شايعه شهادت پيامبر (ص) در جنگ احد
عتبه بن ابى وقاص ضربتى بر لب*هاى حضرت فرود آورد كه دندان كرسى آن حضرت را شكست. ابن قمئه نيز سنگى به پيشاني مباركش زد. سپس حضرت در گودالى در حال بيهوشى افتاد و خداوند او را از نظر مشركان پنهان داشت. فرياد زنندهاى بر فراز مدينه فرياد زد كه محمّد كشته شد، با شنيدن اين صدا دل*ها از جا كنده شد و فاطمه عليها السّلام فريادكنان بيرون شد.
هفتاد زخم علي (ع) در جنگ احد
اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: هنگامى كه مسلمانان از دور پيامبر فرار كردند اندوهى مرا فرا گرفت كه نتوانستم خوددارى كنم. من پيش روى پيامبر شمشير مي*زدم و مشركان را دور مي*كردم به جستجوى پيامبر برگشتم، آن حضرت را در جاى خودش نديدم با خود گفتم كه رسول خدا كه اهل فرار از صحنه پيكار نبود او را در ميان كشتگان هم نمىبينم، گمان مي*كنم از ميان ما به طرف آسمان بلند شده سپس (غلاف) شمشير را شكستم و با خود گفتم با اين شمشير اين گروه را مي*كشم تا آنگاه كه خودم كشته شوم.
بر آن گروه حمله كردم آنان راه برايم باز مي*كردند در آن ميان كه پيش مي*رفتم ناگاه چشمم به رسول خدا افتاد كه در حال بيهوشى روى زمين قرار گرفته نگاهى به من كرد و فرمود: «اى على مردم چه كردند؟» عرض كردم: «اى رسول خدا كافر شدند و همه فرار كردند و شما را تسليم دشمن كردند.» سپس نگاهى به لشكر نمود كه به سوى وى مىآيند. فرمود: «اينان را از من دور كن» من هم آغاز حمله كردم و از طرف راست و چپ مي*زدم به طورى كه از ميان آنان هشام بن اميه مخزومى را كشتم و ديگران فرار كردند.
سپس به گروه ديگر از لشكر دشمن روى آوردم. پيامبر فرمود: «به اينان حمله كن.» حسب الامر حمله كردم و از آنان عمرو*بن*عبداللَّه*جمحى را كشتم و باز هم بقيه سربازان دشمن فرار كردند، گروهى ديگر پيش آمدند بر آن جمعيت نيز حمله كردم. از ميان آن*ها بشربن مالك عامرى را كشتم باز هم گروهى فرار كردند. على عليه السّلام در اين روز پى*در پى مىجنگيد و جمعيت دشمنان را از دور رسول خدا پراكنده مي*كرد تا اينكه هفتاد زخم در صورت و سر و بدنش رسيد او تنها در برابر پيامبر ايستاده بود آنى از آن حضرت غافل نمي*شد.