PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقدی بر کتاب مقالات دکتر حسین الهی قمشه ای



حامد
چهارشنبه 10 فروردین 90, 11:39 بعد از ظهر
اشاره
. . . كودك بوديم و شبحي از وجود خدا در زاويه‏اي از پهناي آسمان بر پرده‏ي خيال مى‏كشيديم؛
ما بزرگ شديم . . . ولي آن شبح كوچك چطور؟!
آيا آن هم بزرگ شده است؟! . . . و چه اندازه؟! . . . و تا كجا؟!
آيا آن‏قدر بزرگ شده است كه مجالي براي وجود من و شما باقي نگذاشته باشد؟!
ما «او» شده باشيم و او عينا «ما» شده باشد؟!
اگر آن «پندار» را وا نهاده، و اين «انديشه» را برگزيده‏ايم، آيا اين خود باطل كننده‏ي پندارهاي باطل، و يا خود نيز پنداري باطل است؟!
خوشا آنان كه آنچه را كه بايد، چنانكه هست شناختند و شناساندند؛ و در سايه‏ي نصوص مكتب وحى، حق را چنان يافتند كه نه به آراستن دلخواه دين نيازي ديدند، و نه به كاستن آن به هواي خويش دست يازيدند.
و خوشا آنان كه معرفت را از متن وحي و نصوص مفسّران واقعي آن آموختند، نه چيز ديگر؛
و دين را تنها به معصوم شناختند، نه كس ديگر؛
و خنك آنان كه حريّت و انسانيت خويش را در تنش‏هاي حزبي قربان نكرده، خود را يافتند و به دور از هر گونه ميل و هوا و سنگ اين و آن بر سينه كوبيدن، خويشتنِ عقيدتي خويش را از متن وحي و برهان مى‏جويند نه از اوهام ديگران.
در اين رهگذر، اين نوشته‏ي كوتاه با نگاهي بركتاب مقالات (الهي قمشه‏اى، حسين)، به تأمّلي در ديدگاه‏هاي اهل عرفان، در نقاط زير مى‏نشيند:
1 . حقيقت آفرينش الهي و وحدت وجود
2 . فرار از عقل و برهان و پناه آوردن به عشق و شهود
3 . اعتقاد به جبر و انكار اختيار
4 . فلسفه‏سازي و نظريه‏پردازى
حسن ميلانى
بهار 1381

حامد
چهارشنبه 10 فروردین 90, 11:45 بعد از ظهر
آفرينش يا تولد

كتاب مقالات به پيروي از نظريات عارفان، حدوث و مخلوقيت حقيقي موجودات را نمى‏پذيرد و تمامي اشيا را داراي وجود ازلي و ابدي دانسته، آنها را صورت‏هاي گوناگون وجود خداوند متعال مى‏انگارد؛ چنانكه در اين باره مى‏نگارد:
«اين ساقي سرمست كه اول بار شراب هستي را در جام تعينات و ماهيات ريخت و به گفته‏ي حافظ، جرعه‏اي بر خاك افشاند و عوالم بى‏نهايت را مست و شيداي خود كرد، هر چند در مقام ذات از نام و نشان و تجلّي و صورت مبرّا است و در پس پرده‏ي غيب ازلاً و ابدا از ديده‏ي عقول پنهان است، اما حافظ او را به هزار نام و نشان بر پرده‏ي غزليات خويش نقش كرده و به مصداق سخن ابن عربي كه گفت خداوند دوست دارد كه او را در همه‏ي صورتها عبادت كنند، او نيز محبوب خود را در جلوه‏هاي گوناگون از صنم تا صمد و از شاهد هر جايي تا عزيز مهيمن ستوده است.
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به كوي عشق هم اين و هم آن كنند
حافظ
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمش پيدا و پنهان نيز هم
اين همه عكس خوش و نقش مخالف كه نمود
يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
اينك به برخي از اشكالاتي كه بر اين سخن وارد است اشاره‏اي مى‏كنيم تا مخالفت آن با برهان و وحي بر انديشمندان ظاهر آيد.
