PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نظریات علامه مجلسی در باره فلسفه



mostafahem
سه شنبه 03 خرداد 90, 08:47 قبل از ظهر
بحار الانوار جلد چهاردهم:
و أقول هذه الجناية على الدين و تشهير كتب الفلاسفة بين المسلمين من بدع خلفاء الجور المعاندين لأئمة الدين ليصرفوا الناس عنهم و عن الشرع المبين و يدل على ذلك ما ذكره الصفدي في شرح لامية العجم أن المأمون لما هادن بعض ملوك النصارى أظنه صاحب جزيرة قبرس طلب منهم خزانة كتب اليونان و كانت عندهم مجموعة في بيت لا يظهر عليه أحد فجمع الملك خواصه من ذوي الرأي و استشارهم في ذلك فكلهم أشار بعدم تجهيزها إليه إلا مطران واحد فإنه قال جهزها إليهم ما دخلت هذه العلوم على دولة شرعية إلا أفسدتها و أوقعت الاختلاف بين علمائها و قال في موضع آخر أن المأمون لم يبتكر النقل و التعريب أي لكتب الفلاسفة بل نقل قبله كثير فإن يحيى بن خالد بن برمك عرب من كتب الفرس كثيرا مثل كليلة و دمنة و عرب لأجله كتاب المجسطي من كتب اليونان و المشهور أن أول من عرب كتب اليونان خالد بن يزيد بن معاوية لما أولع بكتب الكيمياء و يدل على أن الخلفاء و أتباعهم كانوا مائلين إلى الفلسفة و أن يحيى البرمكي كان محبا لهم ناصرا لمذهبهم ما رواه الكشي بإسناده عن يونس بن عبد الرحمن قال كان يحيى بن خالد البرمكي قد وجد على هشام شيئا من طعنه على الفلاسفة فأحب أن يغري به هارون و يضربه على القتل ثم ذكر قصة طويلة في ذلك أوردناها في باب أحوال أصحاب الكاظم ع و فيها أنه أخفى هارون في بيته و دعا هشاما ليناظر العلماء و جروا الكلام إلى الإمامة و أظهر الحق فيها و أراد هارون قتله فهرب و مات من ذلك الخوف رحمه الله و عد أصحاب الرجال من كتبه كتاب الرد على أصحاب الطبائع و كتاب‏
الرد على أرسطاطاليس في التوحيد و عد الشيخ منتجب الدين في فهرسه من كتب قطب الدين الراوندي كتاب تهافت الفلاسفة و عد النجاشي من كتب الفضل بن شاذان كتاب رد على الفلاسفة و هو من أجلة الأصحاب و طعن عليهم الصدوق ره في مفتتح كتاب إكمال الدين و قال الرازي عند تفسير قوله تعالى فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ فيه وجوه ثم ذكر من جملة الوجوه أن يريد علم الفلاسفة و الدهريين من بني يونان و كانوا إذا سمعوا بوحي الله صغروا علم الأنبياء إلى علمهم و عن سقراط أنه سمع بموسى ع و قيل له أ و هاجرت إليه فقال نحن قوم مهذبون فلا حاجة إلى من يهذبنا و قال الرازي في المطالب العالية أظن أن قول إبراهيم لأبيه يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً
إنما كان لأجل أن أباه كان على دين الفلاسفة و كان ينكر كونه تعالى قادرا و ينكر كونه تعالى عالما بالجزئيات فلا جرم خاطبه بذلك الخطاب‏

