mostafahem
جمعه 30 اردیبهشت 90, 07:09 بعد از ظهر
خطبه نورانيه (يا سلمان و يا جُندب)(1)
اين خطبه در نسخ مختلف و در بعضى موارد، كم و زيادهايى دارد. براى نمونه
در نسخههايى كه قاضى سعيد قمى و حاج ملا هادى سبزوارى نقل نمودهاند از
بعضى نكات صرف نظر شده و در نسخه «مشارق انواراليقين» حافظ رجب
برسى به اختصار نقل گرديده است. در نسخهاى كه شيخ حائرى يزدى آن را در
«الزام الناصب» آورده است اين موضوع به چشم مىخورد ولى ما در اين جا از
يك نسخهى كلىتر استفاده نمودهايم.
حضرت على عليهالسلام در خطبهى طارقبن شهاب اوصاف و شخصيت حقيقى امام
معصوم عليهالسلام را معرفى فرمودند و اينك در خطبه «نورانيه»، شرايط ايمان و
اوصاف مؤمن و چگونگى كسب معرفت نسبت به امام معصوم عليهالسلام را بيان
خواهند فرمود. اين خطبه مقاله حقيقى دين اسلام در بستر شيعه مىباشد.
«رُوِىَ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ صَدَقَةَ اَنَّهُ قالَ سَأَلَ اَبُوذَرٍّ الْغِفارِىُّ سَلْمانَ الْفارِسِىَّ رَضِىَ
اللّهُ عَنْهُما يا اَبا عَبْدِاللّهِ ما مَعْرِفَةُالاِْمامِ اَميرِالْمُؤمِنينَ عليهالسلام بِالنُّورانِيَّةِ قالَ يـا
جُنْدَبُ فَامْضِ بِنا حَتّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذلِكَ قالَ فَاَتَيْناهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قالَ فَانْتَظَرْناهُ حَتّى
جاءَ قالَ صَلَواتُاللّهِ عَلَيْهِ ما جاءَ بِكُما قالا جِئْناكَ يا اَميرَالْمُؤمِنينَ عليهالسلام
نَسْئَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورانِيَّةِ قالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ مَرْحَبا بِكُما مِنْ وَلِيَّيْنِ
مُتَعاهِدَيْنِ لِدينِهِ لَسْتُما بِمُقَصِّرينَ لَعَمْرى اِنَّ ذلِكَ الْواجِبُ عَلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ
مُؤْمِنَةٍ»
قسمت اوّل خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ. قالَ عليهالسلام اِنَّهُ لايَسْتَكْمِلُ اَحَدٌ
الاْيمانَ حَتّى يَعْرِفَنى كُنْهَ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ اِذا عَرَفَنى بِهذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَهُوَ
مُؤْمِنٌ، فَقَدِامْتَحَنَ اللّهُ لِلاْيمانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ صارَ عارِفا مُسْتَبْصِرا،
وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذلِكَ فَهُوَ شاكٌّ مُرْتابٌ.»
قسمت دوم خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليهالسلام قالَ عليهالسلام مَعْرِفَتى
بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعْرِفَةُاللّهِ عَزَّوَجَلَّ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ هُوَ
الدّينُ الْخالِصُ الَّذى قالَ اللّهُ تَعالى «وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ
الدّينَ حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلوةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكوةَ وَ ذلِكَ دينُ الْقَيِّمَةِ»(1)
محمدبن صدقه روايت كرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيد: اى
اباعبداللّه، (كنيه سلمان است) معناى معرفت امام اميرالمؤمنين عليهالسلام و شناختن
او به مقام نورانيت چيست؟ سلمان فارسى در جواب گفت: اى جُندب،
خوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيم.
