PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : علوم ترسناک



mostafahem
جمعه 19 فروردین 90, 10:30 قبل از ظهر
:o :o :o
درباره علوم ترسناک چه می دانید و چه ربطی به انجمن توحید داره؟ 8-) 8-) 8-) 8-

mostafahem
دوشنبه 22 فروردین 90, 01:37 بعد از ظهر
بعضی از علوم روز که خیلی هم پیشرفت کردن به خداشناسی
خیلی مرتبط هستند.هرکی اسم این علوم رو بگه جایزه می گیره :o :o :o

ABASS
دوشنبه 22 فروردین 90, 03:30 بعد از ظهر
بعضی از علوم روز که خیلی هم پیشرفت کردن به خداشناسی
خیلی مرتبط هستند.هرکی اسم این علوم رو بگه جایزه می گیره :o :o :o
سلام .یکی از این علوم علم نجوم هستش :D :lol: :mrgreen:

mahdi10
دوشنبه 22 فروردین 90, 04:11 بعد از ظهر
مگه ستاره هم ترس داره؟ :roll:
لطفا بیشتر توضیح بدید منظورتون از علم ترسناک چیه؟ ;)
شاید منظورتون اینه که یعنی چیزی که اگه آدم یاد بگیره ممکنه براش خطرناک باشه و یاد نگرفتنش بهتر از یاد گرفتنش باشه؟ :ugeek:

mostafahem
چهارشنبه 24 فروردین 90, 09:17 قبل از ظهر
سلام به آقا مهدی
منظورم از علوم ترسناک علومی است که انسان را به جای اینکه
به حقیقت نزدیک کنه دور می کنه.
یه فیلم مستندی تحت عنوان نیوتن یک رافضی تهیه شده که بیان گر این است که
نیو تن بوسیله آزمایش های شیمیای اش تثلیث را انکار کرده ولی
عقیده خود را از ترس جانش پنهان کرده است.

حقيقت جو
چهارشنبه 24 فروردین 90, 02:32 بعد از ظهر
با سلام

لطفا بيشتر توضيح دهيد.چطور با آزمايش شيمي ميتوان تثليث را رد كرد؟ :?:

mostafahem
شنبه 27 فروردین 90, 09:53 قبل از ظهر
بحث ما در اینجا رد کردن تثلیث بوسیله آزمایش شیمی نیست.

بحث ما دراینجا ماهیت علومی است که ارتباط خیلی زیادی با
توحید دارند :?: :?: :?:

حالا یک سوال بنظر شما شیمی چطور می تونه به توحید ربط داشته باشه؟

mohhammad$adeq
سه شنبه 30 فروردین 90, 07:19 بعد از ظهر
سلام
شما بفرما چه علمی هس که به توحید مربوط نشه
تا اونجایی که من میدونم
تو ریاضی
بین صفر تا 1 میگن بی نهایت عدده
حالا اگه بین 0.5و 1 هم بگن که بینهایت عدده که میگن

دو مقداره غیر مساوی برابر میشن
شما که خودت استادی
رفقا توجه کنید که این از مبانیه ریاضیاته
خشت اول چون نهد معمار کج...
وقتی معمار علوم عالم نباشه عجیب نیس ازین حرفا بزنه.
:lol: :lol:
اگه نا2رس میگم بگین.
یا علی

mostafahem
چهارشنبه 31 فروردین 90, 09:26 قبل از ظهر
محمد صادق به مورد خوبی اشاره کرد. ازش بسیار بسیار ممنونم 8-) 8-) 8-)

بخصوص در مورد جمله ای که گفت
خشت اول چون نهد معمار کج..

اگر باز هم مورد دیگه سراغ دارید در مورد علوم دیگر مثل پزشکی ، نجوم ، شیمی و..

بگید که بحث رو ادامه بدهیم :ugeek: :ugeek: :ugeek:

بابک حافظی
چهارشنبه 31 فروردین 90, 12:20 بعد از ظهر
بعضی از علوم روز که خیلی هم پیشرفت کردن به خداشناسی
خیلی مرتبط هستند.هرکی اسم این علوم رو بگه جایزه می گیره :o :o :o

سلام

آقا چون گفتی جایزه میدی من اینو مینویسم :D . (نزنی زیرش)

در سال 2005 ظاهرا یک آقایی به اسم Anthony Flew که از ملحدان بزرگ بوده و زندگیش رو در این راه صرف کرده بوده با Los Angeles Times مصاحبه می کنه و میگه
من به خدا ایمان آوردم و میگه : "ازآن جائي كه اشخاصي تحت تأثير افكار من به گمراهي افتاده اند ، به اين وسيله مي خواهم زيان عظيمي را كه ممكن است به آنها زده باشم جبران كنم."

و اون مصاحبه علت این تغییر نگرش رو این گونه بیان می کنه:

تحقيق روي DNA ( ساختار ژنتيكي ) كه Flew به عنوان دليل زير بنائي براي تغيير عقيده خود به آن اشاره مي كند ، به راستي حقايق خيره كننده اي را درباره آفرينش به ظهور رسانده است . شكل مارپيچ حلزوني ملكول DNA، محتواي ژنتيكي كد هاي آن ، رديف ها و لايه هاي هسته آن ( Nucleotide Strings ) كه هرگونه پيدايش تصادفي كور را باطل مي كند ، مخزن جامع و دائرة المعارفي عظيم اطلاعات دروني آن و بسياري از يافته هاي خيره كننده علمي آشكار مي سازد كه ساختمان و عملكرد اين ملكول با يك طرح ويژه اي براي حيات تنظيم شده است.

التماس دعا

پ . ن: برای اطلاعات تکمیلی کلماتی مثل : فیلسوف منکر خدا، DNA، آنتونی فلو رو سرچ کنید.

mostafahem
پنجشنبه 01 اردیبهشت 90, 07:25 قبل از ظهر
با تشکر از بابک

خیلی جالب بود :idea: :idea: :idea: :idea:

YE ASHENA
شنبه 03 اردیبهشت 90, 09:19 بعد از ظهر
اولا رافضی یعنی چی؟دوما علوم ترسناک دیگه چه صیغه ایه؟همه این علومی که میگید کلی به بشریت داره کمک میکنه بعد میگید ترسناک؟ علوم : بیا خوبی کن... :P :mrgreen: :P

mostafahem
دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 02:01 بعد از ظهر
رافضی یعنی خارج شده از دین.

بعدم دقت کنید که این علومی که امروزه هست همه اعتقاد ندارن که داره
یه بشر کمک می کنه مثلا مشکلات زیست محیطی که بوجود آورده داره بشر رو
نابود می کنه

YE ASHENA
دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 08:33 بعد از ظهر
پس شما اگه مریض شدید پیش دکتر نرید چون خطرناک.شما ببینید در مقابل این ضرری که میزنن چه خدمتی دارن میکنن،اگه همین علوم به اصطلاح خطرناک نبودن بشر هم انجا نبود :ugeek: ...

mostafahem
پنجشنبه 08 اردیبهشت 90, 07:38 قبل از ظهر
جالب اینجاست که روایت داریم که طبیب یعنی دلخوشی

یعنی طبیب فقط برای دلخوشی است منبع روایت هم کتاب علل الشرایع می باشد.

در ضمن بروید در کتاب السما و عالم بحار الانوار را مطالعه کنید

متوجه می شوید که ما پیش دکتر باید برویم یا نه :?: :?: :?: :?:

حامد
پنجشنبه 08 اردیبهشت 90, 11:43 قبل از ظهر
مشخص کنید روایی می خواید بحث کنید یا نه یه دفعه وسط بحث روایت اوردید

AmirHossein
پنجشنبه 08 اردیبهشت 90, 03:07 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

ببخشید اگه می شه، بگیید کجای کتاب "السماء العالم بحار" در موردِ "طبیب" توضیح داده، تا بریم بخونیم (ان شاء الله).

hamed
شنبه 10 اردیبهشت 90, 01:11 قبل از ظهر
یه خواهش دارم، اگر حدیثی هست که واقعا به بحث کمک می کنه به صورت دقیق بگید با ذکر منبع و صفحه که سند بشه تو بحث، و از جملاتی که برید اینو بخونید متوجه میشید که ... خود داری کنید چون ممکنه طرف بره بخونه و نتبجه ی شمارو نگیره! ولی شما با این جمله کاری می کنی که طرف دیگه نتونه بحث رو ادامه بده. اگر هم نمی تونید این کارو کنید لطفا این جمله رو حداقل نگید! چون کسی که اینو میگه حتما می تونه اون کارم کنه! الان داریم اینجا بحث می کنیم و قراره اگر یک نفر اومد از اول بحث رو خوند کلی نتیجه گیری کنه! یا مثلا بعدا شما خودت با یک نفر بحث می کنی میگی اگر می خوای برو سایت rayatolmahdi.com اونجا اون بحثه رو بخون دستت میاد قضیه چیه! پس شایسته نیست تو بحثا مدام گنگ صحبت کنیم...

این پست رو هم ایشالا در آینده پاک می کنم چون ربطی به بحث نداره :D :D :D
شرمنده سرتونو درد آوردم

یا علی

YE ASHENA
شنبه 10 اردیبهشت 90, 01:23 قبل از ظهر
این حرف MOSTAFAHEM به نظرم خیلی غیر منطقی می یاد،پس شما میگید نعوذ بالله اون موقعی که حضرت امیر(ع) ضربت خورده بودند کار اشتباهی کردند که طبیب یهودی رو صدا کردند تا حضرت رو معالجه کنن... :?: :?: :?:
:idea: :idea: :idea:

mostafahem
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 10:35 قبل از ظهر
تذکر Hamed به جا بود. چشم دیگه تکرار نمی شه :? :? :?
اما تذکر حامد هم بجااست اما ما از اول طی نکردیم که بحث روایی شود یا نه
اگه دوستان مایلند که بحث روایی نباشد بگن چشم من دیگه روایت نمی آورم.

اما در جواب ye Ashena من فقط حدیثی رو که اشاره کرده بودم می آورم:

304 باب العلة التي من أجلها سمي الطبيب طبيبا
1 أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ بِإِسْنَادِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ يُسَمَّى الطَّبِيبُ الْمُعَالِجَ فَقَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ يَا رَبِّ مِمَّنِ الدَّاءُ قَالَ مِنِّي قَالَ مِمَّنِ الدَّوَاءُ قَالَ مِنِّي قَالَ فَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ بِالْمُعَالِجِ قَالَ يُطَيِّبُ بِذَلِكَ أَنْفُسَهُمْ فَسُمِّيَ الطَّبِيبَ لِذَلِك‏ (کتاب علل الشرایع)

باب سيصد و چهارم سرّ ناميدن طبيب به طبيب‏
حديث (1) (1) پدرم رحمة اللَّه عليه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابى عبد اللَّه برقى با اسنادش به طور مرفوعه از حضرت امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند:
طبيب را قبلا معالج مى‏خواندند، حضرت موسى بن عمران عليه السّلام به درگاه الهى عرضه داشت پروردگارا، درد از كيست؟
خدا فرمود: از من.
جناب موسى عرضه داشت، دواء از كيست؟
خدا فرمود: از من عرض كرد: پس مردم با معالج چكار دارند كه به وى مراجعه مى‏نمايند؟
خدا فرمود: با مراجعه به او فقط دلشان خوش مى‏شود.
سپس امام عليه السّلام فرمود: بعد از اين سخن طبيب را طبيب گفتند (يعنى موجب دلخوشى‏)

mostafahem
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 10:42 قبل از ظهر
به این مطالبی از کتاب بحار هم دقت کنید:
1- در علل (ج 2 ص 316): بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه طبيب را درمان كن ميناميدند موسى بن عمران گفت: پروردگارا درد از كيست؟ فرمود از من، گفت دارو از كيست؟ فرمود: از من، گفت پس مردم درمان كن براى چه ميخواهند؟ فرمود: براى دلخوشى و از اين رو او را طبيب ناميدند. (4) 2- در كافى (88- روضه): بسندش از امام ششم عليه السّلام (نزديك بهمين مضمون را روايت كرده). (5) بيان: فيروزآبادى گفته طب يعنى در كار آرامى كرد و نرمش نمود و پزشكان را طبيب ناميدند چون دلخوشى بيمارند و درمان از آنها نيست، منظور اين نيست كه طبيب از طيب باز گرفته است زيرا يكى مضاعف است و ديگرى معتل، بلكه مقصود اينست كه نام طبيب براى اين نيست كه تن را از بيمارى درمان كند بلكه براى درمان دل است از اندوه و غم و خوش كردن آن.