ترجمه:من گويم: اين جنايت بدين و نشر كتب فلسفه ميان مسلمين از بدعتهاى خلفاء جور و معاندان أئمه دين بوده، تا مردم را از آنها و از شروع مبين رو گردان سازند، دليل بر آن نقل صفدى است در شرح لامية العجم كه چون مأمون با يكى از پادشاهان مسيحى- بگمانم سردار جزيره قبرس بود- پيمان آتش بس امضاء كرد، خزانه كتب يونان را از او خواست كه در كتابخانه‏اى گرد بود، و كسى را بر آن اطلاعى نبود، پادشاه همه مشاوران خود را انجمن كرد و در اين باره با آنها مشورت كرد و همه رأي مخالف دادند جز يك مطران كه رأى داد همه اين كتابها را براى آنها بفرست چون اين كتب در هيچ دولت دينى منتشر نشوند جز اينكه آن را تباه كنند، و ميان علماى آنها اختلاف اندازند.
(1) و در جاى ديگر گفته: مأمون مبتكر نقل كتب از زبان خارجى و ترجمه آنها نبود بلكه پيش از او بسيارى نقل شده بودند، زيرا يحيى بن خالد بن برمك بسيارى از كتب پارسى را بعربى برگرداند چون كليله و دمنه، و براى او كتاب مجسطى يونانى را ترجمه كردند، و مشهور است كه نخست كسى كه كتب يونان را بعربى برگرداند خالد بن يزيد بن معاويه بود كه بكتب كيمياء دل بسته بود.
و دليل بر اينكه خلفاء و پيروانشان رو بفلسفه داشتند، و يحيى برمكى دوستدار آنها بود و مذهب آنها را تاييد ميكرد روايتى است كه كشى بسند خود از يونس بن عبد الرحمن باز گفته كه يحيى بن خالد برمكى در دل گرفته بود طعن و انتقاد هشام را بر فلاسفه، و ميخواست هارون را بر او بشوراند و او را بكشتن كشد- سپس داستانى دراز در اين باره دارد كه ما آن را در باب اصحاب كاظم عليه السّلام آورديم.
و از آنست- كه يحيى هارون را در اتاقى نهان كرد و هشام را دعوت كرد تا با علماء مناظره كند، و دنباله سخن را بامامت كشيدند و هشام حق آن را بيان كرد و هارون خواست او را بكشد و او گريخت و از ترسى كه داشت مرد- رحمه اللَّه- و اصحاب در كتب او كتاب رد بر اصحاب طبايع را بر شمردند، و هم كتاب رد بر ارسطو را در توحيد، و شيخ منتجب الدين در فهرست خود كتاب «تهافت الفلاسفه» را از كتب قطب الدين راوندى شمرده، و نجاشى در كتب فضل بن شاذان كتاب رد بر فلاسفه را بر شمرده و او از اجله اصحابست.
و صدوق در آغاز كتاب اكمال الدين از آنها انتقاد كرده، و رازى در تفسير قول خدا تعالى «هر آنگاه رسولانشان آمدند با دليلهاى روشن شاد شدند بدان علمى كه داشتند» گفته در آن چند وجه است، و آنگه در ضمن وجوه گفته: يكى آنكه مقصود از اين علم علم فلاسفه و دهريان يونان باشد. كه چون وحى خدا را مى‏شنيدند. آن را در برابر دانش خود خوار ميشمردند، و از سقراط نقل است كه نام موسى عليه السّلام‏ را شنيد و باو گفتند كاش نزد او كوچ ميكردى پاسخ داد ما مردمى مهذب و آراسته‏ايم و نيازى باستاد نداريم.
رازى در «المطالب العاليه» گفته: بگمانم گفته ابراهيم بپدرش «پدر جان چرا ميپرستى آنچه را كه نشنود و نبيند و سودى برايت ندارد» براى آن بوده كه پدرش بكيش فلاسفه بوده، و منكر بوده كه خدا توانا است و دانا بامور جزئيه است، از اين رو بوى چنين گفته است.

zoha
سه شنبه 03 خرداد 90, 02:27 بعد از ظهر
چه نتيجه اي مي خواين از اين مطلب بگيرين؟! اين نگاه به فلسفه يا هر دانش بشري ديگه اي مثل اين مي مونه كه كسي بگه اوني كه اتومبيل رو درست كرده قصدش الوده كردن هوا بوده !

mostafahem
چهارشنبه 04 خرداد 90, 12:22 قبل از ظهر
لطفا به تعبیر علامه مجلسی که رواج فلسفه رو جنایت در حق
دین می دانند توجه کنید
جنایت در دین با آلودگی هوا را یکسان می دانید :!: :!: :!: :!:

zoha
چهارشنبه 04 خرداد 90, 02:26 بعد از ظهر
تمثیل دو چیز به معنی یکسان دانستن اون دو نیست فقط برای تقریب به ذهنه. منظور من این بود که این نیت خوانی اصلا درست نیست و اینکه یه تفکر یک پیامد خاص رو داشته باشه اغلب مورد نظر متفکران نبوده بلکه در طول زمان و تحت شرایط مختلف این اتفاق میفته کما اینکه در مورد خود دین هم این مساله پیش میاد مثلا همین تروریستها با یه تفسیری از دین دارن عمل می کنن حالا درسته که مافقط همین رو در نظر بگیریم و بگیم نعوذبالله پیامبر برای این دین اسلام رو اورد که می خواست تروریست تربیت کنه برای اخرالزمان؟
و خود عبارت جنایت در دین مبهم و نارساست و یک نگاه تقلیل گرایانه رو می رسونه

