PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ضرورت شناخت امام از منظر روايات



حامد
جمعه 05 فروردین 90, 06:20 قبل از ظهر
ضرورت شناخت امام از منظر روايات

روايات بسياري که در حدّ تواتر است در اين باره وارد شده که ما به خاطر رعايت اختصار به ذکر قسمتي از آن ها که ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کليني در کتاب کافي آورده است، اکتفا مي کنيم:
1 - خبر صحيح از معاوية بن عمّار روايت است که: حضرت صادق عليه السلام درباره آيه مبارکه «وَللَّهِِ الأَسْمآءُ الحُسْني فَادْعُوهُ بِها»؛ [1] و براي خداوند نيکوترين نام ها است، پس او را با آن ها بخوانيد. فرمود: به خدا قسم، ما آن اسماء حسني (نيکوترين نام ها) هستيم که خداوند هيچ عملي را از بندگان نمي پذيرد، مگر با شناخت و معرفت ما. [2] .
مي گويم: شايد تعبير از امامان به «اسماء» به خاطر اين باشد که آنان دليل و راهنماي مردم به سوي خداوند هستند و نشانه هاي قدرت و جبروت الهي مي باشند، همانطور که اسم نشانه اي است براي صاحب آن که بر او دلالت مي کند؛ خدا داناست.
2 - خبر صحيح از عبد صالح حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام آمده است که فرمود: حجّت خداوند بر خلقش تمام نمي گردد مگر به وسيله امامي که شناخته شود. [3] .
مي گويم: اشاره حضرت به وجوب برپا کردن دليل و حجّت بر خداوند متعال است، و شناخت خداوند ممکن نيست مگر به وجود امام عليه السلام، پس شناخت امام بر مردم واجب است و تعيين او بر خداوند لازم.
3 - خبر صحيح خطبه اي از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام روايت شده است که در آن، حال و صفات ائمه عليهم السلام را ياد مي کند. در آن خطبه چنين آمده است: به راستي که خداوند - عزّوجلّ - به وسيله امامان بر حقّ از خاندان پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله از دين خويش پرده برداري کرده و به وجود آنان راه و روش خود را آشکار ساخته، و از درون چشمه دانش خويش به وسيله ايشان عطا فرموده است. از امّت محمّدصلي الله عليه وآله هر که مقام ولايت امامش را درک کند، مزّه شيرين ايمان را خواهد چشيد، و برتري و زيبايي هاي اسلام را خواهد دانست؛ «لِأَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وتَعالي نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلي أَهْلِ مَوادِّهِ وَعالَمِهِ»؛ زيرا خداوند تبارک و تعالي امام را نشانه اي براي ره يابي خلق خود قرار داده و او را بر اهل طبيعت و جهان خويش حجّت ساخته، تاج وقار بر سر او نهاده است. چنان که نور جبروت او را فرا گرفته، با ارتباطي غيبيي تا آسمان پيوسته، و فيوضات الهي از او قطع نگشته است، و آنچه پيش اوست جز به وسائل کامله او درک نشود. خداوند جز به معرفت امام اعمال بندگان را نمي پذيرد. هر چه از امور مشتبه و مشکل و سنن پيچيده و نامعلوم و فتنه هاي غلطانداز بر امام عرضه شود، کاملاً بر آن ها آگاه و داناست. خداوند - تبارک و تعالي - براي هميشه امامان را از فرزندان حسين عليه السلام به خاطر هدايت خلق اختيار مي کند و از نسل هر امام به منظور به عهده گرفتن منصب راهبري و امامت، يکي را برمي گزيند. آنان را پاک و معصوم ساخته و براي خلق خويش تعيين نموده و مورد پسند و رضاي خويش قرار داده است. هرگاه يکي از امامان عليهم السلام وفات يابد، امام ديگري از نسل وي بر جاي بگمارد، تا راهنمايي نشانگر راه راست آشکار، و نوربخش و هدايتگري درخشان، و حجّتي آگاه بوده باشد. اين امامان از طرف خداوند به پيشوايي مردم نصب شده اند (آنان مردم را) به حقّ هدايت نموده، بدين سان عدالت را اجرا کنند. حجّت هاي الهي، راعيان و داعيان مردم به سوي اويند، که با راهنمايي هاي آنان، بندگان خدا دينداري کنند، و سرزمين ها به نورشان آباد گردد و از برکت آنان ثروت ها و ذخائر کهن فزوني گيرد. پروردگار، آنان را مايه حيات و زندگي مردم ساخته و به وسيله ايشان تاريکي ها را روشن نموده، و آنان را کليدهاي سخن و ستون هاي اسلام قرار داده است و بدين ترتيب تقدير حتمي الهي در مورد ايشان جاري شده است.