(2) 4- در علل (ج 2 ص 151): بسندش از جعفرى كه شنيدم امام هفتم عليه السّلام ميفرمود: تا توانيد مراجعه بپزشك را از خود دور داريد چون مانند ساختمانست كه كمش به بيش كشاند. (3) بيان: يعنى مراجعه بپزشك در دردى اندك مايه دردى بزرگتر و درمانى بيشتر است.

mostafahem
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 10:43 قبل از ظهر
اما در باب مراجعه به پزشک اهل کتاب:
در قرب الاسناد: بسندى از عبد الرحمن بن حجاج كه بامام هفتم عليه السّلام گفتم: بفرمائيد اگر نيازمند پزشك ترسا شدم باو درود گويم و دعا كنم؟
فرمود: آرى زيرا دعايت او را سودى ندهد.
در علل (ج 2 ص 282) و در سرائر مانند آن نقل شده. (1) بيان: دلالت دارد بجواز عمل بگفته طبيب ذمى و مراجعه باو و سلام بدو و دعاى بر او، و شايد دو تاى اخير در صورت ضرورتست بلكه همه و نبايد اين كار دوستانه انجام شود چون از آن نهى شده، و كلينى بروايت موثق (ج 2 ص 649 كافى) از امير المؤمنين عليه السّلام آورده كه سلام باهل كتاب ندهيد و اگر بشما سلام دادند در جواب بگوئيد «و عليكم».
و اين خبر بسند ديگر هم روايت شده‏

mostafahem
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 10:45 قبل از ظهر
باز هم از کتا بحار:

در طب (61): بسندى از امام ششم عليه السّلام كه هر كه تندرستيش به بيمارى ميچربد و دارو بنوشد بمرگ خود كمك كرده. (2) 9- از محمّد بن مسلم كه از امام پنجم عليه السّلام پرسيده شده از مرديكه ترسا و يهودى او را درمان كنند و براى او دارو فراهم سازند؟ فرمود باكى ندارد، همانا درمان بدست خدا تعالى است. (3) بيان: ابن ادريس- ره- در سرائر گفته: فرمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است و در اخبار امامان ذريه او عليهم السّلام بمداواى درد، فرمودند: مداوا كنيد كه خدا دردى نداده جز اينكه دوائى برايش داده جز مرگ كه درمانى ندارد، بر پزشك بايد از خداى سبحانه در آنچه با بيمار كند بترسد و برايش خير خواهى كند و درمان جستن از پزشك يهود و ترسا براى مسلمانان باكى ندارد در صورت نياز بدان و چون تن زن بيمار شود و ناچار شود بمداواى مرد برايش رواست.

YE ASHENA
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 03:19 بعد از ظهر
سوال اول: من فکر نمیکنم حضرت امیر(ع) نیازی به دلخوشی داشته باشند،شما غیر این فکر میکنید؟ :shock: :shock: :shock: سوال دوم:بنده الان یک سال مرض قلبیم عود کرده،اگر عمل نکنم میمیرم اما اگه عمل کنم زنده میمونم،طبق روایاتی که شما آوردی من نباید عمل کنم فقط باید توکل کنم به خدا تا حالم خوب شه(اگه مردم تقصیر شماست)،درسته؟...

YE ASHENA
یکشنبه 11 اردیبهشت 90, 03:21 بعد از ظهر
یه سوالم جا موند:اگه اینجوریه روزی هم دست خداست چرا ما انقد تلاش میکنیم؟...

mostafahem
دوشنبه 12 اردیبهشت 90, 08:01 قبل از ظهر
به این احادیث دقت کنید:

20 دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِيِّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَدَاوَوْا فَإِنَّ الَّذِي أَنْزَلَ الدَّاءَ أَنْزَلَ الدَّوَاء
در دعوات راوندى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مداوا كنيد، زيرا آنكه درد داده دارو هم داده‏

25 الشِّهَابُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَدَاوَوْا فَإِنَّ الَّذِي أَنْزَلَ الدَّاءَ أَنْزَلَ الدَّوَاء
لشهاب: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مداوا كنيد زيرا آنكه درد داده دوا هم فرو فرستاده‏
- يَقُولُ ص تَعَالَجُوا وَ لَا تَتَكَلَّمُوا «1
فرمود: معالجه كنيد و سخن نكنيد

علامه مجلسی:
فإن الله الذي أمرض قد خلق الأدوية المتعالج بها بلطيف صنعه و جعل بعض الحشائش و الخشب و الصموغ و الأحجار أسبابا للشفاء من العلل و الأدواء فهي تدل على عظيم قدرته و واسع رحمته.
و هذا الحديث يدل على خطاء من ادعى التوكل في الأمراض و لم يتعالج
آن خدا كه بيمار كند دواهاى درمانى را هم بلطف صنعش آفريده و برخى گياهها را و چوبها را و صمغها را و سنگها را وسيله درمان بيماريها و دردها ساخته، و آنها دليل نيروى بزرگ و رحمت واسع او باشند
و اين حديث دليل خطاء كسى است كه مدعى صرف توكل است در بيمارى و معالجه نميكند.

mostafahem
دوشنبه 12 اردیبهشت 90, 08:04 قبل از ظهر
یه سوالم جا موند:اگه اینجوریه روزی هم دست خداست چرا ما انقد تلاش میکنیم؟...

جواب به این سوال این است که بله روزی بدست خداست اینکه چرا ما دنبال روزی
می رویم تنها بخاطر این است که اهل بیت بما گفتند که باید دنبال روزی برویم
و چون به به این دنیا آمده ایم کخ اتباع امام کنیم می بایست دنبال روزی برویم
و حکم خدا بر دنبال روزی رفتن است و ما هم اطاعت می کنیم

mostafahem
دوشنبه 12 اردیبهشت 90, 08:07 قبل از ظهر
باب هشتاد و سوّم سرّ فراخ بودن روزى احمقان و ابلهان‏
حديث (1) (1) پدرم رضى اللَّه عنه فرمود: محمّد بن يحيى عطّار، از احمد بن محمّد بن عيسى، از على بن الحكم، از ربيع بن محمّد مسلى، از عبد اللَّه بن سليمان نقل كرده كه وى گفت:
از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه مى‏فرمود:
خداى عزّ و جلّ روزى احمقان و ابلهان را فراخ نموده تا عقلاء عبرت گرفته و بدانند كه دنيا با عقل و حيله و چاره‏انديشى به دست نمى‏آيد.(علل الشرایع)

hamed
دوشنبه 12 اردیبهشت 90, 10:56 بعد از ظهر
بالاخره ما نفهمیدیم دکتر رفتن صرفا برای دلخوشی است و یا دستور خدا و لازم؟

mostafahem
سه شنبه 13 اردیبهشت 90, 09:26 قبل از ظهر
اینو شما باید از روایات بفهمید.

اگه می خواهید بازم روایت بیاورم :!: :!: :!: :!:

mostafahem
چهارشنبه 14 اردیبهشت 90, 10:23 قبل از ظهر
در جواب Hamed می گویم که ما امر به درمان شده ایم.

اما این مطلب با مراجعه کردن به طبیب فرق می کند.فافهم :!: :!: :!:

hamed
چهارشنبه 14 اردیبهشت 90, 10:48 قبل از ظهر
شرمنده من زیاد تمرکز ندارم مثل شما بشینم ساعت ها فکر کنم و نتبجه بگیرم خواهشا کمک کنید منم بفهمم آخه گیرایی منم خیلی کمه، همونطور که خودتون هم شاهدید خیلی دیر می فهمم، درمان بدون پیش طبیب رفتن چطور ممکنه؟ یعنی برم خودم در کتب شیعه بگردم ببنیم که روایت داریم راجع به کرم خوردگی دندان بعدش خودم ببینم چی کار کنم؟
فرض کنید من دندونم درد می کنه و دارم از درد به خودم می پیچم، آن خدایی که درد را داده چه درمانی در نظر دارد که بدون رفتن پیپش طبیب ممکنه؟ مگر من امر به درمان نشده ام؟ خوب الان من باید چه کار کنم؟ خواهشا همینطور که من مصداقی گفتم شما هم مصداقی جواب بدید

mostafahem
چهارشنبه 14 اردیبهشت 90, 10:59 قبل از ظهر
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَجْدُورٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَغَسَّلُوهُ فَمَاتَ قَالَ قَتَلُوهُ أَلَّا سَأَلُوا فَإِنَّ دَوَاءَ الْعِيِّ السُّؤَال‏(اصول کافی باب علم)

يكى از اصحاب گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه مردى آبله‏دار جنب شده بود او را غسل دادند و مرد، فرمود: او را كشتند! چرا نپرسيدند، همانا دواى نفهمى پرسش است.