mostafahem
پنجشنبه 05 خرداد 90, 12:10 بعد از ظهر
من قصد دارم اینجا نمونه های دیگری رو هم بیارم
که نشان دهنده حملات علامه محلسی به تفکرات فلاسفه است
می توانیم در مورد هرکدام بحث کنیم.مثل نظر علامه مجلسی درباره عقل و نظر
فلاسفه درباره عقل
به نقل زیر از کتاب بحار دقت کنید.علامه در معنای عقل شش مورد را ذکر می کند
که ششمین آن مربوط به نظر فلاسفه است

السّادس: ما ذهب إليه الفلاسفة، و أثبتوه بزعمهم من جوهر مجرّد قديم لا تعلّق له بالمادّة ذاتا و لا فعلا، و القول به كما ذكروه مستلزم لإنكار كثير من ضروريّات الدّين من حدوث العالم و غيره ممّا لا يسع المقام ذكره، و ليس لهم‏ على هذه الامور دليل إلّا مموّهات شبهات أو خيالات غريبة زيّنوها بلطائف عبارات‏
ترجمه:
(2) ششم: عقل چيزى است كه فيلسوفها (دانشمندان بفلسفه و باريك‏بينان در مسائل علميّه) آن را پذيرفته‏اند، و بگمان خودشان اثبات و پابرجا نموده‏اند كه او جوهر مجرّد (موجود قائم بنفس) قديم و ديرينه است كه با لذّات و بالفعل براى او مادّه‏اى (چيزى كه از آن تركيب شده و بآن قائم باشد) نميباشد و لازمه اعتقاد و باور نمودن سخن ايشان كه آن را بيان كرده و گفته‏اند انكار و نپذيرفتن بسيارى از ضروريّات دين (آنچه را كه شخص مسلمان ناگزير است، از اعتقاد داشتن و عمل نمودن بآن) است از قبيل حدوث و نو پيدا شدن عالم و جز آن كه‏ اينجا گنجايش گفتن آن را ندارد، و براى اينان بر اين چيزها (سخنان) دليلى نيست جز نادرستى‏هاى شبهه‏ها و پوشيدگيها كه حقّ و باطل در آن مخلوط و درهم شده يا خيالها و گمانهاى عجيب و شگفت كه آنها را با الفاظ و سخنان نيكو زينت و آرايش داده‏اند

zoha
پنجشنبه 05 خرداد 90, 07:09 بعد از ظهر
قرار نیست اگه یه حرفی رو علامه مجلسی زده حتما درست باشه به این حرف الان نقد وارده

mostafahem
شنبه 07 خرداد 90, 11:05 قبل از ظهر
لطفا نقدی که وارد هست رو بگید

zoha
چهارشنبه 11 خرداد 90, 02:36 بعد از ظهر
[quote="(2) ششم: عقل چيزى است كه فيلسوفها (دانشمندان بفلسفه و باريك‏بينان در مسائل علميّه) آن را پذيرفته‏اند، و بگمان خودشان اثبات و پابرجا نموده‏اند كه او جوهر مجرّد (موجود قائم بنفس) قديم و ديرينه است
من غیر از زکریای رازی یادم نمیاد کسی عقل رو قدیم بدونه تازه اگر هم کسی از فلاسفه تعریفی از عقل کرده باشه نمی تونیم همون یه حرف رو به پای همه بنویسیم و بعد فلسفه رو طرد کنیم. عقل رو به طرق مختلف تعریف و تحلیل کردن...این احتمالا دریافت خود علامه از نوشته های فیلسوفان در مورد عقله که البته به نظر میاد در این مورد منابع کمی رو دیدن که به همین یه تعریف ناقص و نادرست استناد کردند
اینکه مرحوم علامه مجلسی یه حرفی رو بیان کردن و بدون اینکه اون رو ایضاح بفرماین فقط گفتن که اینجا گنجایش ان نیست و ... این یه مغالطه است که اول تو ذهن خواننده یه جهت گیری منفی ایجاد کنیم بعد از بیان روشن و دقیق در مورد اون مساله طفره بریم
فلسفه اگه یه حسن داشته باشه اون هم خرافه و گمان زداییه و الفاظ و سخنان نیکو هم نه تنها عیب نیست که اگر کسی داشته باشه خیلی هم حسنه