ابوذر گويد: رفتيم؛ ولى در ابتدا امام را نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف
آوردند. حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض كرديم: آمدهايم
تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييم. فرمود: مرحبا به شما دو نفر، دو
دوست متعهد به دين خود كه كوتاهى نمىكنند و سپس اميرالمؤمنين على عليهالسلام
قسم خورد كه اين موضوع (معرفت امام عليهالسلام به نورانيت) بر هر مرد و زن مؤمن
واجب است و نبايد در آن كوتاهى شود. سپس فرمود:
1ـ اى سلمان و اى جندب! هر دو گفتند: بلى اى امير مؤمنان. فرمود: اَحَدى
ايمان را كامل نمىكند مگر اينكه مرا به كُنه معرفتم به نورانيت بشناسد. پس
هنگامى كه مرا به كُنه معرفت شناخت، محققا خداوند قلب او را به ايمان
آزمايش كرده و سينهاش را براى اسلام گشايش داده است و [در نتيجه] او عارف
و بينا گرديده است. و هركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر
است.
2ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرمؤمنان. فرمود: معرفت
من به مقام نورانيت، شناخت خداوند عزّوجلّ است و معرفت خداوند
عزّوجلّ، شناخت من به مقام نورانيت است. و آن همان دين خالصى است كه
خداوند دربارهى آن فرمود: «در حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جز
اين كه با كمال خلوص به آئين توحيد خدا را پرستش كنند و نماز را برپا دارند و
زكات بدهند، اين است آئين راستين.»
يَقُولُ مـا اُمِرُوا اِلاّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله وَ هُوَ الدّينُ الْحَنيفِيَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ السَّمْحَةُ وَ
قَوْلُهُ «يُقيمُوا الصَّلوةَ» فَمَنْ اَقامَ وِلايَتى فَقَدْ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اِقامَةُ وِلايَتى
صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لايَحْتَمِلُهُ اِلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ
قَلْبَهُ لِلاْيمانِ، فَالْمَلَكُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُقَرَّبا لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ النَّبِىُّ اِذا لَمْ يَكُنْ مُرْسَلاً لَمْ
يَحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُمْتَحَنا لَمْ يَحْتَمِلْهُ.»
قسمت سوم خطبه:
«قُلْتُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ مَنِ الْمُؤْمِنُ وَ ما نِهايَتُهُ وَ ما حَدُّهُ حَتّى اَعْرِفَهُ؟ قالَ عليهالسلام :
يا اَبا عَبْدِاللّهِ قُلْتُ: لَبَّيْكَ يا اَخا رَسُولِ اللّهِ، قالَ: اَلْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذى لا
يَرِدُ مِنْ اَمْرِنا اِلَيْهِ شَىْءٌ اِلاّ شُرِحَ صَدْرُهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَرْتَبْ.
اِعْلَمْ يا اَباذَرٍّ اَنَا عَبْدُاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خَليفَتُهُ عَلى عِبادِهِ لاتَجْعَلُونا اَرْبابا وَ قُولُوا
فى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَاِنَّكُمْ لاتَبْلُغُونَ كُنْهَ ما فينا وَ لانِهايَتَهُ، فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ
اَعْطانا اَكْبَرَ وَ اَعْظَمَ مِمّا يَصِفُهُ واصِفُكُمْ اَوْ يَخْطُرُ عَلى قَلْبِ اَحَدِكُمْ فَاِذا
عَرَفْتُمُونا هكَذا فَاَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ.
قالَ سَلْمانُ قُلْتُ يا اَخا رَسُولِ اللّهِ وَ مَنْ اَقامَ الصَّلوةَ اَقامَ وِلايَتَكَ؟ قالَ نَعَمْ يا
سَلْمانُ تَصْديقُ ذلِكَ قَوْلُهُ تَعالى فِى الْكِتابِ الْعَزيزِ: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ
الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ»(1). فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللّهِ وَ الصَّلوةُ اِقامَةُ
وِلايَتى فَمِنْها قالَ اللّهُ تَعالى «وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ» وَ لَمْ يَقُلْ وَ اِنَّهُما لَكَبيرَةٌ لاَِنَّ
خداوند فرمود: امر نشدند مگر به پيامبرى حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و آن دين و آئين
يكتاپرستى آسان محمّدى است و اين كلام خدا را كه فرمود: «نماز را بر پا
دارند»، هر كه ولايت مرا بر پا دارد،
نماز را بر پا داشته و بر پا داشتن ولايت من، سخت و دشوار است، جز فرشته
مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان
آزموده باشد، كسى قدرت حمل آن را ندارد؛ هنگامى كه فرشته مقرب و پيامبر
مرسل و مؤمن آزموده نباشد قدرت حمل آن را نخواهند داشت.
