mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 01:01 بعد از ظهر
ربيع گفت: روزى حضرت صادق عليه السلام وارد مجلس منصور دوانيقى شد.
مردى هندى پيش منصور بود و كتابى در باره طب مىخواند.
حضرت صادق عليه السلام براى شنيدن سخنان او سكوت كرد، وقتى مرد هندى از خواندن فارغ شد روى به حضرت صادق عليه السلام نموده، گفت مايلى از اطلاعات من كسب كنى. فرمود: آنچه خود دارم بهتر است از آنچه تو دارى.
هندى گفت شما چه داريد؟ امام پاسخ داد گرمى را با سردى و سردى را با گرمى و رطوبت را با خشكى و خشكى را با رطوبت معالجه مىنمايم و كار را تمام به خدا وامىگذارم و آنچه پيامبر اكرم فرموده است به كار مىبرم (فرموده معده كان بيمارى است و خوددارى از غذا راه علاج و مداوا است) و بدن را به آنچه عادت دارد مىسپارم. (1) طبيب هندى گفت مگر علم پزشكى غير از اين است؟ امام فرمود: خيال مىكنى من اين مطالب را از كتابهاى طب آموختهام. گفت آرى. فرمود: نه به خدا جز از خداوند از ديگرى استفاده نكردهام. حالا بگو ببينم تو به علم طب واردترى يا من هندى؟ گفت من.
فرمود: از تو سؤالى مىكنم. گفت بگو. فرمود: بگو ببينم سر داراى چند شعبه است؟ جواب داد نمىدانم. پرسيد چرا موى بالاى سر درآمده است؟ گفت نمىدانم.
چرا پيشانى مو ندارد؟ نمىدانم.
چرا در پيشانى خطوط قرار داده شده و راه راه است؟ نمىدانم.
چرا دو ابرو را بالاى دو چشم قرار دادهاند؟ نمىدانم.
چرا بينى را ميان دو چشم قرار دادهاند؟ نمىدانم.
چرا دو چشم به شكل دو بادام است؟ نمىدانم.
چرا سوراخ بينى در پائين است؟ نمىدانم.
چرا لب و شارب بالاى دهان است؟ نمىدانم.
چرا دندانهاى پائين تيز است و دندانهاى كرسى پهن و نيشها درازند؟ نمىدانم.
چرا ريش داشتن به مردان اختصاص داده شده؟ نمىدانم.
چرا كف دستها از مو خالى است؟ نمىدانم.
چرا موى و ناخن داراى حيات نيستند؟ نمىدانم.
چرا قلب به صورت ميوه صنوبر است؟ نمىدانم.
چرا ريه داراى دو قسمت است و حركت آنها را در محل خود قرار داده؟
نمىدانم. (1) چرا كبد محدب است؟ نمىدانم.
چرا كليهها مانند دانه لوبيا است؟ نمىدانم.
چرا پاهاى انسان به عقب جمع مىشود؟ نمىدانم.
چرا كف پاها گود شده است؟ نمىدانم.
فرمود: ولى من مىدانم. عرض كرد پس جواب اين سؤالها را خودتان بدهيد.
فرمود: سر داراى شعبههايى است و به چند قسمت شده زيرا ميان تهى و مجوف است، اگر تكه تكه نباشد زود سر درد مىآورد، اگر داراى چند بخش باشد كمتر مبتلا به اين درد مىگردد «1». و موى را در بالاى سر قرار دادهاند تا روغنها به وسيله آن موىها به مغز برسد و بخارها از كنارههاى آن خارج گردد و سرما و گرمائى كه بر او وارد مىشود دفع نمايد.
پيشانى خالى از موى شده چون تابش نور از آن طرف به چشمها مىشود و خطوط پيشانى براى اين است كه جلو عرقى كه از سر به طرف چشم مىآيد به اندازهاى كه انسان از خود دور مىكند بگيرد، مانند جوىها كه آبها را نگه مىدارند، دو ابرو را بالاى چشمها قرار داده است تا به اندازه لازم نور به چشمها برسد نمىبينى وقتى نور زيادى به چشم كسى وارد شود دستهاى خود را روى دو چشم مىگذارد تا جلو نور را بگيرد و به اندازه لازم به آنها مىرساند.