اين گفته كه «ساقي سرمست اول بار شراب هستي را در جام تعينات و ماهيات ريخت»، به هيچ وجه با اصول برهاني و معارف وحياني سازگار نيست و عبارتِ ريختنِ شراب هستي در جام تعينات و ماهيات، تعبيري است كه تنها بر مباني باطل عرفان گفته مى‏شود؛ زيرا اهل عرفان، حدوث حقيقي اشيا و پديد شدن بعد از نيستي واقعي موجودات را انكار مى‏كنند و قبول ندارند كه خداوند متعال، موجودات را پس از اينكه مطلقا نبوده‏اند خلق نموده باشد، بلكه وجود همه چيز را هميشگي و ازلي مى‏دانند و معناي حقيقي آفرينش و خلقت را نمى‏پذيرند؛ لذا مجبور شده‏اند مجموعه‏ي جهان طبيعت و عالم موجود را عين هستي و وجود خداوند متعال بدانند و حقيقت ذات خدا را متغيّر به تغيّرات پيوسته، و متجلّي به جلوه‏ها و صورتهاي گوناگون به شمار آورند.
اهل فلسفه و عرفان، در پي اين عقيده كه اشيا را متولّد از ذات خدا و پديد آمده از حقيقت هستي او مى‏پندارند، به ناچار پذيرفته‏اند كه همه چيز قبل از تولّد و ظهور، در وجود خداوند ثابت و نهان بوده است و آنها را «اعيان ثابته» و «ماهيات» ـ يعني حقايقي كه در ذات خدا ازلاً ثابت بوده و سپس از آنجا بيرون آمده و ظهور كرده‏اند ـ مى‏نامند و مى‏گويند ثابت، چيزي است كه نه موجود است و نه معدوم!
در باب اين سخن، بايد تأمل كرد كه چگونه مى‏توان ارتفاع نقيضين را ممكن دانست و باور داشت كه يك چيز نه موجود باشد و نه معدوم؟! اگر ماهيات و اعيان ثابته واقعاً معدوم نبوده‏اند، چگونه شراب هستي در جام آنها ريخته شد و موجود شدند؟! مگر چيزي را كه معدوم نيست مى‏توان موجود كرد؟ و مگر هستي دادن به آن، تحصيل حاصل و محال بديهي نيست؟! چيزي را كه نيستي ندارد، چگونه مى‏شود به شراب هستى، هست و مستش كرد؟!
اگر ـ چنانكه اهل عرفان مى‏پندارند ـ ماهيات ازلاً و ابدا بويي از وجود نبرده‏اند، ثبوت آنها چه معنايي دارد و شراب هستي چگونه در جام آنها ريخته شده است و تفاوت آنها پيش از چشيدن شراب هستي و پس از آن در چيست؟!
از اينها گذشته، مگر وجود متعالي خداوند ـ كه نه شكل دارد و نه شبح و نه مقدار و نه اندازه و نه جزء و نه كل و نه صورت و نه تغير و نه زمان و نه مكان ـ به گونه‏اي است ـ و تعالي الله عما يقول الظالمون ـ كه در جام تعينات ريخته شود و به صورت ماهيات و اشياي مختلف ظاهر گردد؟!

حامد
چهارشنبه 10 فروردین 90, 11:48 بعد از ظهر
تباين ذات خالق و مخلوق يا وحدت و عينيت؟!
در اينجا ناچاريم توضيح مختصري در باره‏ي تباين ذاتي و تفاوت حقيقي خالق و مخلوق از نگاه برهان و شريعت بياوريم تا مقدمه‏اي باشد براي درك صحيح معناي توحيد و خداشناسي و در امان ماندن از انحراف شرك و ارزيابي ادعاي وحدت وجوديان و اعتقاد اهل فلسفه و عرفان.
براي اين منظور، بايد به نكات زير توجه كامل داشت:
1. هر چيزي كه تحقق يافتن آن ممكن باشد پيدايش فرد دوم آن نيز ممكن است وگر نه، فرد اول آن هم موجود نمى‏شد. بنابر اين، هر چيزي كه قابل وجود باشد حقيقتي عددي و قابل كم شدن و زياد شدن است و هر چيزي كه قابل زيادت و كم شدن باشد داراي اجزا و مقدار معين و محدود است و تحقق موجود نامتناهي محال ذاتي مى‏باشد.
2. وجودِ حقيقت مقدارى، متعين به اجزاي خود است و محال است كه بتواند خود را معدوم كند يا بر اجزاي وجود خود بيفزايد و به مثل خود وجود دهد .
3 . هرگز ممكن نيست كه مخلوقات (حقايق مقدارى) بدون خالق و آفريننده و خود به خود موجود شوند.
4 . آفريننده و خالق اشيا، موجودي است بر خلاف همه‏ي آنها؛ نه جزء دارد و نه كل؛ نه زمان دارد و نه مكان و نه صورت دارد و نه شبح، و هرگز قابل شناخت و تصور و توهم و تجلي و ظهور نيست و به كوچكى، بزرگى، تناهى، عدم تناهي و ديگر اوصافي كه به اشياي داراي مقدار و اجزا اختصاص دارد متصف نمى‏گردد.