mostafahem
چهارشنبه 14 اردیبهشت 90, 11:07 قبل از ظهر
به قسمتی از احتجاج امام صادق(ع)که در کتاب بحار آمده دقت کنید:
كُلُّ ذَلِكَ لُطْفٌ وَ رَحْمَةٌ مِنَ الْحَكِيمِ الَّذِي لَا يُعَابُ تَدْبِيرُهُ قَالَ فَمَا اسْتَحَقَّ الطِّفْلَ الصَّغِيرَ مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَمْرَاضِ بِلَا ذَنْبٍ عَمِلَهُ‏ وَ لَا جُرْمٍ سَلَفَ مِنْهُ قَالَ إِنَّ الْمَرَضَ عَلَى وُجُوهٍ شَتَّى مَرَضُ بَلْوَى وَ مَرَضُ الْعُقُوبَةِ وَ مَرَضٌ جُعِلَ عَلَيْهِ الْفَنَاءُ «1» وَ أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ أَغْذِيَةٍ رَدِيئَةٍ وَ أَشْرِبَةٍ وَبِيئَةٍ «2» أَوْ مِنْ عِلَّةٍ كَانَتْ بِأُمِّهِ وَ تَزْعُمُ أَنَّ مَنْ أَحْسَنَ السِّيَاسَةَ لِبَدَنِهِ وَ أَجْمَلَ النَّظَرَ فِي أَحْوَالِ نَفْسِهِ وَ عَرَفَ الضَّارَّ مِمَّا يَأْكُلُ مِنَ النَّافِعِ لَمْ يَمْرَضْ وَ تَمِيلُ فِي قَوْلِكَ إِلَى مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ لَا يَكُونُ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ إِلَّا مِنَ المَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ قَدْ مَاتَ أَرَسْطَاطَالِيسُ مُعَلِّمُ الْأَطِبَّاءِ وَ أَفْلَاطوُنُ رَئِيسُ الْحُكَمَاءِ وَ جَالِينُوسُ شَاخَ «3» وَ دَقَّ بَصَرُهُ وَ مَا دَفَعَ الْمَوْتَ حِينَ نَزَلَ بِسَاحَتِهِ وَ لَمْ يَأْلُوا حِفْظَ نَفْسِهِمْ وَ النَّظَرَ لِمَا يُوَافِقُهَا كَمْ مِنْ مَرِيضٍ قَدْ زَادَهُ الْمُعَالِجُ سُقْماً وَ كَمْ مِنْ طَبِيبٍ عَالِمٍ وَ بَصِيرٍ بِالْأَدْوَاءِ وَ الْأَدْوِيَةِ مَاهِرٍ مَاتَ وَ عَاشَ الْجَاهِلُ بِالطِّبِّ بَعْدَهُ زَمَاناً فَلَا ذَاكَ نَفَعَهُ عِلْمُهُ بِطِبِّهِ عِنْدَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ حُضُورِ أَجَلِهِ وَ لَا هَذَا ضَرَّهُ الْجَهْلُ بِالطِّبِّ مَعَ بَقَاءِ الْمُدَّةِ وَ تَأَخُّرِ الْأَجَلِ ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ أَكْثَرَ الْأَطِبَّاءِ قَالُوا إِنَّ عِلْمَ الطِّبِّ لَمْ يَعْرِفْهُ الْأَنْبِيَاءُ فَمَا نَصْنَعُ عَلَى قِيَاسِ قَوْلِهِمْ بِعِلْمٍ زَعَمُوا لَيْسَ تَعْرِفُهُ الْأَنْبِيَاءُ الَّذِينَ كَانُوا حُجَجَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ فِي أَرْضِهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ وَرَثَةَ حِكْمَتِهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى طَاعَتِهِ ثُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ أَكْثَرَهُمْ يَتَنَكَّبُ فِي مَذْهَبِهِ سُبُلَ الْأَنْبِيَاءِ «4» وَ يُكَذِّبُ الْكُتُبَ الْمُنْزَلَةَ عَلَيْهِمْ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَهَذَا الَّذِي أَزْهَدَنِي فِي طَلَبِهِ وَ حَامِلِيهِ قَالَ فَكَيْفَ تَزْهَدُ فِي «5» قَوْمٍ وَ أَنْتَ مُؤَدِّبُهُمْ وَ كَبِيرُهُمْ قَالَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُ الرَّجُلَ مِنْهُمُ الْمَاهِرَ فِي طِبِّهِ إِذَا سَأَلْتُهُ لَمْ يَقِفْ عَلَى حُدُودِ نَفْسِهِ وَ تَأْلِيفِ بَدَنِهِ وَ تَرْكِيبِ أَعْضَائِهِ وَ مَجْرَى الْأَغْذِيَةِ فِي جَوَارِحِهِ وَ مَخْرَجِ نَفْسِهِ وَ حَرَكَةِ لِسَانِهِ وَ مُسْتَقَرِّ كَلَامِهِ وَ نُورِبَصَرِهِ وَ انْتِشَارِ ذَكَرِهِ وَ اخْتِلَافِ شَهَوَاتِهِ وَ انْسِكَابِ عَبَرَاتِهِ وَ مَجْمَعِ سَمْعِهِ وَ مَوْضِعِ عَقْلِهِ وَ مَسْكَنِ رُوحِهِ وَ مَخْرَجِ عَطْسَتِهِ وَ هَيْجِ غُمُومِهِ وَ أَسْبَابِ سُرُورِهِ وَ عِلَّةِ مَا حَدَثَ فِيهِ مِنْ بُكْمٍ وَ صَمَمٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ فِي ذَلِكَ أَكْثَرُ مِنْ أَقَاوِيلَ اسْتَحْسَنُوهَا وَ عِلَلٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ جَوَّزُوهَا قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَهُ شَرِيكٌ فِي مُلْكِهِ أَوْ مُضَادٌّ لَهُ فِي تَدْبِيرِهِ قَالَ لَا قَالَ فَمَا هَذَا الْفَسَادُ الْمَوْجُودُ فِي هَذَا الْعَالَمِ مِنْ سِبَاعٍ ضَارِيَةٍ وَ هَوَامٍّ مَخُوفَةٍ وَ خَلْقٍ كَثِيرٍ مُشَوَّهَةٍ «1» وَ دُودٍ وَ بَعُوضٍ وَ حَيَّاتٍ وَ عَقَارِبَ وَ زَعَمْتَ أَنَّهُ لَا يَخْلُقُ شَيْئاً إِلَّا لِعِلَّةٍ لِأَنَّهُ لَا يَعْبَثُ
گفت چرا طفل كوچكى كه گناهى نكرده گرفتار بيماريها و امراض مى‏گردد با اينكه سابقه عمل خلافى ندارد؟
فرمود: بيمارى چند قسم است:
1- بيمارى آزمايشى.
2- بيمارى شكنجه‏اى.
3- بيمارى كه موجب مرگ است با اينكه تو خيال مى‏كنى به واسطه سوء تغذيه و آشاميدنى‏هاى بيمارى انگيز و وبا خيز است يا به واسطه بيمارى مادرش مبتلا به اين بيمارى شده و گمان مى‏كنى كسى كه كاملا وارد به حفظ بهداشت باشد و خوردنيها و آشاميدنيهاى سودمند و زيانبخش را بداند و به كار برد مريض نمى‏شود و با اين حرف هم عقيده هستى با آنها كه مى‏گويند بيمارى و مرگ فقط از خوردنيها و آشاميدنيها است.
با اينكه ارسطاطاليس معلم اطباء افلاطون رئيس حكيمان مردند و جالينوس به پيرى گرائيد و از چشم نابينا شد و نتوانست مرگ را از خود دفع نمايد بسا از پزشكان دانا و وارد به دردها و دواها و استاد كه جان سپردند و نادانانى نسبت به علم پزشكى و طب بعد از آنها سالها زندگى كردند طبيب را هنگام تمام شدن مدت زندگى علم طب سودى نبخشيد و نه آن شخص ناوارد را عدم اطلاعش بر علم طب زيانى به وجود آورد با اينكه اجلش سر نيامده بود.بعد فرمود: بيشتر پزشكان معتقدند كه انبياء از علم پزشكى اطلاعى ندارند بنا بر عقيده آنها مى‏خواهيم چه كنيم، علمى را مى‏گويند انبياء كه نماينده خدا بر مردم و امين پروردگارند در روى زمين و خزينه علم و وارث حكمت و راهنماى به سوى او دعوت‏كننده مردمند به اطاعت خداى از آن علم بهره ندارند، از آن گذشته بيشتر از پزشكان را مشاهده كرده‏ام كه منحرف از راه انبياء هستند و كتاب‏هاى آسمانى را تكذيب مى‏كنند. همين مطلب موجب شده كه بى‏علاقه به علم پزشكى و پزشكان شوم.(1) گفت: چگونه بى‏علاقه هستى نسبت به گروهى كه خود رئيس آنها محسوب مى‏شوى و معلم آنهائى.
فرمود: چون من مى‏بينم پزشكى ماهر و استاد در علم طب اگر از او سؤال كنى حدود نفس خود را نمى‏داند و تركيب و تأليف بدن و اعضاى خويش را نمى‏شناسد و مجراى غذا در اعضاء و جوارح و محل خروج نفس و حركت زبان و جايگاه سخن و نور چشم و تحرك آلت جنسى و اختلاف شهوات و ريزش اشك و محل شنوائى و محل درك و فهم و جايگاه روح و محل خروج عطسه و موجبات غم و اندوه و اسباب شادى و سرور و علل كرى و كورى و چيزهاى ديگر كه اگر از آنها سؤال كنى چيزى ندارند جز آنچه بين خود مستحسن و مقبول مى‏شمارند و عللى را كه تجويز نموده‏اند

mostafahem
چهارشنبه 14 اردیبهشت 90, 11:09 قبل از ظهر
اولا اینکه نتیجه گیری از روایات باید با روایات باشد.
دوما من عالم نیستم که بخواهم فتوا بدم یا روایات رو معنا کنم.

hamed
پنجشنبه 15 اردیبهشت 90, 09:22 قبل از ظهر
خوب تمام این احادیثی که گفتید که واقعا زیبا هم بودند مثل تمامی روایات دیگر اهل بیت علیهم السلام، همگی این دید رو رد می کرد که جلوگیری از بیماری دست ماست! خوب این مثل روزی می مونه که دست ما نیست ولی امر شدیم به کار کردن! حالا طبق روایاتی که خود شما هم گفتید ما امر به درمان هم شدیم! ولی چگونه؟ سوال من همین بود ولی شما روایاتی رو گفتید که این دید رو که کنترل بیماری دست ماست رو رد می کنه(که خیلی به سوال من مربوط نبود،البته از روایات که گذاشتید خیلی تشکر می کنم)! خیلی از پزشک های مذهبی هم خودشون اینو قبول دارن! اینو کسی رد نکرد که! ولی لحن شما از صحبت هاتون این رو می خواست نشون بده که کلا دکتر رفتن سر کاریه! این حرف یعنی اینکه درمان به این شکل که پیش دکتر بریم سر کاریه و راه دیگری برای درمان است!اگر چنین اعتقادی دارید صریحا بگید و جایگزینش را هم بگویید و اگر اشتباه فهمیدم پس آیا منظور اهل بیت این است که همین اطبایی که هستند راه همان درمانی است که خودشان امر فرموده اند؟

mostafahem
دوشنبه 19 اردیبهشت 90, 09:39 قبل از ظهر
مطلب زیر در کتاب بحار نقل شده است:

شيخ مفيد- قده- در شرح عقائد گفته: طب درست است، و دانش پزشكى پا برجاست و راه آن وحى است، و دانشمندان آن شاگردان پيغمبرانند، زيرا دانستن حقيقت دردها راهى ندارد جز شنيدن از انبياء، و شناخت دارو راهى ندارد جز توفيق از خدا، پس ثابت شد كه راهش دريافت از داناى نهانها است كه خدا تعالى است، و اخبار امامان بايد تفسير شود بگفته امير المؤمنين عليه السّلام كه شكمبه خانه دردها است و پرهيز سر داروها است و بايد خود را بدان چه شيوه دارى بدارى.
و بسا مردم برخى بلاد داروئى براى دردى دارند كه رخ دهد بدانها كه اگر مردم بلاد ديگرش بكار بندند براى همان درمان درد آنها را بكشد، و براى مردمى كه بدان عادت دارند شايد و براى آنها كه خلاف آن عادت را دارند نشايد.
و امامان عليهم السّلام برخى دردمندان را ميفرمودند تا آنچه زياندارد بكار زنند و زيان نميزد، و اين براى آن بوده كه ميدانستند مايه بيمارى پايان يافته و بكار بردن آن با تندرستى است كه نميدانسته و آن را از سوى خدا ميدانستند بر سبيل معجزه و برهان امامت خود و خرق عادت، و مردمى گمان بردند كه اين درمان با وجود مايه بيمارى هم مورد دارد، و اشتباه كردند و زيان ديدند از آن و اين قسمى است كه ابو جعفر صدوق آن را ياد آور نشده با اينكه در اين باب مورد اعتماد است، و وجوه ديگرى كه ما بعد از اين ياد كرديم همانست كه او ياد كرده و احاديث براى احتمالاتى كه او گفته محتملند چنانچه ما ذكر كرديم. (1) من گويم: در برخى وجه ديگرى آيد از اين رو كه ذكر برخى داروهاى بى‏تناسب براى آزمايش بوده تا مؤمن مخلص ايمان درست از وابسته و سست عقيده جدا شود، كه چون دسته يكم آن را بكار برند از آن سود برند نه از اثر طبعى آن بلكه از اثر ايمان بامام و يقين و خلوص در پيروى مانند درمان با تربت امام حسين عليه السّلام و تعويذها و دعاها، و مؤيد آنست كه ميدانيم جمعى از مخلصان شيعه طب و معالجه آنها روى دستور اخبار مرويه از أئمه اطهار عليهم السّلام بوده، و بپزشك رجوعى نداشتند، و تندرستر و درازعمرتر بودند از آنان كه به پزشكان مراجعه ميكردند.
مانند اينكه كسانى كه بساعتهاى خبرشناسان بى‏اعتنايند و بدانها مراجعه ندارند و اعتماد نكنند بلكه كار بخدا واگذارند، و از ساعت نحس و بلا و دشمن بآيات و ادعيه پناهند حالشان بهتر و ثروتمندتر و به آرزورس‏ترند از آنان كه در خرد و درشت هر كارى بساعت نجوم و تقويم مراجعه دارند، و آن را پناه شر و آفات ميدانند چنانچه در باب نجوم گذشت و توكل بر حى قيوم بايد