و بينى را بين دو چشم قرار داده تا نور را دو قسمت كرده به هر چشم به اندازه آن ديگرى نور برساند و چشم را مانند بادام قرار داده تا ميل در آن با دواء حركت كند و درد از آن خارج شود، اگر چهار گوش يا دايرهاى شكل بود ميل در آن حركت نمىكرد و دوا به آن نمىرسيد و درد خارج نمىشد، سوراخ بينى را در پائين قرار داده شده تا ترشحاتى كه از مغز فرود مىآيد خارج گردد و بوىها از آنجا به نيروى شامه برسد اگر سوراخ بينى بالا بود نه ترشحات پائين مىآمد و نه بوئى به مشام مىرسيد، شارب و لب را بالاى دهان قرار داده تا جلوگيرى كند از رسيدن آنچه از دماغ مىآيد به دهن تا خوردن و آشاميدن بر انسان ناگوار نشود و ناراحتش نكند. (1) و مردها را داراى ريش قرار داده تا به وسيله آن بىنياز گردند از آشكار كردن عورت و آلت مردى و زن از مرد شناخته شود، دندانهاى پائين تيز شده چون به وسيله آن قطع مىكند و دندانهاى عقب پهن است چون به وسيله آنها نرم مىكند و مىجود و نيشها بلند است تا پايهاى نگهبان براى دندانهاى پيش و عقب باشد مانند پايههاى ساختمان، و دو دست خالى از مو است زيرا به وسيله آنها لمس مىكند اگر داراى مو مىشد لمس كردنيها را تشخيص نمىداد، موىها و ناخنها حيات ندارند زيرا طولانى شدن آنها خوب نيست و بايد كوتاه نمود اگر داراى حيات مىبود در موقع كوتاه كردن انسان ناراحت مىشد، و قلب مانند ميوه صنوبر است زيرا آن چپه است سرش باريك است تا داخل ريه شود و از سرما و هواى ريه سرد گردد تا مغز از حرارت قلب ملتهب نگردد.
و ريه دو قطعه است تا داخل شود بين گوديهاى آن با حركت آن نفس بكشد، و كبد محدب است تا معده سنگين شود تمامش بر معده قرار گيرد و آن را بفشارد تا گازهاى آن خارج گردد، و كليه را مانند دانه لوبيا قرار داده زيرا منى روى آن مىريزد قطره قطره اگر چهار گوش يا دايرهاى شكل بود نقطه اولى به دومى مىچسبيد از خارج شدن آن لذت نمىبرد چون منى از ستون فقرات مىريزد به كليه، كليه مانند كرمها باز مىشود و بسته مىگردد و منى را قطره قطره به مثانه مىريزد مثل گلوله كه از فلاخن مىجهد.
زانوها به عقب جمع مىشود زيرا انسان به طرف جلو راه مىرود و موجب حفظ تعادل مىگردد، اگر اين طور نبود در موقع راه رفتن به زمين مىخورد، و وسط پاها گود شده زيرا در صورتى كه تمام پاها روى زمين قرار مىگرفت سنگين مىشد مانند سنگينى سنگ آسياب، اما اگر يك قسمت آن روى زمين قرار گيرد (مثل طاير ماشين) بچه هم مىتواند حركتش بدهد وقتى به رو بيافتد سنگينى آن براى مرد هم دشوار است.
پزشك هندى گفت اين علم را از كجا آموختهاى؟ فرمود: من از اجداد خود استفاده كردهام. آنها از رسول اكرم از جبرئيل از خداى بزرگ كه آفريننده اجساد و ارواح است. طبيب هندى گفت راست مىگوئى، من نيز شهادت مىدهم به يكتائى خدا و رسالت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و اينكه شما دانشمندترين فرد روى زمينى
مردى هندى پيش منصور بود و كتابى در باره طب مىخواند.
