PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد؟



agha arad
یکشنبه 18 اردیبهشت 90, 09:55 بعد از ظهر
زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام، ص: 3
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم‏
[بخش‏هاى تاريخ امام حسن عليه السلام‏]
بخش هيجدهم فلسفه صلح‏ امام‏ حسن‏ عليه السّلام با معاوية بن ابو سفيان‏
1- در كتاب: علل الشرائع از سدير روايت ميكند كه گفت: يكوقت پسرم همراه من بود كه امام محمّد باقر عليه السّلام بمن فرمود: عقيده‏اى را كه دارى براى ما شرح بده، تا اگر اغراق در آن باشد جلو آن را بگيريم و اگر نقصى داشته باشد تو را راهنمائى كنيم. وقتى كه من خواستم سخن بگويم آن حضرت فرمود: آرام باش تا برايت بگويم، هر كس به آن علم و دانشى كه پيغمبر خدا نزد حضرت على ابن ابى طالب نهاده معتقد باشد مؤمن و كسى كه منكر آن باشد كافر خواهد بود.
بعد از على عليه السّلام امام حسن هم همين مقام را دارد. من گفتم: چگونه امام حسن اين مقام و منزلت را دارد در صورتى كه مقام خلافت را به معاويه واگذار نمود!؟ فرمود آرام باش! زيرا امام حسن عليه السّلام بوظيفه خويشتن آشناتر بود، اگر اين عمل را انجام نميداد كار بسيار بزرگ و خطرناكى پيش آمد ميكرد. 2- نيز در كتاب سابق الذكر از ابو سعيد نقل ميكند كه گفت: به امام حسن عليه السّلام گفتم: براى چه با معاويه مداهنه و مصالحه كردى، در صورتى كه ميدانستى حق مال تو بود، نه مال او، و ميدانستى كه معاويه گمراه و ستمكيش است!؟
در جوابم فرمود: اى ابو سعيد! آيا من بعد از پدرم حجت و امام بر خلق نيستم!؟ گفتم چرا. فرمود: آيا من آن كسى نيستم كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در باره‏
زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام، ص: 4
من و برادرم امام حسين فرموده:
الحسن و الحسين امامان، قاما او قعدا
يعنى حسن و حسين امام هستند: چه قيام كنند و چه سكوت نمايند! گفتم:
چرا، فرمود: پس من چه قيام كنم و چه سكوت نمايم امام مى‏باشم. اى ابو سعيد! علت صلح من با معاويه عينا همان علتى است كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با بنى ضمره و بنى اشجع و اهل مكه نمود. تفاوتى كه هست اين است كه آنان بقرآن كافر شدند و معاويه و يارانش بتأويل قرآن كافر شدند اى ابو سعيد! اكنون كه من از طرف خداى سبحان امام و پيشوا ميباشم پس نبايد امر و نحوه مداهنه و محاربه‏اى را كه من ميكنم سفيهانه دانست، و لو اينكه حكمت آن عملى كه من انجام ميدهم نامعلوم باشد.
آيا نشنيده‏اى هنگامى كه حضرت خضر عليه السّلام كشتى را سوراخ كرد و آن كودك را كشت و آن ديوار را تعمير نمود حضرت موسى بعلت اينكه فلسفه آنها را نميدانست نپسنديد و بر او اعتراض كرد، اگر من با معاويه مصالحه نميكردم احدى از شيعيان ما بر روى زمين نبود مگر اينكه كشته ميشد

soha
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 04:25 بعد از ظهر
تشکر از مطلب زیباتون