حامد
پنجشنبه 12 خرداد 90, 04:17 بعد از ظهر
من غیر از زکریای رازی یادم نمیاد کسی عقل رو قدیم بدونه
zohaبیشتر دقت کن فلاسفه همه عالم قدیم می دونن چه برسه به عقل که جزئی از عالمه
اتفاقا من هم فیلسوفی نمی شناسم که عقل قدیم ندونه مثل:
ملاصدرا حاجی سبزواری یا مثل مرحوم طباطبایی در بدایه الحکمه و نهایه الحکمه

.این احتمالا دریافت خود علامه از نوشته های فیلسوفان در مورد عقله که البته به نظر میاد در این مورد منابع کمی رو دیدن که به همین یه تعریف ناقص و نادرست استناد کردند
اتفاقا دریافت علامه مجلسی نیست صراحت کلمات خود فلاسفه است
اتفاقا تتبع علامه مجلسی در ارائ و اثار بسیار بالاست حتی شاید در معاصرین هم همانند ایشان را نداشته باشیم

فلسفه اگه یه حسن داشته باشه اون هم خرافه و گمان زداییه و الفاظ و سخنان نیکو هم نه تنها عیب نیست که اگر کسی داشته باشه خیلی هم حسنه
هر چی که خرافه زدایی کنه خوبه حتی اگه فلسفه باشه
اما اگه فلسفه خودش عامل ایجاد خرافه باشه چی باز هم این حسن فلسفه می دونید ؟؟

mostafahem
جمعه 13 خرداد 90, 07:21 بعد از ظهر
با تشکر از حامد
نظر فلاسفه در باره عقل همان است که علامه مجلسی می گوید
فلاسفه معتقد به اتحاد عاقل و معقول هستند
آنها عقل را قدیم می دانند
و این عقاید در آثار ارسطو که از عقل اول و عقول عشره نام می برد می توان یافت
همچنین این عقاید درباره عقل که مخالف با روایت می باشد را در شفای ابن سینا و اسفار ملاصدرا می توان یافت

mostafahem
جمعه 13 خرداد 90, 07:34 بعد از ظهر
شهید مطهری می نوسید:
متکلمین خدارا فاعل اشیاء می دانند و چیز دیگری را موثر در خلق اشیاء نمی دانند
به عبارتی تکثر فاعلیت حق را بلا واسطه می دانند و حکما قائل به خلقت های متعددند
و جواهر عقلانی را واسطه خلقت می دانند و تکثر خلقت را در آفرینش صادر اول
یا عقل اول بلاواسطه و در موارد کثیر دیگر خلقت مع الواسطه می دانند.و عرفا و صوفیه هم تمام عالم را یک تجلی بیشتر نمی دانند.

یکی از صاحب نظران فلسفی معاصر معتقد است:تعداد عقولی که واسطه بین عقل اول و عقول عرضیه هستند قابل تعیین نیست و فرضیه عقول عشره با ابطال افلاک نه گانه باطل
شده است(آموزش فلسفه،محمد تقی مصباح یزدی)

mostafahem
شنبه 14 خرداد 90, 12:09 قبل از ظهر
استاد مصباح یزدی می نویسد:شیخ الرئیس در کتاب های شفاء و اشارات نظریه برخی
فلاسفه یونان و نیز فرفوریوس را در موضوع اتحاد عاقل و معقول نقل و به باد انتقاد می گیرد و آن را امری محال می داند از سوی دیگر ملاصدرا در اسفار و دیگر کتا بهایش آن را تایید کرده بر صحت این نظریه پای می فشرد...

دکتر نصر هم ملاصدرا را احیاگر اتحاد عاقل و معقول می داند

mostafahem
شنبه 14 خرداد 90, 12:33 قبل از ظهر
منشاء اعتقادات اهل فلسفه به وجود مجردات این است که موجودی هم سنخ و شبیه و همجنس
با ذات خداوند متعال بیابند که واسطه صدور اشیای دیگر از وجود خدای تعالی شده و برزخ بین آن دو باشد،و به توسط آن اتصال وجودی ذات اشیا به ذات خدا در نظر ایشان تصحیح شود، تعداد این واسطه ها و عقول مجرد را منحصر به ده عدد می دانستند.