3ـ عرض كردم اى اميرالمؤمنين! چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان
چيست؟ [بيان فرماييد] تا آن را بشناسم. فرمود: اى اباعبداللّه! عرض كردم: بلى
اى برادر رسول خدا صلىاللهعليهوآله . فرمود: مؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى از
امر ما بر او وارد نمىشود مگر اينكه خداوند سينه او را براى پذيرش آن، گشاده
ساخته و هرگز دچار شك و ترديد نمىگردد. اى اباذر! بدان من بندهى خداوند
عزّوجلّ و خليفهى او بر بندگانش هستم. ما را «رب» نپنداريد و هر چه در فضائل
ما مىخواهيد، بگوئيد چرا كه به كُنه و حقيقت و نهايت آنچه در ما وجود دارد
نخواهيد رسيد و خداوند عزّوجلّ [صفات] بزرگتر و عظيمتر از آنچه كه اَحَدى
از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا فرموده است.
پس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بود. سلمان گفت: عرض
كردم اى برادر رسول خدا! هركس نماز را بر پا دارد، ولايت شما را بر پا داشته
است؟ فرمود: آرى اى سلمان! گواه اين حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن
است «از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى فروتنان، گران است»
مراد از «صبر» رسول خدا صلىاللهعليهوآله و منظور از «نماز» برپا داشتن ولايت من است.
بدين خاطر خداوند متعال فرمود: «و آن سخت و گران است» و نفرمود: «آن دو
سنگينند» زيرا
الْوِلايَةَ كَبيرَةٌ حَمْلُها اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعُونَ هُمُ الشّيعَةُ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ
ذلِكَ لاَِنَّ اَهْلَ الاَْقاويلِ مِنَ الْمُرْجِئَةِ وَالْقَدَرِيَّةِ وَ الْخَوارجِ وَ غَيْرِهِمْ مِنَ
النّاصِبِيَّةِ يُقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله لَيْسَ بَيْنَهُمْ خِلافٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فى وِلايَتى
مُنْكِرُونَ لِذلِكَ جاحِدُونَ بِها اِلاَّ الْقَليلَ وَ هُمُ الَّذينَ وَصَفُهُمُ اللّهُ فى كِتابِهِ العَزيزِ
قالَ: «اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ» وَ قالَ اللّهُ تَعالى فى مَوْضَعٍ اخَرَ فى
كِتابِهِ الْعَزيزِ فى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله وَ فى وِلايَتى فَقالَ عَزَّوَجَلَّ:
«وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ»(1). فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ صلىاللهعليهوآله وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وِلايَتى
عَطَّلُوها وَ جَحَدُوها وَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِوِلايَتى لَمْ يَنْفَعْهُ الاِْقْرارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ اَلا اِنَّهُما
مَقْرُونانِ وَ ذلِكَ اَنَّ النَّبِىَّ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ وَ هُوَ اِمامُ الْخَلْقِ وَ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدِهِ اِمامُ
الْخَلْقِ وَ وَصِىُّ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله كَما قالَ لَهُ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ
مُوسى عليهالسلام اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» وَ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ اخِرُنا مُحَمَّدٌ
صلىاللهعليهوآله فَمَنِ اسْتَكْمَلَ مَعْرِفَتى فَهُوَ عَلَى الدّينِ الْقَيِّمِ كَما قالَ اللّهُ تَعالى «وَ ذلِكَ
دينُ الْقَيِّمَةِ» وَ سَأُبَيِّنُ ذلِكَ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفيقِهِ.»
