PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پشه ها چه جوری میگن ساعت چنده؟



mostafahem
جمعه 19 فروردین 90, 10:25 قبل از ظهر
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
نخند مهمه :lol: :lol: :lol:
میدونم با خنده وارد این موضوع شدید!اصلا مهم نیست.
یک سوال مهم اگر ساعت 12 ظهر باشه از پشه، غورباقه و پسردایی تون بپر سید
ساعت چنده همشون می گن 12؟

hamed
جمعه 19 فروردین 90, 11:28 قبل از ظهر
مثل اینکه ساعت پشه ها 1 ساعت عقب تره، بنابرین از یه پشه بپرسید میگه ساعت 11 است.

ABASS
شنبه 20 فروردین 90, 09:21 بعد از ظهر
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
نخند مهمه :lol: :lol: :lol:
میدونم با خنده وارد این موضوع شدید!اصلا مهم نیست.
یک سوال مهم اگر ساعت 12 ظهر باشه از پشه، غورباقه و پسردایی تون بپر سید
ساعت چنده همشون می گن 12؟
من بگم من بگم :o :o :o خوب باید الان چی بگم :?: :?: چرا منو تو این موقعیت قرار میدی :evil: :twisted: :lol: حساس نشو حساس نشو :mrgreen: :mrgreen: :D من زبان پشه و غورباقه بلد نیستم پسر داییمم تازه یک سالش شده هنوز نمیتونه بگه ساعت 12

mahtab
یکشنبه 21 فروردین 90, 12:24 قبل از ظهر
خوب نیست مردم سر کار بزاریید

اخه اییین چه ربطی به توحید داره

اگه ربط داره خوب درست سئوال مطرح کنیید

mostafahem
دوشنبه 22 فروردین 90, 01:32 بعد از ظهر
مثل اینکه مهتاب خیلی عصبانیه :x :x :x
چشم 8-)
سوال رو جوره دیگه ای مطرح می کنم ببینید اگر برای انسان ها یک ساعت
روی کره زمین زمان می گذره آیا برای همه موجودات هم اینطوری زمان می گذره
اصلا موجودات دیگه گذشت زمان رو چطور احساس می کنند؟

خوب نیست مردم سر کار بزاریید

اخه اییین چه ربطی به توحید داره

اگه ربط داره خوب درست سئوال مطرح کنیید

اگر درباره توحید مطالعات خود را گسترش دهید متوجه می شوید که زمان ارتباط تنگاتنگی با توحید داره

ABASS
چهارشنبه 24 فروردین 90, 03:04 بعد از ظهر
سلام.میشه خودتون بیشتر توضیح بدید وارتباط اون را با توحید بگید 8-) 8-) 8-)

hamed
چهارشنبه 24 فروردین 90, 09:01 بعد از ظهر
با سلام خدمت همگی مخصوصا آقا مصطفی

لطفا سریع بروید سر اصل مطلب، کلا شما در هر جایی صحبت می کنید سعی می کنید سریع نگید و... خیلی ممنون :D :D :D :D :D :D :D :D :D :D

mostafahem
شنبه 27 فروردین 90, 09:50 قبل از ظهر
با تشکر از تذکر به جای آقا حامد

سوال رو صریح تر مطرح می کنم:

دقت کنید منظور من از سوال مضحک بالا یه مطلب کاملا علمی بوده اونم این استکه
روی کره زمین موجودات فراوانی وجود دارند در اقاینوس ها و در خشکی ها همینطور در
تمام عالم هم ممکن است موجودات دیگری وجود داشته یاشند.آیا وقتی برای ما انسان ها
در روی کره زمین زمان یک ساعت می گذرد ماهیان دریا هم همین گذشت زمان را می فهمند؟
یا اگر در کرات دیگر موجوداتی باشند گذشت یک ساعت برای آنها هم مثل گذشتن یک ساعت برای اهل زمین است؟ :? :? :? :? :?

mohammad.s
یکشنبه 28 فروردین 90, 05:43 بعد از ظهر
نه حشره که چیزی بلد نیست :roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll:

