????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369

    شبهه ای درباره غدیر و پاسخ آن

    چهارشنبه اول آبان 1392 در استقبال از عید سعید غدیر، مقاله ای با عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» در صفحه اول روزنامه بهار به قلم علی اصغر غروی به چاپ رسید. در این مطلب مقاله ای که در پاسخ به آن مقاله موهن به ولایت و غدیر نگاشته شد آورده میشود.

    نقدی بر مقاله «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی»
    عید غدیر خم، روز اکمال دین
    حامد صارم

    http://baharnewspaper.com/News/92/08/04/21875.html

    همه*چیز در دنیا دچار دگرگونی و تحول گشت؛ جز نگاشتن درباره مذهب شیعه. برای هر آغازی پایانی است، جز تهمت و افترا بر شیعه، برای هر حکمی دلیل و علتی است جز احکامی که علیه شیعه است. عده*ای چشم بر حقایق بسته*اند و اراده کرده*اند مردم و ملت*ها را در جهل باقی بگذارند و حق و حقیقت را زیر خاک*های کتمان و تحریف و تلبیس مخفی کنند. برای این هدف*شان حقایق و مسلمات تاریخ را وانهاده و افسانه*های ساختگی را به جای تاریخ اسلام و تشیع به خورد مردم می*دهند تا بیراهه خود را،* شاهراه معرفی کنند و ملح و اجاج (تلخ و شور) خود را آب حیات بنمایانند و در غایت امر، دینی را که به قالب تفسیر به رأی خودشان درآورده*اند را به جای دین مورد رضایت خداوند، معرفی کنند؛ اما غافلند که فلله الحجه البالغه که خداوند حجت بالغه دارد و حجج الهی در هر زمان هستند تا جلوی تحریف و تبدیل و انحراف در دین را بگیرند و در زمان غیبت آن منتقم -که خداوند باقیمانده غیبتش را بر شیعیانش ببخشد- سربازان آن امام غایب یعنی علمایی که در مکتب امام صادق(ع) درس خوانده*اند مرزبان دین خدا خواهند بود. هرچند دشمن سلاحی جز دروغ و تزویر ندارد؛ اما دروغ*هایش هنرمندانه و مزورانه، صدق و راستی نشان داده می*شود، بنابراین دروغ را راست و تزویر را به صورت حقیقت می*آرایند و با حیله و مکر، شجره ملعونه را آبیاری می*کنند و شجره طیبه شیعه را که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان*هاست را به افسانه*ها و دروغ*پردازی*ها و توهمات خویش نسبت می*دهند اما غافلند که: والله خیر الماکرین. بسیار دردآور است که در ایام عید ولایت و اکمال دین، عید غدیر در نوشته*ای که نمی*توان آن را به جهل و غفلت منسوب کرد بلکه سراسر تغافل و تجاهل است با استفاده از حربه دروغ*پردازی و کتمان حقایق مسلم تاریخ با تظاهر به استدلال اما، سراسر مغلطه، غدیر خم و عید ولایت انکار شد و وصایت و خلافت حضرت علی بن ابیطالب امیرالمومنین علیه الصلواهًْ و السلام از منظر قرآن و سنت و تاریخ حقیقی! بی*اساس اعلام شد. این عجیب است! بلکه عجیب نیست! که غدیر، این عید اولین مظلوم، اولین عید مظلوم نیز هست! چه از همان اولین سال و در پی نخستین عید، همان سال 11 هجری، 70 روز نگذشته بود که شکوهش را بر نتابیدند و حرمتش فرو نهادند و جان و روح و ناموس غدیر را، در کوچه*های شهر پیغمبر و درست چسبیده به مسجد و مرقدش، آزرده جفا کردند. آری! دود بود و آتش نمرود بود بر خانه فاطمه زهرا، همان خانه وحی و این فریاد مظلومانه حضرت صدیقه کبرا سلام*الله*علیها که در راه ابلاغ پیام نور با آن خطابه و کلام پرشور از سینه مجروحش فریاد درد می*کشید که: «شگفتا... غدیر را- آیا- فراموش کرده*اید؟!» «أنسیتم أو تناسیتم؟!» «فراموش کرده*اید یا خود را به فراموشی زده*اید؟!» او، که برای اتمام*حجت، شبانه بر در خانه مهاجر و انصار رفت و بیدارشان ساخت. هشدار*ها داد و انذارها کرد که: «چه نشسته*اید؟ اسلام وارونه خواهد شد و مسلمین بیچاره! چرا به یکباره رشته عهد و وفا را پاره کرده از نصرت علی(ع) فرار کرده و در کنج خانه قرار گرفته*اید؟!» و در مقابل عذر*های بد*تر از گناه آنان می*فرمود: «مگر پدرم در روز غدیر خم برای کسی عذری باقی گذاشت؟!»آری! عجیب نیست که امروز هم با مغالطه و کتمان تاریخ و دروغ*پردازی به انکار غدیر پرداخته شود. هرچند نوشته مذکور سراسر مغالطه و ایجاد شبهه*های بی*اساس است اما در این نوشته به پاسخ کوتاه اما در خور به شبهات و مغالطات اساسی آن پرداخته می*شود. مولف این شبهات از دو جهت به اثبات مدعای خویش- یعنی عدم وجود نص مبنی بر خلافت بلافصل حضرت امیرالمومنین علی علیه*السلام- پرداخته است. از جهت تاریخی منکر وجود نص و حق خلافت الهی برای امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) شده است و از جهت دیگر ادعا کرده است که در قرآن آیه*ای برای اثبات ولایت و وصایت آن حضرت موجود نیست. سپس با بعضی شبهات و سوالات درصدد احکام و اتقان مدعای خویش برآمده است. سوالات تاریخی مولف در مجموع با بیانات و عبارات مختلف در حول این محور است که اگر خلافت و حکومت سیاسی حق الهی حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه*السلام بود باید ایشان به این حق اشاره می*فرمودند و از غاصبین خلافت، حق خویش را طلب می*کردند در این نوشته می*خوانیم: «علی*(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمی*آورد...» و در قسمتی دیگر این*گونه می*نویسد: «رفتار علی*(ع) با هر سه خلیفه پیش از خود و به*ویژه ابوبکر و عمر، که در بسیاری از کتب تاریخی مکتوب شده، به روشنی نشان می*دهد که وی آن*ها را کسانی نمی*پندارد که سخن پیامبر(ص) را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند» و با ایراد این سوال سعی در مستحکم کردن این اعتقاد در ذهن خواننده دارد که حتی خود امیرالمومنین علی بن ابی*طالب علیه*السلام نیز اعتقادی به داشتن حق خلافت از جانب خداوند و رسول خدا ندارد بنابراین این*گونه سوال را مطرح می*کند: «اگر امیرالمومنین(ع) فرمان خدا را برخلافت خود بعد از رسول اکرم (ص) می*یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی*کرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟!» مولف در ارائه تحلیلی عجیب و البته بدون استناد مدعی می*شود که اعتراضات حضرت امیرالمومنین علی بن*ابیطالب علیه*السلام به برخورد حذفی سران سقیفه بود و او هیچ اعتراضی به اصل قضیه نداشته است بلکه تنها اعتراض او این بوده که به وی فرصت شرکت در انتخابات را نداده*اند و در این*باره می*نویسد: «... بلکه واکنش وی به محدود شدن عرصه انتخاب بود و نیز این*که نتوانست خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد. نگرانی علی*(ع) تنها محدود شدن وسعت گزینش مردم بود و از کلماتش این امر به آسانی قابل استنباط است... .» البته مولف برای این ادعای خویش هیچ*یک از کلمات امیرالمومنین را شاهد نیاورده همچنین به هیچ واقعه تاریخی استناد نکرده است بنابراین می*توان گفت که در این*باره کلام او صرف ادعای بدون دلیل است و در پایان نتیجه*گیری کرده است که نصی برخلافت حضرت علی علیه*السلام وجود ندارد. همچنین این نوشته در ضمن مباحث تاریخی به استدلال*های قرآنی برای اثبات مدعای خویش پرداخته است. مدعی شده است که خلافت از منظر قرآن به شوری واگذار شده است که پس از بررسی دلایل تاریخی این نوشته، به حول و قوه الهی، علیل بودن دلایل او را در استدلالات قرآنی و نظریه شوری نشان خواهیم داد. استدلال وی را در بخش تاریخی، می*توان به این صورت بیان کرد:
    1- اگر امیرالمومنین حضرت علی علیه*السلام خود را خلیفه منصوب از طرف خداوند و منصوص از طرف پیامبر(ص) می*دانست باید به این حق اشاره می*کرد و آن را مطالبه و در این راه تلاش می*کرد و علیه غاصبان سخنی می*راند یا حرکتی می*کرد.
    2- حضرت امیرالمومنین علی علیه*السلام به این حق اشاره نفرموده و آن را مطالبه نکرده است و برای کسب آن تلاش نکرده و علیه غاصبان سخنی یا حرکتی انجام نداده است.
    در نتیجه:
    ابدا خلافتی از جانب خداوند یا تنصیص پیامبر(ص) وجود نداشته است.
    پرواضح است که دلایل تاریخی که مخالف مقدمه دوم این استدلال نویسنده است، پایه استدلال او را فرو می*ریزد و ستون خیمه شبهات او کشیده خواهد شد. از این رو به بررسی تاریخ می*پردازیم.
    از آنجا که نویسنده در بعضی ایراداتش به نهج*البلاغه استدلال کرده است ابتدا به ذکر کلمات امیرالمومنین(ع) در نهج*البلاغه می*پردازیم. کلماتی که در آن نکوهش از خلفا به خاطر «غصب مقام خلافت» شده است یا حضرت امیرالمومنین(ع) به «حق خلافت» خویش را به تصریح یا کنایه بیان کرده*اند.