قسمت چهارم خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ قالَ كُنْتُ
اَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُورا واحِدا مِنْ نُورِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَاَمَرَاللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى ذلِكَ النُّورَ
اَنْ يَشُقَّ فَقالَ لِلنِّصْفِ كُنْ مُحَمَّدا وَ قالَ لِلنِّصْفِ كُنْ عَلِيّا فَمِنْها
حمل ولايت جز بر فروتنان، دشوار و سنگين است. و خاشعان، همان شيعيان
روشنبين و اهل بصيرتند. و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل
مرجئه و قدريّه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى به [نبوت [حضرت محمّد
صلىاللهعليهوآله اقرار دارند و در ميانشان (در اين مورد) اختلافى نيست، لكن جز گروهى
اندك، همگى در مورد ولايت من اختلاف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل
آن لجاجت مىورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان
را توصيف نموده و مىفرمايد: «همانا آن جز بر فروتنان گران است» و خداوند
متعال در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و ولايت مرا اين گونه
بيان مىفرمايد:
«و چه چاههايى كه وانهاده شد و چه قصرهاى رفيع كه بىصاحب ماند» مراد از
قصر، حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و مقصود از چاه آب متروك، ولايت من است. آن را
وانهاده و انكار نمودند. هر كه به ولايت من اقرار ننمايد، اقرار او به نبوت
حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله نفعى برايش نخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون
يكديگرند به خاطر اين كه پيامبر صلىاللهعليهوآله ، پيامبر مرسل و پيشواى خلق بوده و پس
از او على عليهالسلام امام و پيشواى خلق و وصىّ حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله است؛ همان
گونه كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «تو نسبت به من، به منزلهى هارون نسبت به
موسى هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود». اوّلين ما محمّد صلىاللهعليهوآله ،
ميانى ما محمّد صلىاللهعليهوآله و آخرين ما محمّد صلىاللهعليهوآله است. پس كسى كه معرفتش به
من، كامل باشد، او بر دين درست و استوار الهى قرار دارد؛ كه مىفرمايد: «اين
است آئين راستين» و به زودى به يارى و توفيق الهى، اين حقيقت را براى شما
روشن خواهم ساخت.
4ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى امير مؤمنان كه درود خدا بر
تو باد. فرمود: «من و حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله نور واحدى نشأت يافته از نور
خداوند عزّوجلّ بوديم. تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت
شود [سپس] به نيمى فرمود: محمّد صلىاللهعليهوآله باش و به نصف ديگر فرمود: على
عليهالسلام باش.
ادامه دارد.....
اين خطبه در نسخ مختلف و در بعضى موارد، كم و زيادهايى دارد. براى نمونه
در نسخههايى كه قاضى سعيد قمى و حاج ملا هادى سبزوارى نقل نمودهاند از
بعضى نكات صرف نظر شده و در نسخه «مشارق انواراليقين» حافظ رجب
برسى به اختصار نقل گرديده است. در نسخهاى كه شيخ حائرى يزدى آن را در
«الزام الناصب» آورده است اين موضوع به چشم مىخورد ولى ما در اين جا از
يك نسخهى كلىتر استفاده نمودهايم.
حضرت على عليهالسلام در خطبهى طارقبن شهاب اوصاف و شخصيت حقيقى امام
معصوم عليهالسلام را معرفى فرمودند و اينك در خطبه «نورانيه»، شرايط ايمان و
اوصاف مؤمن و چگونگى كسب معرفت نسبت به امام معصوم عليهالسلام را بيان
خواهند فرمود. اين خطبه مقاله حقيقى دين اسلام در بستر شيعه مىباشد.
«رُوِىَ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ صَدَقَةَ اَنَّهُ قالَ سَأَلَ اَبُوذَرٍّ الْغِفارِىُّ سَلْمانَ الْفارِسِىَّ رَضِىَ
اللّهُ عَنْهُما يا اَبا عَبْدِاللّهِ ما مَعْرِفَةُالاِْمامِ اَميرِالْمُؤمِنينَ عليهالسلام بِالنُّورانِيَّةِ قالَ يـا
جُنْدَبُ فَامْضِ بِنا حَتّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذلِكَ قالَ فَاَتَيْناهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قالَ فَانْتَظَرْناهُ حَتّى
جاءَ قالَ صَلَواتُاللّهِ عَلَيْهِ ما جاءَ بِكُما قالا جِئْناكَ يا اَميرَالْمُؤمِنينَ عليهالسلام
نَسْئَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورانِيَّةِ قالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ مَرْحَبا بِكُما مِنْ وَلِيَّيْنِ
مُتَعاهِدَيْنِ لِدينِهِ لَسْتُما بِمُقَصِّرينَ لَعَمْرى اِنَّ ذلِكَ الْواجِبُ عَلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ
مُؤْمِنَةٍ»
قسمت اوّل خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ. قالَ عليهالسلام اِنَّهُ لايَسْتَكْمِلُ اَحَدٌ
الاْيمانَ حَتّى يَعْرِفَنى كُنْهَ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ اِذا عَرَفَنى بِهذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَهُوَ
مُؤْمِنٌ، فَقَدِامْتَحَنَ اللّهُ لِلاْيمانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ صارَ عارِفا مُسْتَبْصِرا،
وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذلِكَ فَهُوَ شاكٌّ مُرْتابٌ.»
