PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گنجشک و خدا



mostafahem
شنبه 07 خرداد 90, 10:49 قبل از ظهر
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا میگرفتندو خدا هر بار به فرشتگان اینگونه میگفت: می آید،من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنودو یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه میدارد. و سر انجام روزی گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.فرشتگان چشم به لبهایش دوختند،گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست" گنجشک گفت:"لانه کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیهایم بود و سر پناه بی کسی ام.تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه را بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:"ماری در راه لانه ات بود.خواب بودی.باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت:"و چه بسیار بلا ها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.های های گریه اش ملکوت خدا را پر کرد.

ABASS
شنبه 07 خرداد 90, 05:29 بعد از ظهر
این داستان رو آقا حامد در بخش حکمت بلا بیان کردند.....

حامد
یکشنبه 08 خرداد 90, 11:14 بعد از ظهر
داداش حامد ضایع شد
حالا تو باید بگی ادم هرچی که می فهمه که نباید بگه

البته مزاح بود ممنون از تذکر شما

zoha
سه شنبه 10 خرداد 90, 01:09 بعد از ظهر
اقای حامد میشه من هم یه تذکر بدم :?:

ANVARI
سه شنبه 10 خرداد 90, 05:47 بعد از ظهر
روزا سخت نمیگذره بلکه اصلا نمیگذره چون خدای انوری مثل خدای اقا گنجشک هنوز صلاح نمیدونه جواب بده هنوز صلاح نمیدونه من درد میکشم درد میکشم تا خدای انوری هم رحم کن :cry:

حامد
سه شنبه 10 خرداد 90, 11:43 بعد از ظهر
اقای حامد میشه من هم یه تذکر بدم
خواهش میکنم بفرمایید تذکر خوبه امیدوارم که مفید باشه

zoha
چهارشنبه 11 خرداد 90, 02:20 بعد از ظهر
جسارتا اقای حامد :!:
شما نه تو اون داستان ارایشگر به سوالای من جواب دادین نه تو اون مبحث حکمت بلا به سوالای دوستان مومنتون :!:
حالا به سوالای بنده حقیر جواب میدین یا همه اونا رو به اضافه یه سری سوال دیگه دوباره بپرسم :?:

حامد
چهارشنبه 11 خرداد 90, 05:09 بعد از ظهر
سلام zoha
واقعا شرمنده
:oops: :oops: :oops: :oops: :oops: :oops:
در مورد اتصال به شبکه واقعا مشکل دارم
در مورد سئوالات ان شاء الله در اولین فرصت با هم بحث می کنیم

حلال کنید
یا علی

ANVARI
چهارشنبه 11 خرداد 90, 11:51 بعد از ظهر
سلام اقا حامد
البته حضرت دلچسب تر بود اما چون نمی پسندید ما تنابزوا بالالقاب نمی کنیم
پسرم :!: شما که حدیث دانی نمی دانی که علم خداوند از سنخ علم انسان نیست ؟!
این توجیهات برای حکمت خداوندی از مغز کوچک انسان نه تنها خنده دار است بلکه بسیار خطرناک می باشد. داستان ارایشگر ، داستان گنجشک من را یاد ماهی ای می اندازد که تمام عمر سعی می کند که بفهمد زندگی در خارج از اب چگونه است. تو هم همان ماهی هستی که سعی می کند دنیای بزرگتری را بفهمد اما دریغ از انکه اینها که شما می گویید حکمت نیست توجیهات کودکانه ای است که به ذهن انسان می رسد و به همین دلیل برای ما و شما جذاب و قابل پذیرش است. حکمت کارهای اورا تنها خود او می داند و کسی که علم غیب دارد. پسرم :!:

حامد
پنجشنبه 12 خرداد 90, 07:41 قبل از ظهر
سلام اقا حامد
علیک سلام

پسرم :!:
بله پدر بزرگ :!:

شما که حدیث دانی
اگه بودیم که خوب بود مشکلی نداشتیم


علم خداوند از سنخ علم انسان نیست
بله تباین دارند
اما این داستان
از کجاش شما سنخیت فهمیدید ؟؟؟
کجاش نا فی علم غیب بود
اتفاقا توی این داستان ها اگه خوب دقت کنید داره نگاه کودکانه انسان ها به خداوند و افعال خدا نقد می کنه
حالا فهمیدی پدر بزرگ مهربون
خدا حافظ پدر بزرگ

zoha
پنجشنبه 12 خرداد 90, 11:22 بعد از ظهر
خواهش می کنم اقای حامد :P
تکنولوژی شعور نداره شما خودتونو اذیت نکنین اما جواب سوالای من یادتون نره لطفا