حامد
یکشنبه 28 فروردین 90, 10:39 بعد از ظهر
اکیدا توصیه می کنم که :
1- دوستان بحث ها را به شوخی و مزاح نکشانند و الا برخورد خواهد شد
2- در بحث ها از احن های تند استفاده نشود
3- افراد فقط با نام کاربری مورد خطاب قرار بگیرند حتی اگر با شما دوست باشند

mostafahem
دوشنبه 29 فروردین 90, 08:12 قبل از ظهر
کاملا با حامد موافقم

دوستان توجه کنند :shock: :shock:

Parsa
جمعه 16 اردیبهشت 90, 01:00 قبل از ظهر
به نظر من (و البته طبق نظریه انیشتن) گذر زمان برای انسانها در شرایط مختلف هم میتونه متفاوت باشه،چه رسد به موجودات دیگه. ولی* من هنوز رابطهٔ سوال با بحث رو نفهمیدم. لطفا بحثها رو نیمه کاره رها نکنید. :ugeek:

mostafahem
دوشنبه 19 اردیبهشت 90, 10:36 قبل از ظهر
ما اینجا می خواهیم درباره نظریه نسبی بودن زمان و ارتباطش با توحید
بحث کنیم اگه آقا پارسا مطلبی دارن بگن.. ممنون می شم

mostafahem
سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 01:29 بعد از ظهر
اگر آقا پارسا یه سری به موضوع حقایق هولناک درباره زمان بزنن خوبه.
اما من می خوام با توجه به مطالبی که درباره زمان در آنجا گفته شده
این مطلب رو بگم که اگر زمان در همه جای این عالم یک مفهوم و حقیقت داشته باشه
و اون هم همون مفهوم حدوث باشه نظریه نسبیت انشتین کاملا رد میشه.
البته من این مطلب رو از توی روایات می خواهم اثبات کنم.
پس نتیجه اینکه ادامه کار این شد که نسبیت با روایات رد بشه.
انشتین معتقد هست که در این عالم جایی وجود دارد که زمان نمی گذرد.
مثل سیاهچاله ها :!: :!: :!: :!: :!:

mostafahem
سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 01:32 بعد از ظهر
به این فراز از احتجاج امام صادق(ع) دقت کنید:
عبد الكريم در روز سيم برگشت و گفت كه سؤال را قلب ميكنم و ميگردانم حضرت صادق (ع) باو فرمود كه از هر چه خواهى سؤال كن گفت كه دليل بر حدوث اجسام چيست فرمود كه من چيز كوچك و بزرگى را نيافتيم مگر آنكه چون مثلثش بسوى آن ضم شود بزرگتر مى‏شود و در اين زوال و انتقال است از حالت اول و اگر قديم ميبود زائل نميشد و نميگرديد زيرا كه آنچه زائل مى‏شود و ميگردد روا باشد كه موجود شود و باطل گردد پس بوجودش بعد از عدمش دخول در حدوث باشد.و در حالت اول بودنش دخول او است در عدم و صفت ازل و عدم كه بمعنى هميشگى و نايابى است هرگز در يك چيز جمع نخواهد شد عبد الكريم گفت گيرم كه در جارى شدن دو حالت و دو زمان بنا بر آنچه ذكر كردى دانستى و بر حدوث آنها استدلال كردى پس اگر چيزها بر كوچكى و خوردنى خود باقى بمانند از كجا تو را روا باشد كه بر حدوث آنها استدلال كنى (1) حضرت (ع) فرمود كه ما سخن نميكنيم مگر بر اين عالم موضوع پس اگر اين را برداريم و غير اين را بگذاريم در آن سخن گوئيم و ليكن تو را جواب دهم از آنجا كه فرض كردى كه تو ما را الزام ميدهى و ميگوئيم كه اگر چيزها برخوردى خود دوام داشته باشند هر آينه در وهم و خيال چنان باشد كه در هر زمان كه چيزى از آن بسوى مثلثش ضم شود بزرگتر باشد و در جواز تغيير بر آن بيرون رفتن آنست از قدم چنان كه در تغييرش دخولش در حدوث ظاهر شد تا آنكه در پس آن چيزى از برايت ظاهر شود اى عبد الكريم پس عبد الكريم منقطع و رسوا شد و چون در سال آينده بود با او در حرم مكه ملاقات نمود پس بعضى از شيعيانش بآن حضرت عرض كرد كه ابن ابى العوجاء مسلمان شده حضرت صادق (ع) فرمود كه او از اين كورتر است و مسلمانان نخواهد شد و چون عبد الكريم حضرت صادق (ع) را ديد گفت كه سيد من و آقاى من حضرت صادق (ع) باو فرمود كه چه تو را كه مردمان در آنند از ديوانگى و سر تراشيدن و سنك انداختن حضرت صادق (ع) فرمود كه اى عبد الكريم تو هنوز بر سركشى و گمراهى خودى و عبد الكريم رفت كه سخن گويد حضرت باو فرمود كه در حج جدال و خصومتى نيست و رداى خود را از دستش كشيد و فرمود كه اگر امر چنان باشد كه تو ميگوئى و حال آنكه چنان نيست كه تو ميگوئى ما نجات يافتيم و تو نجات يافتى و اگر امر چنان باشد كه ما ميگوئيم و حال آنكه آن چنانست كه ما ميگوئيم ما نجات يافتيم و تو هلاك‏شده پس عبد الكريم رو بكسانى آورد كه همراه او بودند و گفت كه در دلم دردى يافتم كه از غايت خشم پيدا شده پس مرا برگردانيد او را بر گردانيدند و مرد خدا او را رحمت نكند.