قسمت دوم خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليهالسلام قالَ عليهالسلام مَعْرِفَتى
بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعْرِفَةُاللّهِ عَزَّوَجَلَّ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ هُوَ
الدّينُ الْخالِصُ الَّذى قالَ اللّهُ تَعالى «وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ
الدّينَ حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلوةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكوةَ وَ ذلِكَ دينُ الْقَيِّمَةِ»(1)
محمدبن صدقه روايت كرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيد: اى
اباعبداللّه، (كنيه سلمان است) معناى معرفت امام اميرالمؤمنين عليهالسلام و شناختن
او به مقام نورانيت چيست؟ سلمان فارسى در جواب گفت: اى جُندب،
خوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيم.
ابوذر گويد: رفتيم؛ ولى در ابتدا امام را نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف
آوردند. حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض كرديم: آمدهايم
تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييم. فرمود: مرحبا به شما دو نفر، دو
دوست متعهد به دين خود كه كوتاهى نمىكنند و سپس اميرالمؤمنين على عليهالسلام
قسم خورد كه اين موضوع (معرفت امام عليهالسلام به نورانيت) بر هر مرد و زن مؤمن
واجب است و نبايد در آن كوتاهى شود. سپس فرمود:
1ـ اى سلمان و اى جندب! هر دو گفتند: بلى اى امير مؤمنان. فرمود: اَحَدى
ايمان را كامل نمىكند مگر اينكه مرا به كُنه معرفتم به نورانيت بشناسد. پس
هنگامى كه مرا به كُنه معرفت شناخت، محققا خداوند قلب او را به ايمان
آزمايش كرده و سينهاش را براى اسلام گشايش داده است و [در نتيجه] او عارف
و بينا گرديده است. و هركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر
است.
2ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرمؤمنان. فرمود: معرفت
من به مقام نورانيت، شناخت خداوند عزّوجلّ است و معرفت خداوند
عزّوجلّ، شناخت من به مقام نورانيت است. و آن همان دين خالصى است كه
خداوند دربارهى آن فرمود: «در حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جز
اين كه با كمال خلوص به آئين توحيد خدا را پرستش كنند و نماز را برپا دارند و
زكات بدهند، اين است آئين راستين.»
يَقُولُ مـا اُمِرُوا اِلاّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله وَ هُوَ الدّينُ الْحَنيفِيَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ السَّمْحَةُ وَ
قَوْلُهُ «يُقيمُوا الصَّلوةَ» فَمَنْ اَقامَ وِلايَتى فَقَدْ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اِقامَةُ وِلايَتى
صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لايَحْتَمِلُهُ اِلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ
قَلْبَهُ لِلاْيمانِ، فَالْمَلَكُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُقَرَّبا لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ النَّبِىُّ اِذا لَمْ يَكُنْ مُرْسَلاً لَمْ
يَحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُمْتَحَنا لَمْ يَحْتَمِلْهُ.»
قسمت سوم خطبه:
«قُلْتُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ مَنِ الْمُؤْمِنُ وَ ما نِهايَتُهُ وَ ما حَدُّهُ حَتّى اَعْرِفَهُ؟ قالَ عليهالسلام :
يا اَبا عَبْدِاللّهِ قُلْتُ: لَبَّيْكَ يا اَخا رَسُولِ اللّهِ، قالَ: اَلْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذى لا
يَرِدُ مِنْ اَمْرِنا اِلَيْهِ شَىْءٌ اِلاّ شُرِحَ صَدْرُهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَرْتَبْ.