zoha
سه شنبه 14 تیر 90, 08:44 قبل از ظهر
اقاي حامد و mostafahem ! وقت كردين يه خورده از همديگه دفاع كنين بعد هم تشكر :D
من با اينكه فلسفه و هر تفكر عقلاني اي نمي تونه همه ي مسائل ديني رو اثبات كنه و با اونها همسو باشه موافقم و فكر مي كنم كه اين همه موضع گيري شما نسبت به فلسفه اينه كه در هر موردي يك گزاره ي فلسفي رو با عقايد ديني خودتون مقايسه مي كنيد (و البته با يك نگاه اخباري گرايانه) و خوب جايگاه عقايد هم معلومه... اما چند تا نكته هست يكي اينكه همين كه بعضي مسائل ايماني اند و حتي عقل گريز و البته همين كه ايا ميشه انسان يك مساله رو به شيوه اي ايماني "بپذيره" يا نه باز خودش يه مساله ي فلسفيه و ميشه روش بحث كرد و به روش فلسفي هم اثبات كردن اونها چه بسا ناممكن باشه و دست زدن به اين كار همون بلايي رو سر فلسفه مياره كه فيلسوفان مسلما ن اوردن و البته فلاسفه ي غربي در اين مورد هشيارتر بودن... ديگه اينكه از ديد اخباري گري هر گونه تفكر و نقد و نو اوري مذمومه و شما هم اگر اخباري هستيد اصلا قضيه سالبه به انتفاع موضوعه نهايتا فقط ميشه در مورد اينكه ايا اخباري گري شيوه ي درستي هست يا نه (البته يه نگاه به تقويمتون هم بكنين كه تو قرن چندم ميلادي هستيم :!: - اين حرف رو جدي بگيريد چو ن واقعا جديه) صحبت كرد

حامد
دوشنبه 20 تیر 90, 07:24 بعد از ظهر
من با اينكه فلسفه و هر تفكر عقلاني اي نمي تونه همه ي مسائل ديني رو اثبات كنه و با اونها همسو باشه موافقم
خوبه لا اقل اینجا با ما کنار اومدی

و البته با يك نگاه اخباري گرايانه)
یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتهام که نیست ؟؟ ان شاء الله

اينكه از ديد اخباري گري هر گونه تفكر و نقد و نو اوري مذمومه و شما هم اگر اخباري هستيد
چرا بحث سمت اخباری گری می برید من اخباری نیستم بحث اخباری گری مشکوکه

zoha
جمعه 24 تیر 90, 04:32 بعد از ظهر
خوبه لا اقل اینجا با ما کنار اومدی
اختیار دارین شما استادین

اتهام که نیست ؟؟ ان شاء الله

من و اتهام :?:

چرا بحث سمت اخباری گری می برید من اخباری نیستم بحث اخباری گری مشکوکه
شما هم مثل بعضیا توهم توطئه دارینا :mrgreen:
خدایی شما با این حرفاتون اخباری نیستین پس چی هستین؟
در مورد مسائل مطرح شده ی قبلی جواب بدین لطفا

حامد
سه شنبه 28 تیر 90, 10:41 بعد از ظهر
شما هم مثل بعضیا توهم توطئه دارینا :mrgreen:
خدایی شما با این حرفاتون اخباری نیستین پس چی هستین؟
در مورد مسائل مطرح شده ی قبلی جواب بدین لطفا
توهم ندارم
اخباری نیستیم
سعی میکنم مقلد اهل بیت باشم بالاخص در اعتقادات نه اخباری نه اصولی نه ... فقط تسلیم اهل بیت علیهم السلام
مسائل قبل جواب دادم به نظرم اگه جا مونده لطفا تذکر بدید
یا علی

mohhammad$adeq
پنجشنبه 06 مرداد 90, 05:49 بعد از ظهر
سلام
دوستان باور کنید کسی که احادیث زیادی رو چه از جهت لفظ چه معنا از بر داره اخباری نیست .
علامه مجلسی هم مقلد اهل بیته چه اونجا که موافق اخباری ها باشه چه موافقه اصولیون.

zoha
یکشنبه 16 مرداد 90, 09:54 قبل از ظهر
من به کسی که حدیث از برداره یا از حدیث زیاد تو صحبت کردن استفاده می کنه نمی گم اخباری. اون نگاهی که یه نفر به حدیث داره باعث می شه که اخباری باشه یا نه.

حامد
چهارشنبه 19 مرداد 90, 02:41 قبل از ظهر
من به کسی که حدیث از برداره یا از حدیث زیاد تو صحبت کردن استفاده می کنه نمی گم اخباری. اون نگاهی که یه نفر به حدیث داره باعث می شه که اخباری باشه یا نه.
می شه لطفا بگی اون نگاه چیه؟؟؟؟