واقعی یا وهمی بودن هر چیز، خود را از طریق اثری که در وجود می*گذارد، نشان می*دهد؛ و اضطراری که حقیقت داشته باشد، اثر و جوابش همان چیزی است که در آیۀ "أمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یكْشِفُ السُّوءَ" [1] آمده. این آیه، کلام خدا و مبینِ یک سنت است و سنن الهی، تخلّف*بردار نیست. یعنی هر که در این سنت وارد شود، حتماً نتیجه*اش را می*بیند. پس مضطرّ واقعی، کسی است که به دعا و حرکت وجودی*اش، سوء و بدی از او برطرف شود.

ما نیز وقتی در زمان غیبت می*بینیم که مسیرمان برای شناخت شریعت، تنگ و پر از راه*های انحرافی شده، مضطر می*شویم. البته درست است که روایت داریم: اگر به معرفت امام برسی، حتی در زمان غیبت هم بمیری، مانند کسی هستی که در خیمۀ اوست؛ [2] اما نمی*توانیم منکر آثار حضور مستقیم حضرت باشیم.

مضطر، کسی است که می*خواهد در فعل و صفت و اندیشه، دنبال شریعت برود؛ اما می*بیند امام که والی شریعت است، در پشت پرده است. نه اینکه خورشید نباشد، اما پشت ابر است؛ مسلّماً خورشیدی که از پشت ابر، پرتوافشانی می*کند، با وقتی که مستقیماً می*تابد، انرژی و تأثیرش تفاوت دارد.

هدف از خلقت، کمال انسان است و انسان هم خلق شده برای اینکه خلیفۀ خدا شود، تا تمام صفات خدا به ظهور رسد و در هستی، هیچ گناه، مشکل، گره و درد بی*درمانی نباشد، نه معنوی و نه مادی. برای تحقق این امر، ائمه(علیهم*السلام) یا همان انسان*های کامل آمده*اند که هر یک از مستعدّین خلیفگی را در رتبۀ خودش، به خلافت الهی برسانند و مظهر اسماء حق کنند. چگونه؟ با ولایت که شریعت را تبیین می*کند و امامت که آن را اجرا می*نماید. و امروز ما، این هر دو را داریم، ولی آثارش را نداریم؛ یعنی نه امنیت روانی داریم، نه بی*گناهی و نه درمان دردهایمان را؛ نه در تشریع، نه در تکوین؛ "ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أیدِی النَّاسِ" [3]!

از این رو بدترین گناه در زمان غیبت، راضی شدن به وضع موجود و راحت زندگی کردن است. چون ما می*بینیم شریعت، تحقق پیدا کرده و اسلام و قرآن داریم، امام زمان(عجّل*الله*فرجه) هم هست، اما هیچ کدام در واقعیت، ظهور تامّ ندارند! اضطرار یعنی این درد را فهمیدن؛ یعنی فهمیدنِ اینکه چرا ما خلیفةالله فی*الأرض نمی*شویم؟! چرا آثار وجودی امام که امنیت، آرامش، وحدت و تقواست، ظهور ندارد؟! این باید ما را به درد آورد و مضطر کند؛ اما نمی*کند، چون نه امام را می*شناسیم و نه نیاز خود را نسبت به امام، و نه می*دانیم برای چه آمده*ایم و چگونه باید برویم!

اگر بفهمیم برای چه آمده*ایم و دریابیم که آن هدف غایی، تنها با وجود و ظهور اماممان حاصل می*شود، وقتی ببینیم او نیست، برایمان می*شود درد و اضطرار. مثل اینکه اگر کسی بداند چشم برای دیدن است، اما یک روز صبح از خواب برخیزد و چشمش نبیند، مضطرّ و نگران می*شود و دربه*در دنبال دوا و دکتر می*گردد؛ چون نیازش را به چشم و دیدن می*داند. به این می*گویند اضطرار. ما می*دانیم باید انسان شویم و تا حدودی هم تلاش می*کنیم؛ اما روزها و ماه*ها و سال*ها می*گذرد و آنچه باید بشویم، نمی*شویم! پس چرا درد نداریم و به این وضع موجود، تن داده*ایم؟! ما باید مضطر شویم و دنبال او برویم، تا پیدایش کنیم؛ وگرنه با بی*خیالی و راحت نشستن و تسلیم موانع و نواقص شدن، نمی*توانیم به او برسیم.

اقتصاد، فرهنگ، فکر و اندیشه، اخلاق و ارتباطات ما الهی نیست. ظلمت دنیا و عالم ماده، بر همه چیزمان حکومت می*کند. اما چرا کسی نگران و ناراحت نیست؟! ما نه تنها به این وضع قانعیم، بلکه اگر هم خودمان در اعتقاد، یک فکر نورانی گرفته باشیم، وقتی در جوّ دیگری قرار گیریم، هم*رنگ جماعت می*شویم و آن را از دست می*دهیم. مثلاً همین که کسی به خواستگاری دخترمان می*آید یا برای پسرمان خواستگاری می*رویم و خودمان با مسائل درگیر می*شویم، آن اعتقاد برایمان کم*رنگ می*شود و به سیستم و فرهنگی که تا دیروز قبول نداشتیم، به راحتی تن می*دهیم!