بنابر اين مخلوق، ذاتي است كه ويژگى‏هاي زير را داشته باشد: زيادت و نقصان پذيرد؛ داراي مقدار و جزء باشد؛ وجودش ابتدا داشته باشد. اين ويژگى‏ها، آيت مخلوقيت و نشانه‏ي مصنوعيت و احتياج او به خالق و آفريننده است و اگر خالق بر خلاف آن نبوده و داراي جزء و مقدار باشد لايق خالقيت نيست و خود مخلوقي بيش نخواهد بود.
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«كيف ينشئ الأشياء من لا يمتنع من الإنشاء . . .»؛
و نيز مى‏فرمايند:
«. . . لعجز كل مبتدء عن ابتداء غيره»؛
اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«. . . كل معط منتقص سواه»؛
«لا يَليقُ بِالّذي هُوَ خَالِقُ كُلِّ شيء إِلاّ أَنْ يَكُونَ مُبائِناً لِكُلّ شيء مُتَعالِياً عَنْ كُل شَيء».
«خالق اشيا را نسزد مگر اينكه مخالف و مباين با اشيا و والاتر از آنها باشد».
امام جواد عليه‏السلام فرمودند:
«إِنّ ماسِوَي الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ وَلا مُتَوَهَّم بِالْقِلَّةِ وَالكَثْرَةِ وَكُلُّ مُتَجَزِئٍ أَو مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَالكَثْرَةِ مَخْلُوقٌ دَالٌّ عَلَي خَالِقٍ لَهُ» .
«هر چيزي جز خداوند يكتا، پذيراي قسمت و جزء است. خداوند، يگانه است؛ نه قابل انقسام است و نه جزء بردار و نه در وهم، به كمي و زيادت وصف شود. [چرا كه] هر چيز كه پذيراي قسمت و جزء باشد يا در تصور، زيادت و كمي را بپذيرد، مخلوق است و دلالت دارد كه او را خالقي مى‏باشد».
ذاتي كه از داشتن اجزا، زمان، مكان، اندازه، مقدار و قرب و بُعد، والاتر باشد، قطعا نه قابل وصول است و نه قابل شهود؛ نه در چيزي حلول مى‏كند و نه با چيزي متحد مى‏گردد؛ نه چيزي در ذات او فاني و مندك مى‏شود و نه به صورت نور يا غير آن، جلوه‏گر خواهد شد؛ نه عين وجود اشيا مى‏باشد و نه وجود نامتناهي و مطلقش مى‏توان دانست و نه متناهي و مقيد و نه هر دو.
فرض هر گونه صدور (تولد) و سنخيت (همانندى) بين ذات خالق و مخلوق، مبتني بر عدم شناخت خداوند و معرفت حقيقت توحيد او خواهد بود.
حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَمُدَّةٍ وَكُلِّ إِحْصاءٍ وَعِدَّةٍ، تَعالي عَمّا يَنْحَلُهُ المُحَدِّدُونَ مِنْ صِفاتِ الأَقْدارِ وَنَهاياتِ الأَقطارِ».
«او فراتر از هر نهايت و زمان و احاطه و شمارشي است. فراتر است از تمامي صفات مقداري و نهايات مكاني كه وصف كنندگان به او ارزاني مى‏دارند».
و نيز همان حضرت مى‏فرمايند:
«تَعَالَي المَلِكُ الْجَبَّارُ أَنْ يوصَفَ بِمِقْدَارٍ» .
«خداوند برتر از آن است كه به مقدار وصف گردد».
و نيز:
«مَا تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخَلافِهِ».
«هر چه در اوهام صورت پذيرد، خداوند مخالف و مباين با آن است».
امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«فَكُلُّ مَا فِي الخَلْقِ لا يوجَدُ فِي خَالِقِهِ وَكُلُّ مَا يُمْكِنُ فيهِ يَمْتَنِعُ فِي صَانِعِهِ . . . إِذاً لتَفَاوَتَتْ ذاتُهُ» .
«هر چه در خلق باشد در آفريننده‏اش نيست و هرچه در مخلوق امكان داشته باشد در خالق آن محال و ممتنع است . . . در غير اين صورت ذات خالق، متغير و دگرگون و داراي اجزاي متفاوت مى‏شد».
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«إن اللّه تعالي خِلْوٌ من خَلقِه وخَلقُه خِلْوٌ منه، وكُلُّ ما وَقَع عَلَيه اسمُ شيءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلا اللّهِ عَزّ وَجلَّ» .
