آفرينش يا تولد

كتاب مقالات به پيروي از نظريات عارفان، حدوث و مخلوقيت حقيقي موجودات را نمى‏پذيرد و تمامي اشيا را داراي وجود ازلي و ابدي دانسته، آنها را صورت‏هاي گوناگون وجود خداوند متعال مى‏انگارد؛ چنانكه در اين باره مى‏نگارد:
«اين ساقي سرمست كه اول بار شراب هستي را در جام تعينات و ماهيات ريخت و به گفته‏ي حافظ، جرعه‏اي بر خاك افشاند و عوالم بى‏نهايت را مست و شيداي خود كرد، هر چند در مقام ذات از نام و نشان و تجلّي و صورت مبرّا است و در پس پرده‏ي غيب ازلاً و ابدا از ديده‏ي عقول پنهان است، اما حافظ او را به هزار نام و نشان بر پرده‏ي غزليات خويش نقش كرده و به مصداق سخن ابن عربي كه گفت خداوند دوست دارد كه او را در همه‏ي صورتها عبادت كنند، او نيز محبوب خود را در جلوه‏هاي گوناگون از صنم تا صمد و از شاهد هر جايي تا عزيز مهيمن ستوده است.
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به كوي عشق هم اين و هم آن كنند
حافظ
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمش پيدا و پنهان نيز هم
اين همه عكس خوش و نقش مخالف كه نمود
يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
اينك به برخي از اشكالاتي كه بر اين سخن وارد است اشاره‏اي مى‏كنيم تا مخالفت آن با برهان و وحي بر انديشمندان ظاهر آيد.
اين گفته كه «ساقي سرمست اول بار شراب هستي را در جام تعينات و ماهيات ريخت»، به هيچ وجه با اصول برهاني و معارف وحياني سازگار نيست و عبارتِ ريختنِ شراب هستي در جام تعينات و ماهيات، تعبيري است كه تنها بر مباني باطل عرفان گفته مى‏شود؛ زيرا اهل عرفان، حدوث حقيقي اشيا و پديد شدن بعد از نيستي واقعي موجودات را انكار مى‏كنند و قبول ندارند كه خداوند متعال، موجودات را پس از اينكه مطلقا نبوده‏اند خلق نموده باشد، بلكه وجود همه چيز را هميشگي و ازلي مى‏دانند و معناي حقيقي آفرينش و خلقت را نمى‏پذيرند؛ لذا مجبور شده‏اند مجموعه‏ي جهان طبيعت و عالم موجود را عين هستي و وجود خداوند متعال بدانند و حقيقت ذات خدا را متغيّر به تغيّرات پيوسته، و متجلّي به جلوه‏ها و صورتهاي گوناگون به شمار آورند.
اهل فلسفه و عرفان، در پي اين عقيده كه اشيا را متولّد از ذات خدا و پديد آمده از حقيقت هستي او مى‏پندارند، به ناچار پذيرفته‏اند كه همه چيز قبل از تولّد و ظهور، در وجود خداوند ثابت و نهان بوده است و آنها را «اعيان ثابته» و «ماهيات» ـ يعني حقايقي كه در ذات خدا ازلاً ثابت بوده و سپس از آنجا بيرون آمده و ظهور كرده‏اند ـ مى‏نامند و مى‏گويند ثابت، چيزي است كه نه موجود است و نه معدوم!
در باب اين سخن، بايد تأمل كرد كه چگونه مى‏توان ارتفاع نقيضين را ممكن دانست و باور داشت كه يك چيز نه موجود باشد و نه معدوم؟! اگر ماهيات و اعيان ثابته واقعاً معدوم نبوده‏اند، چگونه شراب هستي در جام آنها ريخته شد و موجود شدند؟! مگر چيزي را كه معدوم نيست مى‏توان موجود كرد؟ و مگر هستي دادن به آن، تحصيل حاصل و محال بديهي نيست؟! چيزي را كه نيستي ندارد، چگونه مى‏شود به شراب هستى، هست و مستش كرد؟!
اگر ـ چنانكه اهل عرفان مى‏پندارند ـ ماهيات ازلاً و ابدا بويي از وجود نبرده‏اند، ثبوت آنها چه معنايي دارد و شراب هستي چگونه در جام آنها ريخته شده است و تفاوت آنها پيش از چشيدن شراب هستي و پس از آن در چيست؟!
از اينها گذشته، مگر وجود متعالي خداوند ـ كه نه شكل دارد و نه شبح و نه مقدار و نه اندازه و نه جزء و نه كل و نه صورت و نه تغير و نه زمان و نه مكان ـ به گونه‏اي است ـ و تعالي الله عما يقول الظالمون ـ كه در جام تعينات ريخته شود و به صورت ماهيات و اشياي مختلف ظاهر گردد؟!