YE ASHENA
دوشنبه 19 اردیبهشت 90, 07:44 بعد از ظهر
اولا مگه نمیگید که خدا دارو هم داده،خوب ما به این آدمی که این داروها رو میشناسه میگیم طبیب.دوما طبق همین روایاتی که خودتون آوردید برای من و شما که نمیدونیم باید بریم پیش کسی که میدونه یعنی طبیب.پس نه تنها این علوم ترسناک نیست بلکه خیلی هم برای من و شما نیازه... :lol:

zoha
سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 10:09 قبل از ظهر
نمی دونم منظورتون از علوم ترسناک همون علوم غریبه است یا نه. اما یه موسسه تو امریکا به اسم انجمن تحقیقات روحی امریکا هست که در مورد ماورااطبیعه تحقیق میکنه که البته بی ربط به توحید و وجود خدانیست. اونقدر که من میدونم در مورد هیپنوتیزم و تله پاتی و ذهن خوانی و ... کار میکنن اما اینکه در مورد علوم مثل شیمی و فیزیک و.. کاری کردن یا نه اطلاع ندارم اگه کسی می دونه بگه. کارهای اونا همه تجربی و ازمایشگاهیه.

mostafahem
سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 01:04 بعد از ظهر
نظر آقا hamed درباره این حدیث از بحار چیه؟
و از امام صادق روايت است كه روزى نزد محمّد بن خالد امير مدينه حاضر شد، و محمّد از درد دلش بدو شكايت كرد، فرمود: بسند پدرانم برايم بازگو شده از علي عليه السّلام كه مردى نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از درد درونش شكايت كرد، فرمودش يك شربت عسل برگير و سه تا سياه دانه يا پنج يا هفت در آن بيفكن و آن را بنوش و بفرمان خدا خوب ميشوى، آن مرد چنين كرد و خوب شد تو هم آن را بكار بند، يكى از اهل مدينه كه حاضر بود اعتراض كرد كه اين حديث بما رسيده و آن را بكار بستيم و سودى نداشت، امام عليه السّلام خشميد و فرمود: خدا بدان معتقدان بخود و باور داران رسولش را سود بخشد و منافقان و ناباوران رسول صلى اللَّه عليه و آله از آن سود نبرند و آن مرد سر بزير افكند.

mohhammad$adeq
پنجشنبه 22 اردیبهشت 90, 03:34 بعد از ظهر
سلام
آقا مصطفی یخده ترجمتون گنگه .
:oops: :oops: :oops:

YE ASHENA
شنبه 24 اردیبهشت 90, 04:18 بعد از ظهر
آقا منم همین رو میگم دیگه،این طبیب های عزیز هم مثل امام(ع) برا مریضا نسخه میپیچن،این کار به این خوبی کجاش ترسناکه؟...

mostafahem
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 10:21 قبل از ظهر
من ترجمه ها رو از توی سی دی گنجینه روایات برمی دارم
قبول دارم بعضی جاها ترجمه ها گنگ

YE ASHENA
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 05:17 بعد از ظهر
چی شد پس؟این علوم از ترسناکی در اومدن؟... :lol:

ABASS
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 06:24 بعد از ظهر
تا اونجا که من فهمیدم اگه دوا ودرمان از امام باشد صحیح است و در غیر این صورت مضر و زیان بخش(وترسناک :t)wisted: :evil: همانطور که در روایات آمده برای بسیاری از بیماری ها نیازی به دوا نیست وبا یک دعا آن بیماری برطرف میشود ویا با توسل به معصومین بیمارد های لاعلاج خوب میشود :shock: :o :D :P :lol:

mostafahem
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 10:14 بعد از ظهر
من حرف عباس رو تکمیل کنم:
مهم تسلیم امام بودن است همانطور که خود علامه مجلسی گوید.
یعنی شیعه در تمامی شئون به امام مراجعه می کند و در تمامی امور تسلیم مطلق امام
است و این هدف از خلقت می باشد.

YE ASHENA
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 10:21 بعد از ظهر
دوستان مراجعه به پزشک و استفاده از دارویه تجویزی چه منافاتی با اطاعت از امامان(ع)داره؟abbas یعنی تو تا خالا تو عمرت پیش دکتر نرفتی؟خیلی سادست... ;)

ABASS
دوشنبه 26 اردیبهشت 90, 02:47 بعد از ظهر
دوستان به کل بحث توجه کنند,بله من تا حالا دکتر زیاد رفتم ولی باید دید این دکتر رفتن چقدر منفعت داشته وچقدر ضرر مثلا من برای سر دردم پیش دکتر رفتم واون دکتر یک قرص برای من تجویز کرد در ابتدا خوب بود ولی بعد از مدتی اگر قرصو نمیخوردم سر درد میگرفتم(بدنم به اون قرص وابسته شده بود )که تا متوجه شدم دیگه اون قرص و مصرف نکردم(اسم قرص ارگتامین سی)وبا رفتن به حجامت (که پیامبر بسیار به آن سفارش کردند وحجامت را دوای تمام بیماری ها خوانند)سر درد خودم را خوب کردم :D :P :lol: 8-)

YE ASHENA
دوشنبه 26 اردیبهشت 90, 09:07 بعد از ظهر
به نظر می یاد دوستان دارن معاندانه و لجوجانه بحث میکنن و دلیل قانع کننده برا طرف مقابل نمی یارن...
اگه شما میگید حجامت،منم n تا درد داشتم که با دارویه تجویزی خوب شدم... :P

حامد
دوشنبه 26 اردیبهشت 90, 11:54 بعد از ظهر
به نظر می یاد دوستان دارن معاندانه و لجوجانه بحث میکنن
لطفا همدیگر متهم نکنید هرکس بحث خودشو انجام بده و خوانندگان خودشان قضاوت می کنند چون دلایل و اشکالات همه مکتوب است

ABASS
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 10:06 قبل از ظهر
همه پزشکان وکارشناسان میدانند اکثر داروهای شیمیایی در کنار منفعت هایی که دارند عوارض جانبی هم دارند.... 8-)

YE ASHENA
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 06:30 بعد از ظهر
اما خیلی داروها هم هست که نه تنها ضرر ناداره بلکه برای خیلی چیزهای دیگه مفیده،مثلا قرص ZINK...

mostafahem
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 11:01 بعد از ظهر
با توجه به روایاتی که آمده تجویز معصوم نه عوارض داره نه ضرر
همه اش منفعت است.اگه به این مسئله شک دارید بگویید روایاتش را بیاورم.
به این روایت دقت کنید:
قال ابوجعفر(ع):یمصون الثماد و یدعون نهر العظیم قیل له و من النهر العظیم؟قال:رسول الله(ص)....
امام باقر(ع)می فرمایند:مردم کف دور دهانشان رو می مکند ولی نهر عظیم رو رها می کنند.سوال شد که نهر عظیم چه کسی است فرمودند رسول خدا(ص)
اگر روایت نیاز به توضیح داره بگید.

حامد
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 11:50 بعد از ظهر
فکر کمی کنم این روایت به ادعای شما ربطی نداشته با شه لطفا توضیح بدین

AmirHossein
چهارشنبه 28 اردیبهشت 90, 11:10 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

به نظر من همه مطالب علم پزشکی، غلط نیست. ممکن است بعضی مطالب در پزشکی غلط باشه، ولی خیلی چیزها هم در پزشکی هست که درسته.(البته منظور من از پزشکی در اینجا، پزشکی بود که از غیر ناحیه امامان معصوم(ع) باشه). برای اینکه بی دلیل حرف نزده باشم، دلایل خودم رو در زیر بیان می کنم. به روایت زیر توجه کنید:
مرحوم طبرسی(ره) در کتاب شریف احتجاج، روایت کرده اند: ... زنديق پرسيد: بفرماييد اصل سحر و جادو چيست؟ و كار جادوگر با تمام عجايبى كه در باره‏ اش آمده چگونه است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سحر و جادو چند گونه است: يك نوع آن مانند طبّ و پزشكى است، همان طور كه پزشكان براى هر دارويى درمانى قرار مى‏ دهند، همين طور است علم جادو و سحر، با فريب براى هر سلامتى آفتى مى ‏سازند، و براى هر درمان دردى، و براى هر معنى حيله‏ اى. و نوع ديگر سحر عبارت است از: شعبده، تردستى، خوارق عادات و چشم بندى.
و نوع ديگر آن همان است كه دوستان شياطين از ايشان اخذ مى ‏كنند.
زنديق پرسيد: از كجا شياطين علم سحر را ياد گرفته ‏اند؟
فرمودند: از همان جا كه طبيبان طبّ را دريافتند، مقدارى با تجربه و قدرى با درمان. (احتجاج-ترجمه جعفرى،جلد‏2،صفحه215، «احتجاج امام صادق عليه السلام»«در انواع علوم دينى بر گروههايى زياد با مذاهب و عقائد مختلف»)

با توجه به این روایت، چون پایه و اساس علم پزشکی، تجربه و آزمایش هست، بنابراین پزشکان در طول تاریخ با انجام آزمایش های گوناگون و کسب تجربه های مختلف توانسته اند مقدار کمی از این علم را فرا بگیرند.
اما علم پزشکان کجا و علم ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) کجا. جداً ما چه می فهمیم که "خُزان علم الله" یعنی چه؟!

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفَ الْمَلاَّئِكَةِ وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَخُزّانَ الْعِلْمِ وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ وَاُصُولَ الْكَرَمِ وَقادَةَ الاْمَمِ وَاَوْلِياَّءَ النِّعَمِ وَعَناصِرَ الاْبْرارِ وَدَعاَّئِمَ الاْخْيارِ وَساسَةَ الْعِبادِ وَاَرْكانَ الْبِلادِ وَاَبْوابَ الاْيمانِ وَاُمَناَّءَ الرَّحْمنِ وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ وَصَفْوَةَالْمُرْسَلينَ وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.

mostafahem
جمعه 30 اردیبهشت 90, 06:23 بعد از ظهر
من فکر می کنم که جواب حامد رو امیر حسین داد
من هم منظورم همین بود که وقتی علم صحیح نزد اهل بیت است
چرا باید برای پزشکی سراغ دیگری رفت.مردم نهر عظیم که همان علم اهل بیت است
را رها کرده و در هلاکتند با توجه به آیه قرآن "فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" ما اگر از اهل ذکر سوال نکنیم قطعا هلاک خواهیم شد.