پس امام همان شخصي است که خداوند او را پسنديده و برگزيده و رهبري مردم را به او تفويض نموده و محرم اسرار غيبي و اميد بندگان خويش قرار داده است، که به فرمان او قيام نمايد. باري پروردگار او را بدين امور برگزيده و در عالم ذرّ او را زير نظر خود ساخته و پرداخته، و براي همين امور پرورش داده است. پيش از آفرينش موجودات، نور امام را همچون سايه اي در سمت راست عرش آفريد، و در علم غيب خويش حکمتش را به او عنايت فرمود. او را به علم خود برگزيد و به خاطر پاکي اش انتخاب کرد.
امام يادگار است از آدم و بهترين فرزند است از نوح، برگزيده خاندان ابراهيم و سلاله اسماعيل و زبده از عترت محمدصلي الله عليه وآله، که هميشه در رعايت و عنايت مخصوص خداست؛ او را حفظ مي کند و به حمايت خود نگه مي دارد؛ دام هاي شيطان و لشکريانش را از او دور مي سازد، و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران فاسق را از او دفع مي نمايد؛ بدي ها را از او برگردانده تا از بلاها دور و از آفت ها محفوظ بماند، و از لغزش ها معصوم و از هرگونه زشت کاري و هرزگي مصون باشد.
امام در آغاز کارش به خويشتن داري و نيکوکاري مشهور است و در انتهاي امر به عفاف و علم و فضل موصوف. امر امامت پدرش به او مي رسد ولي در زمان حيات پدر دم نمي زند. هنگامي که دوران امامت و حيات پدرش سپري گشت و مقدّرات الهي در حقّش تحقّق يافت و اراده خداوند او را به سرمنزل محبّت خود برد، يعني عمر پدر پايان يافت، امر خداوند پس از او به وي مي رسد، و خداوند دين خود را به او مي سپرد و وي را بر بندگان حجّت، و در جهان قيّم و سرپرست، و به روح خود تأييد و از علم خود برخوردار و به حقّ گويي آگاهش مي نمايد؛ راز خود را به وي مي سپرد و براي امر بزرگش بپا مي دارد و از فضيلت علمش او را مطّلع مي سازد؛ رهبر خلق و حجّت مطلق اهل عالمش مي گرداند و روشنايي اهل دين و وليّ بندگانش قرار مي دهد و براي امامت خلق، او را مي پسندد و سرّ خويش بدو مي سپرد و وي را حافظ علم خود مي نمايد و حکمتش را در او نهاده، زمامداري اهل دينش را از او مي خواهد، و براي امر بزرگش او را مخصوص مي گرداند و روش هاي دين و فرائض و حدود خود را به وجود او احيا مي نمايد. امام هم با نور درخشنده و درمان هاي سودمند، هنگام حيرت هاي نادانان که به دام اهل جدل گرفتار آمده اند، به عدل اقدام و قيام کرده و با بيان روشن و راهنمايي هاي واضح از هر سوي مردم را ارشاد مي فرمايد، و در همان خطّ مشي که پدران راستگوي درستکارش رفته اند مي رود.
پس هر که حقّ چنين عالمي را ناديده بگيرد، بدبخت و شقاوتمند و هر که او را انکار نمايد گمراه است، و کسي عليه او کارشکني نکند مگر اين که بر خداوند - جلّ و علا - جرأت و جسارت کرده باشد. [4] .
يکي از شرح کنندگان گويد: عالم - يعني مخلوق - در عبارت: «وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلي مَوادِّهِ وَعالَمِهِ...» عطف است بر اهل يا بر موادّ، و شايد منظور از اين کلمه عقل ها باشد، زيرا که موادّ معرفت همان عقل است و اين دو اضافه، يعني موادّ و عالم به ضمير خداوند، به تقدير لام ملکيت و اختصاص است، يعني خداوند امام را حجّت قرار داد بر اهل عقول و غير اهل عقول، زيرا که امام عليه السلام بر همه مخلوقات حجّت است و هر چيزي بايد که در تسبيح و تقديس و عبادت و نحوه خضوعش به امام مراجعه کند.
احتمال ديگري نيز هست که منظور از موادّ عالم، زمانيات و جسمانيات باشد و منظور از عالم، عالم مجرّدات و روحانيات. امّا احتمال اين که مراد از اهل موادّ، اهل محبّت باشد بعيد است. چنان که عطف را تفسير و بيان مطلب قبل پنداريم.
مي گويم: قول صحيح آن است که مجرّدي غير از خداوند متعال نيست، و سخن فوق در اين باره - که مجرّدي غير خداوند فرض شود - دليل محکمي ندارد، بلکه دليل برخلاف آن هست که در جاي خود ثابت شده است و اين جا جاي گستردن بحث نيست. و امّا عطف را تفسير و بيان مطلب قبل دانستن بعيد نيست، هرچند که قاعده اين است که با عطف، معني ديگري ذکر شود.