حضرت صادق عليه السلام براى شنيدن سخنان او سكوت كرد، وقتى مرد هندى از خواندن فارغ شد روى به حضرت صادق عليه السلام نموده، گفت مايلى از اطلاعات من كسب كنى. فرمود: آنچه خود دارم بهتر است از آنچه تو دارى.
هندى گفت شما چه داريد؟ امام پاسخ داد گرمى را با سردى و سردى را با گرمى و رطوبت را با خشكى و خشكى را با رطوبت معالجه مىنمايم و كار را تمام به خدا وامىگذارم و آنچه پيامبر اكرم فرموده است به كار مىبرم (فرموده معده كان بيمارى است و خوددارى از غذا راه علاج و مداوا است) و بدن را به آنچه عادت دارد مىسپارم. (1) طبيب هندى گفت مگر علم پزشكى غير از اين است؟ امام فرمود: خيال مىكنى من اين مطالب را از كتابهاى طب آموختهام. گفت آرى. فرمود: نه به خدا جز از خداوند از ديگرى استفاده نكردهام. حالا بگو ببينم تو به علم طب واردترى يا من هندى؟ گفت من.
فرمود: از تو سؤالى مىكنم. گفت بگو. فرمود: بگو ببينم سر داراى چند شعبه است؟ جواب داد نمىدانم. پرسيد چرا موى بالاى سر درآمده است؟ گفت نمىدانم.
چرا پيشانى مو ندارد؟ نمىدانم.
چرا در پيشانى خطوط قرار داده شده و راه راه است؟ نمىدانم.
چرا دو ابرو را بالاى دو چشم قرار دادهاند؟ نمىدانم.
چرا بينى را ميان دو چشم قرار دادهاند؟ نمىدانم.
چرا دو چشم به شكل دو بادام است؟ نمىدانم.
چرا سوراخ بينى در پائين است؟ نمىدانم.
چرا لب و شارب بالاى دهان است؟ نمىدانم.
چرا دندانهاى پائين تيز است و دندانهاى كرسى پهن و نيشها درازند؟ نمىدانم.
چرا ريش داشتن به مردان اختصاص داده شده؟ نمىدانم.
چرا كف دستها از مو خالى است؟ نمىدانم.
چرا موى و ناخن داراى حيات نيستند؟ نمىدانم.
چرا قلب به صورت ميوه صنوبر است؟ نمىدانم.
چرا ريه داراى دو قسمت است و حركت آنها را در محل خود قرار داده؟
نمىدانم. (1) چرا كبد محدب است؟ نمىدانم.
چرا كليهها مانند دانه لوبيا است؟ نمىدانم.
چرا پاهاى انسان به عقب جمع مىشود؟ نمىدانم.
چرا كف پاها گود شده است؟ نمىدانم.
فرمود: ولى من مىدانم. عرض كرد پس جواب اين سؤالها را خودتان بدهيد.
فرمود: سر داراى شعبههايى است و به چند قسمت شده زيرا ميان تهى و مجوف است، اگر تكه تكه نباشد زود سر درد مىآورد، اگر داراى چند بخش باشد كمتر مبتلا به اين درد مىگردد «1». و موى را در بالاى سر قرار دادهاند تا روغنها به وسيله آن موىها به مغز برسد و بخارها از كنارههاى آن خارج گردد و سرما و گرمائى كه بر او وارد مىشود دفع نمايد.
پيشانى خالى از موى شده چون تابش نور از آن طرف به چشمها مىشود و خطوط پيشانى براى اين است كه جلو عرقى كه از سر به طرف چشم مىآيد به اندازهاى كه انسان از خود دور مىكند بگيرد، مانند جوىها كه آبها را نگه مىدارند، دو ابرو را بالاى چشمها قرار داده است تا به اندازه لازم نور به چشمها برسد نمىبينى وقتى نور زيادى به چشم كسى وارد شود دستهاى خود را روى دو چشم مىگذارد تا جلو نور را بگيرد و به اندازه لازم به آنها مىرساند.