اما یه مطلب مهمتر را مد نظر داشته باشید که ممکن در حال حاضر شما بگویید در علم
پزشکی مواردی هم هست که سود مند است اما این سودمندی را از روی تجربه و آزمایش
می گویید در صورتیکه گذشته زمان و پیشرفت علوم معمولا مضرات روشهای قبلی پزشکی را عیان می کنند.مثلا عکس رادیوگرافی رو قبلا نمی دانستند که می تواند سرطان زا باشد اما الان در معرض تشعشعات قرار گرفتن را منجر به سرطان می دانند.

یک مطلب دیگر رو هم توجه کنید که اگر در روایات روشهای درمان دردها رو که اهل بیت به آنها اشاره کردند بخوانیم متوجه می شویم که خیلی با روشهای درمان علم پزشکی فاصله دارد.یا بهتر بگم هم سنخ نیستند :!: :!: اگر مایل باشید می توانم چند نمونه بیاورم. مثلا در طب اهل بیت جراحی به عنوان روش درمان مطرح نیست :!: :!:

mostafahem
جمعه 30 اردیبهشت 90, 06:24 بعد از ظهر
اگر به حدیثی که امیر حسین آورده دقت کنید متوجه می شود که بنیان های
علم پزشکی زیر سوال رفته است :!: :!: :!: :!:

YE ASHENA
شنبه 31 اردیبهشت 90, 11:24 قبل از ظهر
پس شما و amir hossein یه لطفی کنید یه حدیث از معصوم(ع) درباره ی درمان ایدز بیارید که ما هم از نهر عظیم استفاده کرده باشیم...
اگه این علم پزشکی زیر سوال رفته نبود که معلوم نبود من و شما با کدوم مریضی مرده بودیم؟... :lol:

mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 12:10 بعد از ظهر
علامه مجلسی می گوید:
من گويم: در برخى وجه ديگرى آيد از اين رو كه ذكر برخى داروهاى بى‏تناسب براى آزمايش بوده تا مؤمن مخلص ايمان درست از وابسته و سست عقيده جدا شود، كه چون دسته يكم آن را بكار برند از آن سود برند نه از اثر طبعى آن بلكه از اثر ايمان بامام و يقين و خلوص در پيروى مانند درمان با تربت امام حسين عليه السّلام و تعويذها و دعاها، و مؤيد آنست كه ميدانيم جمعى از مخلصان شيعه طب و معالجه آنها روى دستور اخبار مرويه از أئمه اطهار عليهم السّلام بوده، و بپزشك رجوعى نداشتند، و تندرستر و درازعمرتر بودند از آنان كه به پزشكان مراجعه ميكردند.
مانند اينكه كسانى كه بساعتهاى خبرشناسان بى‏اعتنايند و بدانها مراجعه ندارند و اعتماد نكنند بلكه كار بخدا واگذارند، و از ساعت نحس و بلا و دشمن بآيات و ادعيه پناهند حالشان بهتر و ثروتمندتر و به آرزورس‏ترند از آنان كه در خرد و درشت هر كارى بساعت نجوم و تقويم مراجعه دارند، و آن را پناه شر و آفات ميدانند چنانچه در باب نجوم گذشت و توكل بر حى قيوم بايد.

mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 12:14 بعد از ظهر
برای پیدا کردن راه دسترسی به نهر عظیم به مقدمه کتاب الغیبه شیخ طوسی و
مقدمه کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق می توانید مراجعه کنید.
من چون موضوع بحث این تاپیک نیست فقط ارجاع می دهم.

ABASS
یکشنبه 01 خرداد 90, 04:37 بعد از ظهر
بهشت كافى-ترجمه روضه كافى 322
پرهيز، بهترين دارو
[409] عثمان احول مى‏گويد: از امام ابو الحسن عليه السّلام شنيدم كه مى‏فرمود: هيچ دارويى نيست مگر آنكه دردى را به جنبش درمى‏آورد، و هيچ دارويى براى بدن بهتر از آن نيست كه آدمى امساك كند جز از آنچه بدن به آن نياز دارد.

mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 06:37 بعد از ظهر
از عباس ممنونم روایت قشنگی بود.
اما به این مطالب دقت کنید.
"یکی از پزشکان معروف یونان قدیم به نام بقراط که در فاصله سال های 460 تا 377
قبل از میلاد می زیست،عقیده داشت که رگ ها، هوا را در بدن جا به جا می کنند.بقراط نمی توانست درون بدن را مطالعه کند زیرا مردم معتقد بودند بریدن بدن مرده ها کار نادرستی است و نمی دانستند که پزشکان می توانند از این راه بر دانش خود بیافزایند
و جان بیماران را نجات دهند.بنابراین بقراط و پزشکان دیگر فقط بدن در حال کار کردن را مشاهده می کردند،یا آنکه بدن بعضی از جانوران را می شکافتند."
این عقاید تا سال 1500 که پزشکی به نام آندریس وسالیوس در ایتالیا آناتومی درس می داد مورد قبول بود اما وی با مطالعاتی که براساس مشاهده روی جسدها انجام داده بود کتابی منتشر کرد و این عقاید را زیر سوال برد.
حالا نکات:1-در سال های 1500 در ایتالیا جسد مردگان برای علم پزشکی تشریح می شد که این کار با مخالفت شدید کلیسا مواجه بود.
2-نظر اسلام درباره تشریح اجساد برای پیدا کردن علم پزشکی چیست؟
3-اگر مبنای علم پزشکی براساس تشریح اجساد باشد آیا این مبنا مبنای درستی است؟

mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 06:59 بعد از ظهر
ایتالیا سال های 1519-1452
داوینچی یعنی هنرمند عصر رسانس ایتالیا برای اندام شناسی(آناتومی)اهمیت خاصی قایل
بود و به کالبد شکافی انسان ها و حیوانات می پرداخت.لئوناردو می خواست دقیقا بفهمد که ماهیچه ها و اندام های داخلی چگونه کار می کنند تا بتواند اشکال انسانی و حیوانی را دقیق تر نقاشی کند.طرح های تفصیلی او به دانش اندام شناسی دوره رنسانس بسیار افزود.برای مثال،طرح او به نام جنین در رحم هرچند دارای برخی اشتباهات است چنان به واقعیت نزدیک است که هلن گراندر می گوید در آموزش پزشکی مدرن می تواند بکار رود.

YE ASHENA
یکشنبه 01 خرداد 90, 08:08 بعد از ظهر
به نظرم این حرفی که میزنید علم نیست،به نظرم علم به چیزی میگن که قانون مند باشه ولی این حرفی که شما میگید قانون نیست،یه جور اعتقاد داشتنه.مثلا اگه علامه با یه ذره تربت خودشونو درمان میکردن اگه یکی مثل من 10 کیلو تربت هم بخوره چیزیش نمیشه... :lol:

ABASS
دوشنبه 02 خرداد 90, 04:00 بعد از ظهر
پس باید اول علم را تعریف کرد(هم از دیدگاه روایی وهم از دیدگاه دوستان دیگه)وبعد دید کدام درست است...(البته این معلومه...) :lol: 8-) :D

YE ASHENA
دوشنبه 02 خرداد 90, 09:39 بعد از ظهر
تعریف علم رو گفتم،حالا شما هم بگید،در ضمن اگه موضوع خنده دار بگید ما هم بخندیم؟؟؟... :?:

mohhammad$adeq
دوشنبه 02 خرداد 90, 10:12 بعد از ظهر
سلامآیه شریف قرآن میفرماید
ما ما تنطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی(((تو ای پیغمبر)بر هوی نطق نمیکنی و فقط ناطق وحیی).
روایت میفرماید که گوشت و خون تمام ما ائمه یکی است
زیارت جامعه و ان ارواحکم و طینتکم واحده(و روح و طینت شما یکی است)
به تعبیر دیگه هر اما معصوم زبان ناطق رسول الله صلی الله علیه واله است.

mostafahem
سه شنبه 03 خرداد 90, 08:14 قبل از ظهر
حال آنکه امامان عزیز ما تعریفشان از علم ****تنها افاضات الهی ****است در کجا امامان ما علم را افضات الهی می دانند.روایتش را بیاورید.
قوانین حقیقی حاکم بر طبیعت را فقط خدا یا حجت خدا می داند.وگر نه بشر با معلومات
ناقص و اشتباه خود به هلاکت می رود.
اتفاقا روایات علم را هم اگر بیاورید به بحث کمک میکند.

ABASS
سه شنبه 03 خرداد 90, 04:11 بعد از ظهر
ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج‏2، ص: 292
علم امام ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏2 293 علم امام عليه السلام بى‏پايان است ..... ص : 292
عليه السّلام بى‏پايان است‏
امام عليه السّلام: پيش از اينكه مرا نيابيد، بپرسيد «1» از «اصبغ بن نباته» روايت شده، وقتى امام على عليه السّلام بر كرسىّ خلافت ظاهرى تكيه زد، عمامه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بر سر نعلين او را به پا و شمشيرش را حمايل نموده، به مسجد رفت، و بر فراز منبر نشست، سپس انگشتانش را در هم كرد و بر روى شكمش قرار داد و فرمود: اى مردم: پيش از اين كه مرا از دست دهيد، بپرسيد، اينجا مركز علم و لعابى است، كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من داده و آن را پر كرده، چه پر كردنى؟ زيرا دانش اولين و آخرين در نزد من است، سوگند به خدا اگر كرسى‏اى بگذارند و بر آن بنشينم، اهل انجيل را با انجيل، و اهل تورات را با تورات و اهل زبور را با زبور فتوا مى‏دهم، تا جايى كه تورات و انجيل و زبور به زبان آيند و بگويند، على عليه السّلام راست گفت، و به آنچه خدا فرستاده، فتوا داد و اهل قرآن را به قرآنشان فتوا دهم، آنگاه بگويد: على عليه السّلام راست مى‏گويد، و به آنچه خدا در من نازل كرده، فتوا داده و اگر آيه‏اى در قرآن نبود (و مرا از گفتن نهى نمى‏كرد) شما را به آنچه مى‏باشد و هست و تا قيامت واقع خواهد شد، خبر مى‏دادم، و آن آيه اين است:
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‏ «2»: خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏كند و ام الكتاب نزد اوست.
سوگند به خدا اگر از هر آيه‏اى بپرسيد كه: در شب نازل شده يا در روز، مكى است يا مدنى؟ در سفر نازل شده يا در حضر، ناسخ است يا منسوخ،