mostafahem
سه شنبه 20 اردیبهشت 90, 01:36 بعد از ظهر
با توجه به حدیث بالا همه عالم خصوصیات حادثی یکسانی دارند.
پس در نتیجه مفهوم و حقیقت زمان در همه عالم یکسان است.
پس اگر مفهوم زمان را با حدوث یکسان بگیریم زمان نسبی نمی باشد.
اما مبحث دومی که بسیار مورد مناقشه فلاسفه و دانشمندان است
ارتباط زمان و مکان است.وسومین مطلب ارتباط زمان و مکان و ماده می باشد.
در ادامه برای این دو مطلب هم روایت می آوریم.

Parsa
جمعه 23 اردیبهشت 90, 12:05 قبل از ظهر
شرمنده! متاسفانه من چیز زیادی نفهمیدم. حدیث برام سنگین بود.

SABA
جمعه 23 اردیبهشت 90, 12:32 قبل از ظهر
اشتباه فاحشی شده
اینکه همه عالم به طور یکسان حادث با شند ربطی نداره به عدم نسبیت یا نسبیت زمان
دقت کنید
تازه اگر عالم قدیم نباشه که اعتقاد برخی از بزرگانه

mostafahem
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 11:17 قبل از ظهر
اشتباه فاحشی شده
اینکه همه عالم به طور یکسان حادث با شند ربطی نداره به عدم نسبیت یا نسبیت زمان
دقت کنید
تازه اگر عالم قدیم نباشه که اعتقاد برخی از بزرگانه
دقت کنید که انشتین می گوید در کنار سیاهچاله ها زمان نمی گذرد یا به کندی می گذرد. در صورتیکه این عالم همه حادث است و تعریف حدوث رو هم در روایات پیدا می کنیم.و بر حادث قطعا زمان می گذرد پس امکان ندارد که ما باسرعت نور در فضا حرکت کنیم و زمان بر ما نگذرد همانطور که انشتین گفته.
اما قدیم بودن عالم عقیده کفر آمیزی از دیدگاه تمام معصومین می باشد که اگر بخواهید می توانم در این باره با شما بحث کنم.

mostafahem
یکشنبه 25 اردیبهشت 90, 11:19 قبل از ظهر
در جواب آقا پارسا من می گم اگر همانطور که در روایات حادث تعریف شده قبول کنیم
همه این عالم حادثه و اگر مفهوم حدوث در روایات رو با زمان یکی کنیم نظریه نسبیت انشتین محلی از اعراب نداره

mostafahem
دوشنبه 26 اردیبهشت 90, 08:41 قبل از ظهر
در جواب saba که می گه:

