از روزها که علی(ع) برای انجام کاری ازخانه بیرون رفت و فاطمه (ع) با اینکه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدری آب غسل برای من حاضر کن . من حاضر کردم و فاطمه برخاسته وغسل کرد ، سپس لباس های نو خود را پوشید و به من دستور داد فرشی برای او در وسط اتاق بیندازم ، روی آن خوابید و پاهای خود را به طرف قبله کشید ، آن گاه دست خود را زیر گونه اش گذارده و فرمود: من اینک از دنیا می روم، بدین ترتیب از دنیا رفت و من علی (ع) را خبر کردم .(3)
درباره اسماء بنت عمیس نیز در پاره ای از روایات آمده که گوید: فاطمه (ع) به من وصیت کرد کسی جز من و علی (ع) او را غسل ندهد، و من نیز هنگام غسل فاطمه طبق وصیتی که کرده بود به علی (ع) کمک کردم و هر دو با هم جنازه را غسل دادیم.(4) :o :( ;) :P

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:35 بعد از ظهر
درچند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که اسماء گوید، فاطمه درهنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی که درباره حمل جنازه ها مرسوم است ، شرم می کنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روی تخته ای می گذارند و پارچه ای روی آن می اندازند وپستی و بلندی های بدن او برای بیننده آشکار است.
اسماء گوید: به ایشان عرض کردم: من چیزی را که درحبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانت می دهم . سپس چند عدد چوب تر و تختی را آورد و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را بر کنار تخت بست و چادر روی آن کشید، فاطمه( ع) که آن را دید خوشحال شد و تبسم کرد، اسماء گوید: من از روزی که رسول خدا(ص) از دنیا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پیغبر ندیده بودم.(5)
در روایتی است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد تشخیص داده نمی شود.(6) و در حدیثی است که فرمود:
برای من نیز یک چنین چیزی درست کن، و مرا مستور کن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد.(7)
:lol: ;) :mrgreen: :|

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:36 بعد از ظهر
وصایای حضرت زهرا به حضرت علی علیهما السلام
از جمله کرامات فاطمه علیها سلام که محدثین شیعه و اهل سنت روایت کرده اند این است که وی از مرگ خود خبرداد و روز و وقت آن را تعیین کرد ، چنانکه در روایات پیش از این نیز گذشت و در حدیثی است که وقتی به علی (ع) گفت: هنگام مرگ من رسیده! علی (ع) فرمود: ای دختر پیغمبر، با اینکه وحی از ما قطع شده این خبر را از کجا دانستی ؟
فاطمه پاسخ داد، هم اکنون خواب مختصری مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را دیدم که به من فرمود: امشب نزد ما خواهی بود و من می دانم که او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است.(8)
و در روایتی است که پس از آن به علی (ع) گفت: چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
:o :( :D :lol:

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:36 بعد از ظهر
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن(9)
:P :lol: :P :lol:

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:37 بعد از ظهر
و در نقلی هم آمده که فاطمه (ع) وصایای خود را در رقعه ای نوشته و زیر سرش نهاده بود و چون از دنیا رفت، علی (ع) آن رقعه را بیرون آورد و جملات زیر را در آن مشاهده کرد:
" بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله، اوصت وهی تشهد ان لا اله الا الله، وان محمداً عبده و رسوله ، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و ان الله یبعث من فی القبور.
" یا علی انا فاطمة بنت محمد زوجنی الله منک لا کون لک فی الدنیا و الآخرة، انت ولی بی من غیری، حنطنی و غسلنی و کفنی با للیل، و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة"(10)
" به نام خدای بخشاینده و مهربان، این است آنچه دختر رسول خدا بدان وصیت می کند، و این وصیت را در حالی می کند که گواهی می دهد معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهی می دهد که بهشت حق است، و جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و هیچ گونه شکی در آن نیست، و گواهی می دهد که خدای تعالی هر کس را که در گورهاست مبعوث و زنده خواهد کرد.
ای علی ! منم فاطمه دختر محمد که خدای تعالی مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا وآخرت از آن تو باشم، و تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگران هستی !
کار حنوط ، غسل و کفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن، و کسی را خبر نکن ، تو را به خدا می سپارم ، و بر فرزندان خود تا روز قیامت سلام می رسانم(11). :D :lol: :P :D

amirhossein10
پنجشنبه 19 خرداد 90, 07:39 بعد از ظهر
پی نوشتها:
1- اسد الغابة، ج 5، ص 478. :D
2- بحار الانوار ، ج 43، صص 181 و 204. :)
3- کشف الغمه ، ج 2، ص 127. ;)
4- بحار الانوار، ج 43، صص 184 و 198/ کشف الغمه ، ج 3، صص 126 و 130. :lol:
5- احقاق الحق ، ج 10، ص 474/ بحار الانوار، ج 43، صص 189و 213. :x
6- کشف الغمه، ج 2، ص 130. :P
7- بحارالانوار، ج 43، ص 213. :o
8- همان، ص 179. :?
9- بحار الانوار، ج 43، صص 192 و 191. :shock:
10- همان، ص 214. 8-)
11- همان، ص 214. :cry:

amirhossein10
جمعه 20 خرداد 90, 11:31 قبل از ظهر
از حضرت صادق علیه*السلام پرسیدند:

به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟

حضرت فرمود: برای آن كه فاطمه علیهاالسلام وصیّت كرده بود كه آن دو مرد اعرابی كه هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.

(علل الشرایع؛ ص185)

*************************

از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟
فرمود: زیرا كه او خشمناك بود بر جماعتی و نمی*خواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر كسی كه ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، كه بر احدی از فرزندان فاطمه نماز كند

امالی شیخ صدوق؛ ص523

amirhossein10
جمعه 20 خرداد 90, 11:32 قبل از ظهر
در كشف الغمّه روایت كرده*اند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیك شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور كه من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل كرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامه*های نو طلبید، پوشید و فرمود:


ای اسماء!
جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم كافور آورد، حضرت آن را سه قسمت كرد و یك بخش را از برای خود گذاشت و یكی را برای من و یكی را برای علی، آن كافور را بیاور كه مرا به آن حنوط كنند. چون كافور را آورد، فرمود: نزدیك سر من بگذار،
پس رو به قبله خوابید و جامه*ای بر روی خود كشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر كن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب كن و بدان كه من به پدر خود ملحق گردیده*ام.


اسماء ساعتی انتظار كشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا كرد، صدایی نشنید،
پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین كسی كه بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن كسی كه در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است.

چون جواب نشنید جامه را از روی مباركش برداشت، دید كه مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز كرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را می*بوسید و می*گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله می*رسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.

amirhossein10
جمعه 20 خرداد 90, 11:34 قبل از ظهر
شیخ صدوق روایت كرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود:


ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت می*كنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه می*خواهی بگو، فرمود:


وصیت*های من اول آن است كه امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی كه تربیت كننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است،

و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائكه برای من تصویر كردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما كه چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را كه ملائكه از جانب حق تعالی برای او وصف كرده بودند به آن حضرت نشان داد.

وصیت سوم من آن است كه در هر ساعت از شب و روز كه وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن كنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا كه بر من ستم كرده*اند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم كرد.

علل الشرایع؛185

amirhossein10
جمعه 20 خرداد 90, 11:35 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم

هذا ما اوصت به فاطمة(سلام الله علیها) بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله) اوصت و هی تشهد أن لا إله إلا الله و أن محمد(صلی الله علیه و آله) عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.
یا علی! انا فاطمة(سلام الله علیها) بنت محمد(صلی الله علیه و آله) زوجنی الله منک لاکون لک فی الدنیا و الآخرة . انت أولی بی من غیری حنطنی غسلنی کفنی بالیل و صل علی و ادفنی بالیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة.


بنام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالى وصیت مى کند که شهادت می دهد خدایى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت که هیچ شکى در آن نیست فرا خواهد رسید و ذات الهى جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداند و همه را وارد محشر فرماید.
اى على من فاطمه دختر محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارترى .على جان حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن کن و هیچ کس را اطلاع نده. اینک با شما وداع می کنم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.



بحارالانوار، جلد 43، ص 214.

amirhossein10
جمعه 20 خرداد 90, 11:36 قبل از ظهر
سلیم بن قیس می*گوید:
از ابن*عباس شنیدم كه می*گفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علی*علیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت می*كنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائكه برای من وصف كردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت كرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."


پس ابوبكر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:
تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.


چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود.

چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت:
ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟
عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید

عمر گفت: شما كینه قدیم خود را هرگز ترك نمی*كنید، والله كه می*روم او را از قبر در آورم و بر او نماز می*كنم

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بكشم و در نیام نكنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم.

كتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240