ABASS
سه شنبه 03 خرداد 90, 04:36 بعد از ظهر
آداب سفر در فرهنگ نيايش 31 علم چيست؟ ..... ص : 29
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 29
علم چيست؟
تاكنون تا حدودى دانستيم كه دانش‏هاى ما علم نيست چون حقيقت‏شناس نيست و گاهى اگر حقيقت را هم به آن عرضه كنند، نمى‏پذيرد و با اصول خود منطبق نمى‏يابد! «1» حال بايد پرسيد كه علم واقعى چيست؟ جواب اين سؤال و خصوصيّات علم واقعى را در قرآن و حديث باز خواهيم جست:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «2» تنها و تنها عالمان از خدا مى‏ترسند. علم خشيت آور است؛ يعنى هر كه علم دارد، خشيت دارد و از آن سو در ادعيه تصريح شده است كه هر كس خشيت ندارد، عالم نيست. «3» حال به دانش‏هاى بشرى بنگريم؛ فيزيك، شيمى، پزشكى و حتّى دانش‏هاى ما ورايى هيچ كدام به خودى خود خشيت‏آور نيستند. چه بسيارند دانشمندانى كه به كل منكر وجود خدايند! نيز كم نبوده‏اند امثال عمرو عاص كه از قرآن و حديث و ديگر دانش‏هاى معنوى سرمايه‏ى دنيا اندوخته‏اند؛ يعنى دين به دنيا فروخته‏اند؛ يعنى خشيت نداشته‏اند.
قال أمير المؤمنين عليه السّلام‏: «إنّ العرش خلقه اللَّه تعالى من أنوار أربعة: ... و نور أبيض منه ابيضّ البياض و هو العلم الّذي حمّله اللَّه الحملة و ذلك نور من عظمته، و بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين ...» «4»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 30
علم نور است؛ نورى كه خدا به كسانى مى‏بخشد. پس لزوما روشنگر است و عالم را به حقيقت مى‏رساند. اگر نور الهى هم به حقيقت راهبر نباشد، ديگر به كدام ملجأ بايد گريخت؟ «1» اين نور حتما راه نما و روشنايى بخش است.
ويژگى جهان خارج و واقعيّت بيرونى چيست؟ آشفتگى و تناقض در آن نيست و تمام اجزايش يك ديگر را تأييد مى‏كنند. هر چيزى كه از خدا سرچشمه مى‏گيرد اين چنين است. حقايق- اگر هم به ظاهر اجزايى جدا از هم باشند- قطعات يك دستگاه‏اند كه مجموعه‏اى منسجم را ترسيم مى‏كنند.
بار ديگر به آن چه كه داريم نظر مى‏كنيم؛ دانش‏هاى بشرى، خصوصا دانش‏هاى انتزاعى، سراسر آشفتگى و نقد و گاه نقض يك ديگر است. اصولا پيش رفت دانش به همين است: خلّاقيّت، حرف جديد زدن، به نظريّات قبلى افزودن و در بسيارى از موارد حرف‏هاى قبلى را رد كردن؛ البتّه دسته‏اى از كشفيّات و نظريّات جديد مؤيّد و شارح و بسط دهنده‏ى دانش گذشته‏اند؛ ولى آن‏هايى هم كه دانش ديروز را رد مى‏كنند، كم نيستند. اين اعتراف خود دانشمندان است كه:
پيشرفت‏ها سريع است امّا علم كنونى ما روى نعش بسيارى از تئورى‏ها و طرح‏ها بر پا گرديده [است‏]. شايد فقط تعابير رياضى كائنات دوام يابد! «2» روش دانشوران ما همين نقد و نقض‏هاست و واضح است كه تكثّر آرا با يگانگى متفاوت است؛ لذا اين تكثّر به شناخت حقيقت واحد راهى ندارد؛ البتّه ممكن است كه در اين آشفته بازار حقيقت و علمى هم باشد؛ ولى ما نمى‏دانيم كه آن علم در كدام بخش است. امّا در آن سو علمى را داريم كه نور است و حقيقت را آن چنان كه هست، يعنى به شكل واحد، روشن مى‏كند. با توجّه به‏
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 31
اين دو نكته (خشيت آورى و واقع و واحد نمايى) مى‏توان گفت كه دانش ما به واقع «علم» نيست.

ABASS
سه شنبه 03 خرداد 90, 04:40 بعد از ظهر
آداب سفر در فرهنگ نيايش 33 علم چيست؟ ..... ص : 29
ويژگى ديگر علم آن است كه قدرت مى‏آورد. اين يك اصل عقلانى است كه هر چه علم بيش باشد، قدرت تسخير و اثرگذارى بيشتر مى‏شود. داستان آصف بن برخيا مشهور است. او كسى است كه (علمى از كتاب نزد اوست) «1» و با اين مقدار علم، تخت بلقيس را از سبأ به ملك سليمان عليه السّلام مى‏برد؛ آن هم در كمتر از يك چشم بر هم زدن. نيز خود حضرت سليمان عليه السّلام- كه آصف از زير دستان اوست- باد را در تسخير خود دارد. علم او اين چنين است:
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً ... «2».
تسخير و قدرت او را هم ببينيم:
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ‏ «3».
باد به فرمان او جا به جا مى‏شود؛ به هر كجا كه او مى‏خواهد، مى‏رود. «4» حالتى كه قابل قياس است با وضع ما و چارپايان كه آن هم تسخير ناميده شده است:
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ‏ «5».
خداوند چيزهاى ديگرى را هم مسخّر ما كرده است؛ يعنى على القاعده بايد بتوانيم آن‏ها را تسخير كنيم‏ «6»:
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 32
... وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ. «1» مى‏توان گفت كه كشتى را، به امر خدا، تسخير كرده‏ايم؛ به فرمان ما حركت مى‏كند. نيز رودها كه البتّه كمتر در اختيار ما هستند؛ انحراف از مسير بعضى از رودها و سد بستن بر بخشى از آب رود از مظاهر تسخير ماست. امّا ماه و خورشيد چه؟ روز و شب چه؟ در تسخير رود از ياد نبريم معجزه‏ى حضرت موسى عليه السّلام را هنگام گذشتن از نيل و در مورد ماه و خورشيد به ياد بياوريم «شقّ القمر» «2» و «ردّ الشّمس» «3» را. قبول كنيم كه شناخت چند عنصر از جرم ماه و چند قدم راه پيمودن بر آن، معناى كاملى براى تسخير نيست. اگر هم به سراغ مثال‏هاى بزرگ آمده‏ايم به آن معنا نيست كه مسائل ريز و كوچك حل شده است و به عنوان نمونه مى‏توانيم مورچه را مسخّر خود كنيم و مثلا با يك جمله‏ى‏ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ‏ «4» مورچه‏ها را به درون سوراخشان بفرستيم. اين تسخيرها
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 33
«علم» مى‏خواهد كه ما نداريم و اگر داشتيم وضعمان چنين نبود. حال اثبات اين كه موجودات عالم فهم دارند و در مرحله‏ى بعد، اين كه كسانى زبان آنان را مى‏دانند، در بخش بعدى خواهد آمد.
8-) 8-)

YE ASHENA
سه شنبه 03 خرداد 90, 10:08 بعد از ظهر
abbas همه ی اینا که گفتی درست،ولی تو هیچ کدوم علم رو تعریف نکردی... :lol:

mostafahem
چهارشنبه 04 خرداد 90, 12:18 قبل از ظهر
با مطالب بسیار قشنگی که عباس آورد بحث تا حدود زیادی روشن شد
شاید بهتر از این نمی شد بحث رو تا اینجا جمع بندی کرد.
بنظرم تا حدود زیادی علم تعریف شد.
من از عباس می خوام که اولا کتابی رو که آدرس دادن معرفی کنند
دوم بحث رو ادامه بدن

حامد
پنجشنبه 05 خرداد 90, 06:03 قبل از ظهر
سلام
در باره این کتاب ها توضیح بدین که ما هم بشناسیمش
تعریف علم اگه بتونیم بکنیم که ما هم عالم می شیم علی الاطلاق
بهتره مختصات علم در بیاریم . و بعد عالم رو بشناسیم وقتی عالم حقیقی شناختیم هرچه او بگوید علم است و هر چه او نگوید علم نیست

mostafahem
پنجشنبه 05 خرداد 90, 10:25 قبل از ظهر
بهتره مختصات علم در بیاریم . و بعد عالم رو بشناسیم وقتی عالم حقیقی شناختیم هرچه او بگوید علم است و هر چه او نگوید علم نیست

اینطوریشو نشنیده بودم.خیلی قشنگ حامد گفته.
اینکه اول عالم حقیقی رو بشناسیم بعد هر چی که اون بگه علم حساب می یاد و غیر
مطالبی رو که اون گفته علم نیست.

ABASS
پنجشنبه 05 خرداد 90, 12:59 بعد از ظهر
خوب اگه با آقا حامد موافق باشید پس اینطور بحث و ادامه میدهیم:
الخصال ج‏1 39 خصلتان إحداهما تنسي الذنوب و الأخرى تقسي القلوب ..... ص : 39
الناس اثنان عالم و متعلم‏
22 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ النَّاسُ اثْنَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِي النَّارِ

از آقا حامد میخوام حدیث بالا رو ترجمه کنند 8-) 8-) :P

mohhammad$adeq
شنبه 07 خرداد 90, 12:00 بعد از ظهر
سلام
قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم
انما العلم نور یقذف الله فی قلب من یشا
آقا رسول الله ص میفرمایند
فقط علم نور الله تعالی در قلب هر که خواهد میگزارد
با 1 کم تسامح در لفظ میشه از علم به فیض الهی تعبیر کرد
البته تذکر آقا مصطفی درس بود
منظور من این بود که اگه الله تعالی اراده هدایت عبدی کند
به او شرح صدر عطا فرماید
عزیزان دقت فرمایید
که هدایت
بی علم بی معنی است

بالنتیجه
هر کس به علمی که دارد عمل کند(به نظر من هرکس در هر مرتبه که باشد بهره ای از علم دارد )
الله علم آنچه ندارد به او ارث دهد
مثلا من علم دارم که اگه کراهت دارم بمن دروغ بگن خودم دروغ نگم
اگه من با این علم عمل کنم
الله تعالی ععلم آنچه ندانم به من ارث میدهد(شاید استفاده از لفظ ارث به دلیل این است که از شیر مادر حلال تر است )

ABASS
شنبه 07 خرداد 90, 04:55 بعد از ظهر
اما در مورد معرفی کتاب بالا که دوستان خواسته بودند:
نام كتاب: آداب سفر در فرهنگ نيايش‏
نويسنده: عبد العلى محمدى شاهرودى‏
موضوع: دعا
تاريخ وفات مؤلف: معاصر
زبان: فارسى‏
تعداد جلد: 1
ناشر: نشر آفاق‏
مكان چاپ: تهران‏
سال چاپ: 1381 ش‏
نوبت چاپ: اول

ABASS
شنبه 07 خرداد 90, 05:01 بعد از ظهر
اما در ادامه بحث:
آداب سفر در فرهنگ نيايش 34 علم چيست؟ ..... ص : 29
اشيا و جان‏داران قابل خطاب‏اند «1» از مسلّمات آن است كه تمام موجودات تسبيح گوى حضرت حقّ‏اند.
نظير اين آيه در قرآن كريم فراوان است:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ* ... «2» و حتّى فراتر از آن:
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ‏ «3».
ديگر آن كه در چند مورد خداوند اشيا و جمادات و حيوانات را مخاطب قرار داده و به آن‏ها امر كرده است:
و قُلْنا: يا نارُ! كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ‏ «4» وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا. يا جِبالُ! أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «5» يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ: هَلِ امْتَلَأْتِ؟ وَ تَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ «6»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 34
وَ قِيلَ: يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي‏ ... «1».
نيز به زنبور عسل وحى مى‏شود:
وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ‏ «2».
گفت و شنود حضرت سليمان عليه السّلام با جان دارانى چون مورچه و هدهد و كلّا پرندگان و فرمانروايى بر جنّ هم كه بى‏نياز از توضيح است. «3» نيز شهادت دادن اعضاى بدن در قيامت و گفت و گوى آدمى با اعضايش‏ «4».
ياد آورى اين نكته هم ضرورى است كه گفت و شنود اشيا همانند ما نيست؛ مهمّ آن است كه مى‏گويند و مى‏شنوند؛ حال به كدام زبان؟ به زبانى كه خود مى‏دانند. چگونه مى‏شنوند؟ به شيوه‏ى خود. ما چگونگى اين‏ها و حتّى نفس انجام اين اعمال را نمى‏فهميم و خداوند حكيم هم در قرآن به اين درك نكردن ما اشاره فرموده است:
... وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ‏ ... «5».
از ياد نبريم كه ملاك در عالم، فهم ما آدميان نيست كه چگونگى و وجود و عدم اشيا با معيار ما قابل قياس و درك باشد. در اين جا هم مهم مفهوم گفتن و شنيدن است نه چگونگى آن.