و بينى را بين دو چشم قرار داده تا نور را دو قسمت كرده به هر چشم به اندازه آن ديگرى نور برساند و چشم را مانند بادام قرار داده تا ميل در آن با دواء حركت كند و درد از آن خارج شود، اگر چهار گوش يا دايرهاى شكل بود ميل در آن حركت نمىكرد و دوا به آن نمىرسيد و درد خارج نمىشد، سوراخ بينى را در پائين قرار داده شده تا ترشحاتى كه از مغز فرود مىآيد خارج گردد و بوىها از آنجا به نيروى شامه برسد اگر سوراخ بينى بالا بود نه ترشحات پائين مىآمد و نه بوئى به مشام مىرسيد، شارب و لب را بالاى دهان قرار داده تا جلوگيرى كند از رسيدن آنچه از دماغ مىآيد به دهن تا خوردن و آشاميدن بر انسان ناگوار نشود و ناراحتش نكند. (1) و مردها را داراى ريش قرار داده تا به وسيله آن بىنياز گردند از آشكار كردن عورت و آلت مردى و زن از مرد شناخته شود، دندانهاى پائين تيز شده چون به وسيله آن قطع مىكند و دندانهاى عقب پهن است چون به وسيله آنها نرم مىكند و مىجود و نيشها بلند است تا پايهاى نگهبان براى دندانهاى پيش و عقب باشد مانند پايههاى ساختمان، و دو دست خالى از مو است زيرا به وسيله آنها لمس مىكند اگر داراى مو مىشد لمس كردنيها را تشخيص نمىداد، موىها و ناخنها حيات ندارند زيرا طولانى شدن آنها خوب نيست و بايد كوتاه نمود اگر داراى حيات مىبود در موقع كوتاه كردن انسان ناراحت مىشد، و قلب مانند ميوه صنوبر است زيرا آن چپه است سرش باريك است تا داخل ريه شود و از سرما و هواى ريه سرد گردد تا مغز از حرارت قلب ملتهب نگردد.
و ريه دو قطعه است تا داخل شود بين گوديهاى آن با حركت آن نفس بكشد، و كبد محدب است تا معده سنگين شود تمامش بر معده قرار گيرد و آن را بفشارد تا گازهاى آن خارج گردد، و كليه را مانند دانه لوبيا قرار داده زيرا منى روى آن مىريزد قطره قطره اگر چهار گوش يا دايرهاى شكل بود نقطه اولى به دومى مىچسبيد از خارج شدن آن لذت نمىبرد چون منى از ستون فقرات مىريزد به كليه، كليه مانند كرمها باز مىشود و بسته مىگردد و منى را قطره قطره به مثانه مىريزد مثل گلوله كه از فلاخن مىجهد.
زانوها به عقب جمع مىشود زيرا انسان به طرف جلو راه مىرود و موجب حفظ تعادل مىگردد، اگر اين طور نبود در موقع راه رفتن به زمين مىخورد، و وسط پاها گود شده زيرا در صورتى كه تمام پاها روى زمين قرار مىگرفت سنگين مىشد مانند سنگينى سنگ آسياب، اما اگر يك قسمت آن روى زمين قرار گيرد (مثل طاير ماشين) بچه هم مىتواند حركتش بدهد وقتى به رو بيافتد سنگينى آن براى مرد هم دشوار است.
پزشك هندى گفت اين علم را از كجا آموختهاى؟ فرمود: من از اجداد خود استفاده كردهام. آنها از رسول اكرم از جبرئيل از خداى بزرگ كه آفريننده اجساد و ارواح است. طبيب هندى گفت راست مىگوئى، من نيز شهادت مىدهم به يكتائى خدا و رسالت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و اينكه شما دانشمندترين فرد روى زمينى