اما مگر مقصد ما، این*هاست؟ ما همه چیزمان را از دست می*دهیم و نگران نیستیم! یک کلام، ما به غیبت امام و حاکمیت دنیا و نفس و شیطان، راضی شده*ایم! و وقتی راضی شدیم، نمی*توانیم مضطرّ و منتظرِ آمدن امام باشیم. چگونه مضطر شویم؟ باید بفهمیم که به چه نیاز داریم و برآورندۀ نیازمان کیست؛ باید دردِ نبودن امام را بفهمیم؛ باید بفهمیم که چشم، برای دیدن است و وقتی ندید، حتی در جمع کوران هم، فکر نکنیم کوری، طبیعی است، بلکه دنبالِ دیدن باشیم.

پس فقط از راه کسب معرفت، می*شود مضطر شد و راه دیگری وجود ندارد. نباید از فضاهایی که ما را به دردمان آشنا می*کنند، خسته و ناامید شویم و کنار بنشینیم؛ که سخت*ترین سختی، محروم بودن از امام است. ضروری*ترین درمان هم، ادراک این درد است؛ اما این اضطرار و ادراک درد، هرگز سبب دل*سردی و ناامیدی نمی*شود.

البته چنین نیست که فکر کنیم اگر بر فرض از گرداب گناه رها شدیم، دیگر در کنار محبوب هستیم و خیالمان راحت شود. این، همان امام را برای خود خواستن است! ما زمانی مضطر می*شویم و واقعاً به محبوب می*رسیم، که او را برای خودش بخواهیم و به پای درد او بسوزیم. ما اگر حتی به گناهان فردی و رذایل خود بسوزیم و به ترک چند گناه و رذیله، آرام و قانع شویم، مضطر نیستیم؛ ما باید به جامعیتِ درد امام بسوزیم و آرامشمان، فقط به ظهور جامع امام باشد.

در هیچ شرایطی نباید اضطرار و نبودِ اماممان را فراموش کنیم؛ نباید باورهای درست و فرهنگ جامع اماممان را از یاد ببریم. ما کاملاً متوجّه می*شویم که اصل درد چیست و راحتی*ها و آرامش*های کاذب، ما را تا کجا پیش برده است. پس چطور با تغییر جو، سریعاً تسلیم می*شویم و یادمان می*رود که اصالت، با ایمان و فرهنگ امام است، نه با گناه و فرهنگ دنیایی دنیاداران؟! کافی است قلبمان به یاد آورد که ما برای راحتی*های کاذب نیامده*ایم؛ بلکه غایت ما، حرکت در مسیر ظهور ولی*الله*الأعظم است و وقتی اماممان در غیبت است، باید همۀ فکر و ذکر و تلاش و مجاهده*مان، برای زمینه*سازی ظهور آن حضرت باشد؛ مانند حضرت امام(قدّس*سرّه) و شهدا و در تداوم آن، رهبر عزیزمان(دام*ظلّه*العالی).

منجی ما، غایب است؛ پس باید مضطرّ او شویم و سوز و درد او را داشته باشیم. البته این، هرگز دلیل نمی*شود که در دنیا، جسم و خانواده و زندگی خود را که میدان وظایف ما هستند، کنار بگذاریم؛ اما میدان امور دنیا را به حدّ تکالیف، محدود می*کند. بله، آن*که کور شده و نمی*بیند، مضطرّ است؛ ولی نمی*تواند نخورد و نخوابد؛ اما یک مضطر، چگونه می*خورد و می*خوابد؟!

اینجاست که "یكْشِفُ السُّوءَ" می*شود؛ وگرنه تا دعا و اضطرار نباشد، خبر از استجابت و "یكْشِفُ السُّوءَ" نیست؛ تا سوز و درد فراق، حاصل نشود، خبر از وصل صادق نیست. البته وصل کاذب و خیالی، ممکن است؛ اما وصل صادق که همۀ وجود انسان و همۀ ابعاد فقر و نیازش - نه فقط عاطفه و احساسش- را ارضا کند، درد و اضطرار صادق می*خواهد. آن هم تا در جامعیت، مضطر نشویم، از استجابت جامع و ظهور جامع "یكْشِفُ السُّوءَ" خبری نیست.






[1]: سوره نمل، آیه 62 : یا کسی که مضطر را اجابت می*کند و سوء و گرفتاری را برطرف می*سازد.

[2]: الكافی، ج1، ص372 : امام باقر(علیه*السلام) فرمود: "مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ، لَمْ یضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الأمْرُ أوْ تَأخَّرَ؛ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ، كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ(عجّل*الله*فرجه) فِی فُسْطَاطِهِ"؛ هر كه بمیرد و امامش را بشناسد، دیر یا زود شدن این امر، او را زیان ندهد؛ و هر كه بمیرد و به امامش معرفت داشته باشد، مانند كسى است كه همراه امام قائم(عجّل*الله*فرجه) در خیمۀ او باشد.

[3]: سوره روم، آیه 41 : فساد در خشکی و دریا، به خاطر کارهایی که مردم انجام دادند، آشکار شد.