3. یزید بن قعنب روایت كرده كه گفت: با عباس بن عبد المطلب و جمعی از قبیله (عبد العزی) در كنار خانه خدا نشسته بودیم كه فاطمه بنت اسد: مادر امیر المؤمنین - علیه السلام - وارد شد؛ در حالی كه نه ماهه بعلی - علیه السلام - آبستن بود؛و درد زائیدن او را گرفته بود؛ پس عرض كرد: پروردگارا! من بتو ایمان دارم؛ تا آنجا كه گفت: پس بحق آن پیغمبری كه این خانه را بنا كرد و بحق این بچه ای كه در شكم من است قسمت می دهم كه زائیدن را بر من آسان فرمائی؛ یزید بن قعنب گفت: آنگاه خانه را دیدیم كه از پشت شكافته شده و فاطمه در آن داخل شد و از چشمهای ما پنهان شد؛ و دیوار بهم چسبید، و ما خواستیم قفل در بر ما باز شود؛ و باز نشد، پس دانستیم كه : این امری است از جانب خدا؛ آن گاه بعد از روز چهارم بیرون آمد در حالی كه امیر المؤمنین دردستش بود و گفت: همانا من فضیلت داده شده ام بر زنانی كه پیش ازمن بوده اند، تا آن جا كه گفت: و همانا من داخل خانه خدا شدم، و از میوه ها و برگهای بهشت خوردم. و چون می خواستم بیرون بیایم هاتفی ندا كرد ای فاطمه نامش را علی بگذار «تا آخر حدیث». و (صدوق) آن را در امالی و علل بهمین سند همین طور نقل كرده؛ و شیخ هم در كتاب (مجالس و اخبار) آن را روایت كرده چنان كه خواهد آمد.