«خداوند متعال جدا از خلق خويش و خلق او جدا از خداوند مى‏باشند و هر چيز كه نام شئ بر آن توان نهاد مخلوق است به جز خداوند عزوجل».
آيا كدامين برهان و فطرت و عقل سليم مى‏پذيرد كه مخلوقات، مراتب وجود و طبقات ذات خدا ! يا تجلي و پرتو هستي او باشند؟! مگر ذات متعالي از مقدار، اجزا، شبح و شكل و آفريننده‏ي هر صورت و مقدارى، خود به صور مختلف و اشكال و اجزاي گونه گونه در مى‏آيد؟! پس در اين صورت، فرق ميان خالق و مخلوق و عابد و معبود چه چيز خواهد بود؟!
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«إِنّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالي لا يوصَفُ بِزَمانٍ وَلا مَكانٍ وَلا حَرَكَةوَلاَ انْتِقالٍ وَلا سُكُونٍ، بَلْ هُوَ خَالِقُ الزّمانِ وَالمَكانِ وَالحَرَكَةِ وَالسُكُونِ، تَعالي عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُواً كَبيراً» .
«همانا خداوند تبارك و تعالي به زمان، مكان، حركت، انتقال و سكون وصف نمى‏گردد؛ بلكه او خالق زمان و مكان و حركت و سكون مى‏باشد. او برتر است از آنچه ستمكاران در وصفش مى‏گويند».
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«لَوْ كانَ كَما يَقُولُ لَم يَكُنْ بَيْنَ الخالِقِ وَالمَخْلُوقِ فَرْقٌ» .
«اگر چنان باشد كه او مى‏گويد، بين خالق و مخلوق فرقي نخواهد بود».
تباين ذات خالق و مخلوق، تباين بين ذات مقداري و حقيقت متعالي از مقدار است. زمان، مكان، تناهى، عدم تناهى، اطلاق و تقييد، ويژگى‏هاي ذات مقداري است و ذات متعالي از مقدار خداوند، هرگز با آنها سنجيده نمى‏شود.
البته اعتقاد به اينكه چيزي هم نامتناهي باشد و هم بدون جزء و كل، في نفسه متناقض و غير معقول است.
امام صادق عليه‏السلام در پاسخ شخصي كه مى‏پرسد:
آيا خداوند متعال به ذات خود در همه جا وجود دارد؟ مى‏فرمايند:
«وَيْحَكَ إِنّ الأَماكِنَ أَقْدارٌ، فَإِذَا قُلْتَ فِي مَكَانٍ بِذَاتِهِ لَزِمَكَ أَنْ تَقُولَ في أَقْدَار وَغَيْر ذلِكَ، وَلكِنْ هُوَ بائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مُحيطٌ بِما خَلَقَ عِلْماً وَقُدْرَةً وَإِحاطَةً وَسُلْطاناً» .
«چه مى‏گويى! همانا مكانها، اقدار و اندازه‏هايند.وقتي بگويي خداوند به ذات خود در مكان است، بايد بگويي در اقدار و اندازه‏ها و مانند آن است، در حالي كه او مباين با مخلوق است، آنچه آفريده است در حيطه‏ي علم و احاطه‏ي قدرت و سلطنت اوست».
و امام رضا عليه‏السلام مى‏فرمايند:
«فَإِنِّهُ أَيَّنَ الأَيْنَ وَكَيَّفَ الْكَيْفَ، وَإِنّ رَبِّي بِلا أَيْن وَلاَ كَيْفٍ» .
«همانا او مكان و كيفيت را خلق فرموده است. پروردگار من بود بدون مكان و بدون كيفيت و چگونگى».

mostafahem
جمعه 12 فروردین 90, 09:59 بعد از ظهر
خوب است منابع روایات خود را زین پس ذکر کنید :lol: :lol:

mohhammad$adeq
جمعه 12 فروردین 90, 10:15 بعد از ظهر
سلام
خیلی جالبه دقیقا همون استدلال مبنی بر مباین بودن مخلوق و خالق رو اهل فلسفه دلیل بر سنخیت خالق و مخلوق گرفتن
حال آنکه خود جاری کننده وجود مخلوقاته چگونه بر او روا باشد آنچه بر مخلوق جاریست؟
به بیان دیگر در ریشه معنای مخلوقیت برابر بودن امکان وجود و عدم خوابیده اما در معنای لفظ الله زنده ای که موت در او جریان ندارد.(حی لا موت فیه )
و لذاست که الله تعالی شی بخلاف الاشیا است(از نظر کلیت هست اما کیفیتش بر خلاف تمام چیز هاست.)
یا علی