تازه اگر عالم قدیم نباشه که اعتقاد برخی از بزرگانه
به این حدیث توجه می کنیم:
6 53 الْإِحْتِجَاجُ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ سَأَلَ الزِّنْدِيقُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ ع مِنْ لَا شَيْ‏ءَ قَالَ فَكَيْفَ يَجِي‏ءُ مِنْ لَا شَيْ‏ءَ شَيْ‏ءٌ قَالَ ع إِنَّ الْأَشْيَاءَ لَا تَخْلُو أَنْ تَكُونَ خُلِقَتْ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَوْ مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ فَإِنْ كَانَ خُلِقَتْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ مَعَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ الشَّيْ‏ءَ قَدِيمٌ وَ الْقَدِيمُ لَا يَكُونُ حَدِيثاً وَ لَا يَفْنَى وَ لَا يَتَغَيَّرُ وَ لَا يَخْلُو ذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ مِنْ أَنْ يَكُونَ جَوْهَراً وَاحِداً وَ لَوْناً وَاحِداً فَمِنْ أَيْنَ جَاءَتْ هَذِهِ الْأَلْوَانُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْجَوَاهِرُ الْكَثِيرَةُ الْمَوْجُودَةُ فِي هَذَا الْعَالَمِ مِنْ ضُرُوبٍ شَتَّى وَ مِنْ أَيْنَ جَاءَ الْمَوْتُ إِنْ كَانَ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي أُنْشِئَتْ مِنْهُ الْأَشْيَاءُ حَيّاً وَ «2» مِنْ أَيْنَ جَاءَتِ الْحَيَاةُ إِنْ كَانَ ذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ مَيِّتاً وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ مِنْ حَيٍّ وَ مَيِّتٍ قَدِيمَيْنِ لَمْ يَزَالا لِأَنَّ الْحَيَّ لَا يَجِي‏ءُ مِنْهُ مَيِّتٌ وَ هُوَ لَمْ يَزَلْ حَيّاً وَ لَا يَجُوزُ أَيْضاً أَنْ يَكُونَ الْمَيِّتُ قَدِيماً لَمْ يَزَلْ بِمَا نَسَبُوا «3» مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّ الْمَيِّتَ لَا قُدْرَةَ لَهُ فَلَا بَقَاءَ «4» قَالَ فَمِنْ أَيْنَ قَالُوا إِنَّ الْأَشْيَاءَ أَزَلِيَّةٌ قَالَ هَذِهِ مَقَالَةُ قَوْمٍ جَحَدُوا مُدَبِّرَ الْأَشْيَاءِ فَكَذَّبُوا الرُّسُلَ وَ مَقَالَتَهُمْ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ مَا أَنْبَئُوا عَنْهُ‏ وَ سَمَّوْا كُتُبَهُمْ أَسَاطِيرَ الْأَوَّلِينَ «1» وَ وَضَعُوا لِأَنْفُسِهِمْ دِيناً بِرَأْيِهِمْ «2» وَ اسْتِحْسَانِهِمْ إِنَّ الْأَشْيَاءَ تَدُلُّ عَلَى حُدُوثِهِا مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِمَا فِيهِ وَ هِيَ سَبْعَةُ أَفْلَاكٍ وَ تَحَرُّكِ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ انْقِلَابِ الْأَزْمِنَةِ وَ اخْتِلَافِ الْوَقْتِ وَ الْحَوَادِثِ الَّتِي تَحْدُثُ فِي الْعَالَمِ مِنْ زِيَادَةٍ وَ نُقْصَانٍ وَ مَوْتٍ وَ بَلَاءٍ «3» وَ اضْطِرَارِ النَّفْسِ إِلَى الْقَرَارِ «4» بِأَنَّ لَهَا صَانِعاً وَ مُدَبِّراً أَ مَا تَرَى الْحُلْوَ يَصِيرُ حَامِضاً وَ الْعَذْبَ مُرّاً وَ الْجَدِيدَ بَالِياً وَ كُلٌّ إِلَى تَغَيُّرٍ وَ فَنَاءٍ وَ سَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ قَالَ الزِّنْدِيقُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ وَ مَعَهُ طِينَةٌ مُؤْذِيَةٌ فَلَمْ يَسْتَطِعِ التَّفَصِّيَ مِنْهَا إِلَّا بِامْتِزَاجِهِ بِهَا وَ دُخُولِهِ فِيهَا فَمِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ قَالَ ع سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعْجَزَ إِلَهاً يُوصَفُ بِالْقُدْرَةِ لَا يَسْتَطِيعُ التَّفَصِّيَ مِنَ الطِّينَةِ إِنْ كَانَتِ الطِّينَةُ حَيَّةً أَزَلِيَّةً فَكَانَا إِلَهَيْنِ قَدِيمَيْنِ فَامْتَزَجَا وَ دَبَّرَا الْعَالَمَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَمِنْ أَيْنَ جَاءَ الْمَوْتُ وَ الْفَنَاءُ وَ إِنْ كَانَتِ الطِّينَةُ مَيِّتَةً فَلَا بَقَاءَ لِلْمَيِّتِ مَعَ الْأَزَلِيِّ الْقَدِيمِ وَ الْمَيِّتُ لَا يَجِي‏ءُ «5» مِنْهُ حَيٌّ هَذِهِ مَقَالَةُ الدَّيَصَانِيَّةِ أَشَدِّ الزَّنَادِقَةِ قَوْلًا ثُمَّ قَالَ ع فِي مَوَاضِعَ مِنْ هَذَا الْخَبَرِ لَوْ كَانَتْ قَدِيمَةً أَزَلِيَّةً لَمْ تَتَغَيَّرْ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ إِنَّ الْأَزَلِيَّ لَا تُغَيِّرُهُ الْأَيَّامُ وَ لَا يَأْتِي عَلَيْهِ الْفَنَاءُ «6»
ترجمه:54- در احتجاج (ص 184- 188) از هشام بن حكم، گفت: زنديق از امام ششم پرسيد و گفت: خدا اشياء را از چه آفريده؟ فرمود: از ناچيز، گفت: چگونه از ناچيز چيزى برآيد امام فرمود: از اين بيرون نيست كه اشياء را از چيزى آفريده يا از ناچيز و اگر از چيزى آفريده باشد با او بوده است و آن چيز هم قديم است و قديم پديده نباشد و نيست‏ نشود و ديگرگون نگردد (1) و نمى‏شود اين چيز جز يك جوهر باشد و يك رنگ پس اين رنگهاى گوناگون و جوهرهاى فراوان موجود در اين جهان از كجا آمده‏اند بهر شكلى؟ و اگر آنچه اشياء را از آن آفريده زنده بوده مرگ از كجا آمده؟ و اگر مرده بوده زندگى از كجا آمده؟ و نشود كه آن چيز قديم زنده و مرده هر دو باشد و هر دو ازلى باشند، زيرا از زنده‏اى كه ازلى است مرده بر نيايد و نشايد كه مرده ازلى باشد با اينكه مرده است زيرا مرده توانائى ندارد و بقائى ندارد.
گفت پس از كجا گويند همه چيز ازلى است؟ فرمود: اين گفتار مردمى است كه مدبر اشياء را منكرند و رسولان خدا و گفتارشان را دروغ پندارند، و پيغمبران و آنچه پيغام آرند دروغ دانند و كتب آنها را افسانه‏هاى ديرين نامند، و براى خود بنظر خويش كيشى ساخته‏اند و خوشش داشته‏اند.
راستى همه چيز دليل است كه پديده است و تازه از چرخش چرخ بدان چه در آنست كه هفت چرخ است و از جنبش زمين و آنچه بر آنست و از دگرگونى زمانها و اختلاف وقتها و همه پديده‏هاى نو جهان از فزونى و كاستى و مرگ و گرفتارى، و ناچارى هر كس باينكه اقرار كند صانعى و مدبرى دارد، آيا نبينى شيرين ترش مى‏شود، و خوشمزه تلخ مى‏شود و نو كهنه ميگردد، و همه چيز دچار دگرگونى و نابوديست؟
و حديث را كشانده تا آنجا كه گويد: زنديق گفت: و كسى هست كه پنداشته، خدا هميشه بوده و بهمراهش سرشتى آزارگر هم بوده و خدا نتوانسته خود را از آن خلاص كند جز باينكه با آن آميخته و در آن در آمده، پس از آن سرشت اشياء را آفريده.
امام فرمود: سبحان اللَّه، وه چه درمانده خدائيست كه او را توانا ستايند و نتواند خود را از سرشتى و گلى بيجان رها كند، اگر آن سرشت زنده و ازلى باشد پس دو خداى قديمند كه بهم آميخته و جهان را از پيش خود تدبير كرده‏اند و اگر هر دو زنده بودند ديگر مرگ و نابودى از كجا آمده‏اند، و اگر سرشت مرده و بيجان بوده، براى مرده در برابر ازلى قديم بقائى و مقاومتى نيست و از مرده زنده بر نيايد، اين گفته ديصانيه است كه بدترين زنديقانند، سپس در چند جاى اين خبر فرموده: اگر قديم‏
و ازلى باشد، از حالى بحالى دگرگون نشود و روزگار موجود ازلى را دگرگون نكند، و نابودى براى او نيايد.