اِعْلَمْ يا اَباذَرٍّ اَنَا عَبْدُاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خَليفَتُهُ عَلى عِبادِهِ لاتَجْعَلُونا اَرْبابا وَ قُولُوا
فى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَاِنَّكُمْ لاتَبْلُغُونَ كُنْهَ ما فينا وَ لانِهايَتَهُ، فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ
اَعْطانا اَكْبَرَ وَ اَعْظَمَ مِمّا يَصِفُهُ واصِفُكُمْ اَوْ يَخْطُرُ عَلى قَلْبِ اَحَدِكُمْ فَاِذا
عَرَفْتُمُونا هكَذا فَاَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ.
قالَ سَلْمانُ قُلْتُ يا اَخا رَسُولِ اللّهِ وَ مَنْ اَقامَ الصَّلوةَ اَقامَ وِلايَتَكَ؟ قالَ نَعَمْ يا
سَلْمانُ تَصْديقُ ذلِكَ قَوْلُهُ تَعالى فِى الْكِتابِ الْعَزيزِ: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ
الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ»(1). فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللّهِ وَ الصَّلوةُ اِقامَةُ
وِلايَتى فَمِنْها قالَ اللّهُ تَعالى «وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ» وَ لَمْ يَقُلْ وَ اِنَّهُما لَكَبيرَةٌ لاَِنَّ
خداوند فرمود: امر نشدند مگر به پيامبرى حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و آن دين و آئين
يكتاپرستى آسان محمّدى است و اين كلام خدا را كه فرمود: «نماز را بر پا
دارند»، هر كه ولايت مرا بر پا دارد،
نماز را بر پا داشته و بر پا داشتن ولايت من، سخت و دشوار است، جز فرشته
مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان
آزموده باشد، كسى قدرت حمل آن را ندارد؛ هنگامى كه فرشته مقرب و پيامبر
مرسل و مؤمن آزموده نباشد قدرت حمل آن را نخواهند داشت.
3ـ عرض كردم اى اميرالمؤمنين! چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان
چيست؟ [بيان فرماييد] تا آن را بشناسم. فرمود: اى اباعبداللّه! عرض كردم: بلى
اى برادر رسول خدا صلىاللهعليهوآله . فرمود: مؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى از
امر ما بر او وارد نمىشود مگر اينكه خداوند سينه او را براى پذيرش آن، گشاده
ساخته و هرگز دچار شك و ترديد نمىگردد. اى اباذر! بدان من بندهى خداوند
عزّوجلّ و خليفهى او بر بندگانش هستم. ما را «رب» نپنداريد و هر چه در فضائل
ما مىخواهيد، بگوئيد چرا كه به كُنه و حقيقت و نهايت آنچه در ما وجود دارد
نخواهيد رسيد و خداوند عزّوجلّ [صفات] بزرگتر و عظيمتر از آنچه كه اَحَدى
از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا فرموده است.
پس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بود. سلمان گفت: عرض
كردم اى برادر رسول خدا! هركس نماز را بر پا دارد، ولايت شما را بر پا داشته
است؟ فرمود: آرى اى سلمان! گواه اين حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن
است «از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى فروتنان، گران است»
مراد از «صبر» رسول خدا صلىاللهعليهوآله و منظور از «نماز» برپا داشتن ولايت من است.