ABASS
شنبه 07 خرداد 90, 05:12 بعد از ظهر
آداب سفر در فرهنگ نيايش 39 كسانى هستند كه علم و قدرت دارند ..... ص : 35
كسانى هستند كه علم و قدرت دارند
دانستيم كه اشيا قابل خطاب و فرمانبرى‏اند. حال خواهيم ديد كه به گواهى قرآن كريم، جز خداوند متعال، كسان ديگرى هم هستند كه قدرت تسخير دارند؛ البتّه به اذن اللَّه. «1» به اين نمونه‏ها توجّه كنيد:
در سوره‏ى سبأ- چنان كه گذشت- خوانديم كه كوه‏ها و پرندگان در حمد و تسبيح گويى با حضرت داود عليه السّلام هم نوا بودند و آهن در دست او نرم بود و اينك آياتى ديگر در باره‏ى او:
... وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ؛ إِنَّهُ أَوَّابٌ* إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ‏ «2».
اين‏ها نيز راجع به سليمان عليه السّلام است:
قالَ: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ* فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ* وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ* وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ* هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏ «3».
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 36
نيز:
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ* يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ‏ .... «1» حضرت ابراهيم عليه السّلام به چهار مرغ كشته‏شده‏ى در هم كوفته فرمان مى‏راند:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏. قالَ: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ: بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي. قالَ: فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏. «2» معجزات همگى اين گونه‏اند. عصا در دست كليم اللَّه مار مى‏شود و موجوداتى را مى‏بلعد و باز به شكل اوّل بر مى‏گردد. «3» با ضرب همان عصا دريا را مى‏شكافد «4» و باز همان عصا را به سنگى مى‏زند و 12 چشمه از آن مى‏جوشد. «5»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 37
اين عيسى بن مريم عليهما السّلام است كه مى‏گويد:
... أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ ... «1».
نيز به او خطاب مى‏شود كه:
... وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي‏ ... «2».
جالب آن جاست كه اين تصرّفات در طبيعت مخصوص انبيا عليهم السّلام نيست؛ آصف بن برخيا- كه به استناد احاديث نبى نبوده است‏ «3»- تخت بلقيس را از سبأ تا دربار سليمان عليه السّلام مى‏آورد در كمتر از يك چشم بر هم زدن. نيز مريم كبرى عليها السّلام به نخل خشكيده مى‏رسد و از آن رطب تازه مى‏خورد:
وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا «4».
حوزه‏ى اختيارات جنّيان هم كه كاملا متفاوت با ماست و قابل قياس نيست. «5»
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 38
در اخبار و روايات هم اين گونه حالات را فراوان داريم. اگر از ولايت تكوينى چهارده معصوم عليهم السّلام- كه همگى بر آن متّفق‏اند «1»- بگذريم، اصحاب خاصّ و بزرگان شيعه را هم خواهيم يافت كه قدرت‏هايى دارند.
اين حكايت مشهور است كه ابو ذر به نزد سلمان رفت در حالى كه ديگ غذايى بار گذاشته بود و آن ديگ دو بار افتاد؛ ولى هيچ غذايى بر زمين نريخت. «2» حال به اين مورد توجّه كنيد: روزى مقداد نزد سلمان رفت در حالى كه كنار سلمان ديگى بر روى دو پايه گذاشته شده بود و بدون هيزم و آتش حرارت مى‏ديد. مقداد تعجّب كرد كه چرا ديگ بدون هيزم و آتش گرم مى‏شود. سلمان دو سنگ زير ديگ انداخت كه فورا شعله‏ور شدند. سلمان در پاسخ تعجّب بسيار مقداد، اين آيه را خواند: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ* «3». در اين هنگام ديگ‏
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 39
به جوش آمد. سلمان به مقداد گفت: جوشش ديگ را كمتر كن. مقداد وسيله‏اى براى اين كار نيافت. سلمان خود دستش را داخل ديگ كرد و آن را چرخانيد.
ديگ از جوشش ايستاد. با دستش مقدارى غذا برداشت و با هم خوردند. مقداد بعدا داستان را براى نبىّ گرامى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بازگو كرد و پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:
«سلمان من يطيع اللَّه و رسوله و أمير المؤمنين فيطيعه كلّ شي‏ء و لا يضرّه شي‏ء».
«سلمان كسى است كه خدا و رسولش و امير المؤمنين عليهما السّلام را اطاعت مى‏كند. پس همه چيز او را اطاعت مى‏كنند و هيچ چيز زيانى به او نمى‏رساند.» تا آخر حكايت. «1» علم غيب اصحابى چون ميثم تمّار نيز زبان زد است

mostafahem
شنبه 07 خرداد 90, 10:54 بعد از ظهر
دوستان به داستان هایی که عباس درباره سلمان نقل کرده توجه کنند
این داستان ها سنخ علمی که اهل بیت داشتند و علمی که امروزه به
آن علم اطلاق می شود را بطور واضح نشان می دهد

mohhammad$adeq
سه شنبه 10 خرداد 90, 02:47 بعد از ظهر
سلام
آقا مصطفی پیش شما که درس پس میدم
اما
ریشه رو ببین
اینا تهش از عقلشون بر میاد
مثه بعضی قوانین الان.
عزیزان ما از اخبار آسمان میدهند.
روحی لتراب مقدمهم فدا.

mostafahem
سه شنبه 10 خرداد 90, 10:03 بعد از ظهر
اولا من خاک پای شما هستم آقا محمد صادق
دوما حرفش شما کاملا درسته
ما هم اینجا ریشه یابی کردیم

ABASS
سه شنبه 24 خرداد 90, 04:38 بعد از ظهر
آداب سفر در فرهنگ نيايش 41 چند تذكر: ..... ص : 39
چند تذكّر:
تا كنون دانسته‏ايم كه مى‏توان بر مخلوقات و عالم تكوين حكم‏راند؛ يعنى اين امكان وجود دارد. بعضى هم- چه انبيا عليهم السّلام و چه غير آنان- بر اين كار قادرند.
ممكن است كه اوراد و اذكار مخصوص و كار آمد و حتّى اسم اعظمى كه مى‏دانسته‏اند فاش شود و به دست همگان افتد. آيا در آن حال هر كه كليد را به دست آورد، مى‏تواند اين در را بگشايد؟ تجربه مى‏گويد: «خير» و اهل اين علوم مى‏گويند: «اجازه و نفس مى‏خواهد»؛ يعنى شخص علاوه بر دانستن اسم رمز بايد از بزرگى ديگر هم اجازه داشته باشد.
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 40
به بيانى بسيار ساده يعنى كسى كه صدايش براى عالم امكان آشناست و عالميان از او فرمانبرى دارند، ديگرى را هم به موجودات بشناساند و معرّفى كند تا صداى او هم آشنا شود؛ چه در همه‏ى موارد و چه در دعايى خاص؛ به اين مى‏گويند: «اجازه». «1» البتّه اين راه صحيح و شرعى قضيّه است و راه‏هاى شيطانى بحثى جدا دارد. قدرت ما فوق بشرى اجنّه و شياطين را از ياد نبريم و بدانيم كه:
إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ‏ ... «2».
نيز:
وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً «3».
طبق تصريح قرآن، سامرى در بيان عمل شيطانى خود؛ يعنى ساخت گوساله‏ى زرّينى كه صدا مى‏كرد- مى‏گويد: از خاك پاى رسول (جبرئيل عليه السّلام) برگرفتم و در تركيب گوساله به كار بردم:
قالَ: بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‏ «4».
نيز فصل الخطاب در بيان قدرت‏هاى شيطانى آيه‏ى زير است:
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ‏
آداب سفر در فرهنگ نيايش، ص: 41
وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا: إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ. فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ. وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏ «1»

ABASS
سه شنبه 24 خرداد 90, 04:41 بعد از ظهر
آداب سفر در فرهنگ نيايش 41 چند تذكر: ..... ص : 39
نكته‏ى ديگر آن كه هر گاه خواستيم دستور العملى را، مثلا براى رفع بيمارى، به كار گيريم؛ علاوه بر آن كه بايد شرايط روحى، از قبيل خلوص نيّت، را در خود فراهم آوريم، بايد اطمينان كامل هم داشته باشيم و بدانيم كه خداوند متعال بر هر كارى تواناست. عقل به زشتى و ناپسندى اين حكم مى‏كند كه بنده مولاى خود را بيازمايد؛ آن هم پس از آن كه جز راستى از او نديده و لطف فراوانش را چشيده است. به بيان ديگر اين دعاها وسيله‏اى براى ابراز حاجت و عرض نياز گرفتاران است نه آزمايشگاه و محلّ تفريحات سالم بى‏كاران! اين كه چرا گاهى دعا اثر نمى‏كند و مستجاب نمى‏شود، علل مختلفى دارد كه اين جا محلّ بحث آن نيست؛ ولى اجمالا بايد دانست كه اگر دعايى مستجاب نشد، اوّل بايد به دعاكننده شك كرد نه به خود دعا.

حامد
سه شنبه 24 خرداد 90, 08:27 بعد از ظهر
متوجه نشدم روایات در مورد سفر ارتباطش با موضوع چی بود
بهتر ه دوستان توی این تاپیک واضح تر بحث کنند

mohhammad$adeq
دوشنبه 30 خرداد 90, 06:30 بعد از ظهر
آقا مصطفی و آقا عباس ان شا الله شما ازونایی هستید که الله اجازه ی شفاعت میده
امثالتون زیاد
ما رو هم خارج از صف داشته باشید.
یا علی

mostafahem
دوشنبه 04 مهر 90, 01:44 قبل از ظهر
اولا اینکه عباس ارتباط مطالبی رو که درباره سفر آورده با موضوع بگه!
دوما بگید سنخ علم اهلبیت با علم عرفی که ما اکنون داریم چیه؟

mohammad.s
پنجشنبه 26 آبان 90, 12:05 بعد از ظهر
من آخر نفهمیدم سنخ یعنی چی :?: ؟؟؟؟؟؟؟

hamid reza
شنبه 10 دی 90, 11:12 قبل از ظهر
من آخر نفهمیدم سنخ یعنی چی :?: ؟؟؟؟؟؟؟مگه من فهمیدم :oops: :P :P :P

tana
یکشنبه 11 دی 90, 04:35 بعد از ظهر
برخي از احاديث شريف در رابطه با اهميت پزشكي در اسلام بدين شرح است:
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مي*فرمايد : دانش بر دو گونه است : دانش دين‏ها و دانش بدن‏ها.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مي*فرمايد: دانش‏ها بر چهار گونه‏اند : فقه (دين‏شناسى) براى دين‏ها ، طب براى بدن‏ها ، نحو براى زبان ، و نجوم براى شناخت زمان‏ها.
امام على عليه‏السلام مي*فرمايد: دانش، سه گونه است: فقه براى دين‏ها، طب براى بدن‏ها، و نحو براى زبان.
امام باقر عليه‏السلام ـ در سفارش به جابر جعفى مي*فرمايد: بدان كه نه هيچ دانشى چون جُستن [دانشِ ]سلامت است و نه هيچ سلامتى چون سلامتِ دل .