ABASS
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 02:54 بعد از ظهر
پس این مطلب که دانشمندان میگن اگر دو برادر دو قلو را فرض کنیم یکی را به فضا بفرستیم ویکی روی زمین بماند چند سال بعد برادری که در فضا بوده به زمین برگردد میبینیم آن برادری روی زمین بوده پیرتر از آن برادری است که به فضا رفته غلط است؟ :!: :!: :!:

mostafahem
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 10:38 بعد از ظهر
آفرین به عباس دقیقا همین موضوع است.
نظریه نسبیت را اگر معنای حدوث را با معنای زمان در نظر بگیریم بر مبنای روایات
رد می شود.البته این رو بگم که اگر هرجوری زمان رو تعریف کنید باز هم باروایات
نظریه نسبیت رد میشه

حامد
سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 11:33 بعد از ظهر
من بیشتر با صبا موافقم
این که عالم حادث باشه -که قطعا حادث است خلافا لبعضی ها -منافات نداره با این که زمان نسبی باشه
مثل کسی که داره در واگن قطار حرکت می کنه از نقطه 1 به نقطه 2
زمانی که این مسافت را طی می کند برای ناظری که در قطار است t1 و برای ناظری که بیرون قطار ایستاده t2 است که با هم متفاوت است
گذشته از ان که :
ما برای زمان تعریف ارائه نمی دیم یک مفهوم را بیان می کنیم اما ملاکی هم برای سنجش ان نداریم -به طوری که همه جا ثابت باشه - مثلا یک سال در کره زمین با یک سال در کره مریخ با یک سال در یک منظومه دیگه مشترک لفظی است نه معنوی
والله یعلم ونحن لا نعلم

mostafahem
یکشنبه 01 خرداد 90, 12:19 بعد از ظهر
به نظر حامد می توان زمان رو طوری تعریف کرد و معیاری برای آن در
نظر گرفت که همه جا یکسان باشد.
البته من فکر می کنم از باز هم از روایات استفاده کنیم می توانیم.
مثلا روایاتی که درباره روزها و ساعات شبانه روز در بحار آمده است.

Parsa
یکشنبه 29 خرداد 90, 03:42 بعد از ظهر
لطفا بحث رو ادامه بدید!

حدأقل می*شه گفت گذر زمان برای دو جهان متفاوته!

«و یستعجلونک بالعذاب و لن یُخلِف وَعدهُ و انّ یوماً عند ربّک کالفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ» آیه 47 سوره حج ؛ آنان از تو می*خواهند که در عذاب دادنشان شتاب شود در حالی که خداوند هرگز از وعده*های خود تخلف نخواهد کرد و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می*شمرید.

ماجرای اصحاب کهف هم فابل ذکره!

SABA
چهارشنبه 05 مرداد 90, 09:47 بعد از ظهر
بله بسیار عالی تمامی دوستان در این پست سر کار بودند