بدين خاطر خداوند متعال فرمود: «و آن سخت و گران است» و نفرمود: «آن دو
سنگينند» زيرا
الْوِلايَةَ كَبيرَةٌ حَمْلُها اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعُونَ هُمُ الشّيعَةُ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ
ذلِكَ لاَِنَّ اَهْلَ الاَْقاويلِ مِنَ الْمُرْجِئَةِ وَالْقَدَرِيَّةِ وَ الْخَوارجِ وَ غَيْرِهِمْ مِنَ
النّاصِبِيَّةِ يُقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله لَيْسَ بَيْنَهُمْ خِلافٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فى وِلايَتى
مُنْكِرُونَ لِذلِكَ جاحِدُونَ بِها اِلاَّ الْقَليلَ وَ هُمُ الَّذينَ وَصَفُهُمُ اللّهُ فى كِتابِهِ العَزيزِ
قالَ: «اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ» وَ قالَ اللّهُ تَعالى فى مَوْضَعٍ اخَرَ فى
كِتابِهِ الْعَزيزِ فى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله وَ فى وِلايَتى فَقالَ عَزَّوَجَلَّ:
«وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ»(1). فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ صلىاللهعليهوآله وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وِلايَتى
عَطَّلُوها وَ جَحَدُوها وَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِوِلايَتى لَمْ يَنْفَعْهُ الاِْقْرارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ اَلا اِنَّهُما
مَقْرُونانِ وَ ذلِكَ اَنَّ النَّبِىَّ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ وَ هُوَ اِمامُ الْخَلْقِ وَ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدِهِ اِمامُ
الْخَلْقِ وَ وَصِىُّ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله كَما قالَ لَهُ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ
مُوسى عليهالسلام اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» وَ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ اخِرُنا مُحَمَّدٌ
صلىاللهعليهوآله فَمَنِ اسْتَكْمَلَ مَعْرِفَتى فَهُوَ عَلَى الدّينِ الْقَيِّمِ كَما قالَ اللّهُ تَعالى «وَ ذلِكَ
دينُ الْقَيِّمَةِ» وَ سَأُبَيِّنُ ذلِكَ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفيقِهِ.»
قسمت چهارم خطبه:
«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ قالَ كُنْتُ
اَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُورا واحِدا مِنْ نُورِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَاَمَرَاللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى ذلِكَ النُّورَ
اَنْ يَشُقَّ فَقالَ لِلنِّصْفِ كُنْ مُحَمَّدا وَ قالَ لِلنِّصْفِ كُنْ عَلِيّا فَمِنْها
حمل ولايت جز بر فروتنان، دشوار و سنگين است. و خاشعان، همان شيعيان
روشنبين و اهل بصيرتند. و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل
مرجئه و قدريّه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى به [نبوت [حضرت محمّد
صلىاللهعليهوآله اقرار دارند و در ميانشان (در اين مورد) اختلافى نيست، لكن جز گروهى
اندك، همگى در مورد ولايت من اختلاف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل
آن لجاجت مىورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان
را توصيف نموده و مىفرمايد: «همانا آن جز بر فروتنان گران است» و خداوند
متعال در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و ولايت مرا اين گونه
بيان مىفرمايد:
«و چه چاههايى كه وانهاده شد و چه قصرهاى رفيع كه بىصاحب ماند» مراد از
قصر، حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله و مقصود از چاه آب متروك، ولايت من است. آن را
وانهاده و انكار نمودند. هر كه به ولايت من اقرار ننمايد، اقرار او به نبوت
حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله نفعى برايش نخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون
يكديگرند به خاطر اين كه پيامبر صلىاللهعليهوآله ، پيامبر مرسل و پيشواى خلق بوده و پس
از او على عليهالسلام امام و پيشواى خلق و وصىّ حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله است؛ همان
گونه كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «تو نسبت به من، به منزلهى هارون نسبت به
موسى هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود». اوّلين ما محمّد صلىاللهعليهوآله ،
ميانى ما محمّد صلىاللهعليهوآله و آخرين ما محمّد صلىاللهعليهوآله است. پس كسى كه معرفتش به
من، كامل باشد، او بر دين درست و استوار الهى قرار دارد؛ كه مىفرمايد: «اين
است آئين راستين» و به زودى به يارى و توفيق الهى، اين حقيقت را براى شما
روشن خواهم ساخت.
4ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى امير مؤمنان كه درود خدا بر
تو باد. فرمود: «من و حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله نور واحدى نشأت يافته از نور
خداوند عزّوجلّ بوديم. تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت
شود [سپس] به نيمى فرمود: محمّد صلىاللهعليهوآله باش و به نصف ديگر فرمود: على
عليهالسلام باش.
ادامه دارد.....