حامد
سه شنبه 13 دی 90, 09:01 قبل از ظهر
این مطالب خیلی عالی بود
استفاده زیادی کردم
اما ای کاش سندش را هم می نوشتید
یا علی صلوات الله علیه

mohammad.s
شنبه 24 دی 90, 06:39 بعد از ظهر
این مطالب خیلی عالی بود
استفاده زیادی کردم
اما ای کاش سندش را هم می نوشتید
یا علی صلوات الله علیه
گیر دادید به سند ها !!!!!! :evil:

tana
دوشنبه 26 دی 90, 02:25 بعد از ظهر
عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: إِنَّ رَسُولَ اللّه صلى الله عليه و آله قالَ: أَعْلَمُ النّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النّاسِ إِلى عِلْمِهِ، وَأَكْثَرُ النّاسِ قِيمةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً، وَأَقَلَّ النّاسِ قيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً «1».

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: داناترين مردم كسى است كه دانستنيهاى مردم را به خود اضافه كرده باشد و بالاترين قيمت و ارزش از كسى است كه از همه عالم‏تر باشد و كسى كه كمتر مى‏داند ارزش كمترى دارد.

فى خُطْبَةٍ خَطَبَها أَمِيرُالمُؤْمِنينَ عليه السلام بَعْدَ فَوْتِ النَّبىِّ صلى الله عليه و آله: وَلا كَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ‏ «2».

على عليه السلام پس از درگذشت رسول خدا صلى الله عليه و آله در يكى از خطابه‏هايش فرمود:

گنجى پر منفعت‏تر از دانش نيست.

tana
دوشنبه 26 دی 90, 02:27 بعد از ظهر
(1)- بحار الأنوار: 1/ 166، باب 1، حديث 7؛ تحف العقول: 28، ذكره صلى الله عليه و آله العلم والعقل والجهل.

آدمى حلال و حرام خدا را خواهد شناخت. دانش، رهبر عقل است و خرد در تصحيح برنامه‏هايش تابع علم است. اين علم تنها نصيب اهل سعادت است و مردم شقى از آن بهره‏اى ندارند.

اين روايت يكى از بهترين روايات باب علم است. در اين روايت نشان داده شده است كه درجات روحى وعملى انسان بستگى به علم دارد. شريف‏ترين علوم علم به اللّه، علم به آخرت، علم به حلال و حرام است. علمى كه آدمى را با ويژگى‏هاى هستى آشنا مى‏كند و چون نردبان ترقى انسان به سوى كمالات واقعى است.

حمید
جمعه 07 بهمن 90, 11:50 بعد از ظهر
برخي از احاديث شريف در رابطه با اهميت پزشكي در اسلام بدين شرح است:
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مي*فرمايد : دانش بر دو گونه است : دانش دين‏ها و دانش بدن‏ها.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مي*فرمايد: دانش‏ها بر چهار گونه‏اند : فقه (دين‏شناسى) براى دين‏ها ، طب براى بدن‏ها ، نحو براى زبان ، و نجوم براى شناخت زمان‏ها.
امام على عليه‏السلام مي*فرمايد: دانش، سه گونه است: فقه براى دين‏ها، طب براى بدن‏ها، و نحو براى زبان.
امام باقر عليه‏السلام ـ در سفارش به جابر جعفى مي*فرمايد: بدان كه نه هيچ دانشى چون جُستن [دانشِ ]سلامت است و نه هيچ سلامتى چون سلامتِ دل .

همون اول که خوندم چندتاش به دلم مثل بقیه اخادیث اهل بیت صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ننشست، چون که مخالف این احادیث رو دیده بودم که به اونا مطمئمن بودم:
اون حدیثی از امام باقر صلوات الله و سلامه علیه که علم رو فقط علمِ دین (علوم و معارف ما اهل بیت صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) معرفی می کنند و سائل وقتی از علومی مانند کیمیا و نجوم و اینها می پرسه حضرت می فرمایند: اینها فضل اند. (با توجه به چند حدیث دیگه که صریح تر اشاره شده الآن یادم نیس کجا دیدم که بیارم منظور از این «فضل» اضافی بودن است. فضولات که می دونید چیه؟!! نه به معنای برتری.)
این حدیث توی جلد1 اصول کافی دیدم اما الآن موفق نشدم پیدا کنم عیناً بیارمش.

اما این حدیث که شما آورده اید:

پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مي*فرمايد : دانش بر دو گونه است : دانش دين‏ها و دانش بدن‏ها.
مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه در بحار جاییکه داره جعلیات و موضوعات اهل عامّه رو در مورد اون 3خلیفه ملعون میگه این حدیث هم میاره و میگه که جعلیه و محقق کتاب بحار اگر اشتباه نکنم یا خود علامه در پاورقی یک توجه خاص بهش میکنه. متن رو عیناً میارم براتون در پست بعدی.

حمید
جمعه 07 بهمن 90, 11:54 بعد از ظهر
بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏30 414 الأول: ..... ص : 411

و من الموضوعات: (از روایات جعلی اهل عامه)
زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً «6».

.______________________________
(1) في البحار: و عن، و الصغاني، و هو أبو الفضائل الحسن بن محمّد بن الحسن (577- 650 ه).
(2) أقول: لم أجد هذا النّصّ في كتاب الصّغانيّ: الدّرّ الملتقط في تبيين الغلط، و كذا في كتابه الآخر:
الموضوعات، و كلاهما تحقيق: أبو الفداء عبد اللّه القاضي، و إصدار دار الكتب العلمية- بيروت- بعد أن راجعتهما أكثر من مرّة، و لعلّه حذف منه و حرف كأكثر مصادرهم ممّا فيه منقبة لنا أو طعن عليهم.
(3) ذكرهما و غيرهما ابن الجوزيّ في كتاب الموضوعات 1- 303- 319، و ناقشها بما لا مزيد عليه، و السّيوطيّ في اللئالئ المصنوعة في الأحاديث الموضوعة 1- 286- 289.
(4) أدرجه ابن الجوزي في كتابه الموضوعات 1- 320، و عدّ غيره، و كذا السيوطي في كتابه في الموضوعات 1- 302.
(5) أورده ابن الجوزي في الموضوعات 1- 328، و السيوطي في اللئالئ 1- 309.
(6) كما في الدّر الملتقط للصغاني: 26، برقم 25، و قاله العجلوني في كشف الخفاء 1- 438- 439، برقم 1412.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 415

النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ تَزِيدُ فِي الْبَصَرِ «1».
. مَنْ قَادَ أَعْمَى أَرْبَعِينَ خُطْوَةً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ‏ «2».
. الْعِلْمُ عِلْمَانِ: عِلْمُ الْأَدْيَانِ، وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ‏ «3».
. انتهى.

و عدّ من الأحاديث الموضوعة:
الْجَنَّةُ دَارُ الْأَسْخِيَاءِ «4».
. طَاعَةُ النِّسَاءِ نَدَامَةٌ «5».
. دفن‏ «6»
البنات من المكرمات‏ «7».
. اطْلُبِ الْخَيْرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوهِ‏ «8».
. لَا هَمَّ إِلَّا هَمُّ الدَّيْنِ وَ لَا وَجَعَ إِلَّا وَجَعُ الْعَيْنِ.
.______________________________
(1) كما نصّ عليه في الدّر الملتقط: 24، برقم 18، و الموضوعات، و كلاهما للصغاني: 13، برقم 65، و أورده العجلوني في كشف الخفاء 2- 439، و الشوكاني في الفوائد المجموعة 217، و الألباني في السلسلة الضعيفة 1- 165.
(2) كما في كتاب الموضوعات للصغاني: 12، برقم 57، و جاء في كشف الخفاء و مزيل الألباس للعجلوني 2- 269، برقم 2558، و بمضامين أخر في الموضوعات لابن الجوزي 2- 173 178.
هذا، مع أنّه قد أخرجه أبو نعيم في حلية الأولياء 3- 158، و الخطيب في تاريخ بغداد 5- 105 و 9- 214، و الذهبي في الميزان 4- 459، و الهيثمي في مجمع الزوائد 3- 138، و غيرهم.
(3) قاله الصغاني في الموضوعات: 10، برقم 38، و العجلوني في كشف الخفاء 2- 68، برقم 1765.
أقول: وضع في (ك) على الأديان و الأبدان رمز التقديم و التأخير (خ. م).
(4) كما في كشف الخفاء و مزيل الألباس 1- 337، برقم 1083، و عدّه ابن الجوزي في الموضوعات.
(5) كشف الخفاء 2- 37، برقم 1648.
(6) في (ك): و دفن.
(7) كشف الخفاء 1- 407، برقم 1308.
(8) كشف الخفاء 1- 136، برقم 394.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 416

الْمَوْتُ كَفَّارَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ‏ «1».
. إِنَّ التُّجَّارَ هُمُ الْفُجَّارُ «2».
.. إلى غير ذلك ممّا يطول ذكره.

______________________________
(1) كما في الموضوعات لابن الجوزي 3- 218- 219، و كشف الخفاء 2- 289 برقم 2663، و اللئالي المصنوعة 2- 414.
(2) قد أورده في: كشف الخفاء 1- 218، برقم 665، و قريب منه في الموضوعات لابن الجوزي 2- 238، و غيرهما. و في (س): الهجار، و لا معنى لها.

حمید
شنبه 08 بهمن 90, 12:00 قبل از ظهر
خطاب به tana، حامد و خصوصاً mohammad.s که گفته بود:

گیر دادید به سند ها !!!!!! :evil:

همونطور که می بینید سند خیلی مهمه. یعنی مطمئن شیم که در کتب اصحاب شیعه نقل شده و اعتماد شده به اون. (اگرچه شاید این تعریف از سند به مذاق بعضیا خوش نیاد! ;) )

یا علی
صلوات الله و سلامه علیک یا مولای

mohammad.s
یکشنبه 09 بهمن 90, 06:37 بعد از ظهر
خطاب به tana، حامد و خصوصاً mohammad.s که گفته بود:
[quote="mohammad.s":1uaq0g0w]گیر دادید به سند ها !!!!!! :evil:

همونطور که می بینید سند خیلی مهمه. یعنی مطمئن شیم که در کتب اصحاب شیعه نقل شده و اعتماد شده به اون. (اگرچه شاید این تعریف از سند به مذاق بعضیا خوش نیاد! ;) )

یا علی
صلوات الله و سلامه علیک یا مولای[/quote:1uaq0g0w]
خودم میدونم

حامد
دوشنبه 17 بهمن 90, 04:14 بعد از ظهر
اقا حميد لطفا عربي نزن ترجمه اش بزن
بعد من نفهميدم چرا اين روايت جعليه
فقط چون مرحوم مجلسي گفته ؟
اگر ممكنه علتش توضيح بديد
بعد چرا گفتي فضل به معناي فضولات است ؟؟

tana
سه شنبه 18 بهمن 90, 04:31 بعد از ظهر
اینم سند:.(کنز الفوائد: ج 2 ص 107 :x :evil:
کتاب کنز الفوائد توسط ابوالفتح محمدبن علی بن عثمان کراجکی (م449ق) یکی از بزرگترین متکلمان شیعه در قرن پنجم هجری نوشته شده است. این کتاب در زمینه علوم و فنون مختلفی مثل کلام، تفسیر، نجوم و فقه نوشته شده و مهمترین مسائل این علوم در آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، به طوری که کراجکی در آن بسیاری از موضوعات فقهی، اصولی، عقیدتی، ادبیات، تاریخ را در قالب بحث علمی و استدلالی، موعظه و اندرز اخلاقی، و نقل احادیث صحیح بیان کرده است.


خوبه که دنبال سند میگردید ولی در روایات آمده که اگر به روایتی رسیدید که برا یتان ثقیل بود آن را رد نکنید (به دلم نشست :!: :!: :!: )صبر کنید :o :shock: :D