    ویرایش توسط حسین : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 09:33 قبل از ظهر

  2. 2 کاربر زیر بابت این پست از حسین، تشکر کرده اند:

    ABASS (شنبه 11 آبان 92),tana (پنجشنبه 09 آبان 92)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    خلافت ارث به غارت رفته امیرالمومنین
    1- خطبه سوم نهج*البلاغه معروف به خطبه شقشقیه:
    آگاه باش! سوگند به*خدا که پسر ابی قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن*که می*دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می*شود، هیچ پرواز*کننده*ای در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی*رسد، جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم در کار خود اندیشه می*کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده (حق خود را مطالبه کنم) یا آن*که بر تاریکی کوری (و گمراهی خلق) صبر کنم (بر این تاریکی ضلالت) که در آن پیران را فرسوده، جوانان را پژمرده و پیر ساخته، مومن (برای دفع فساد) رنج می*کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی است، پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود میراث خود را تاراج رفته می*دیدم.
    ذکر نکاتی درباره این فراز از خطبه امیرالمومنین علی علیه*السلام ضروری است:
    الف-عبارت حضرت: «محلی منها محل القطب» من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. در این تمثیل بسیار زیبا حضرت امیرالمومنین(ع) هم حق خویش را بر خلافت بیان فرمودند و هم غاصب بودن خلیفه اول را چنان*که آسیاب بدون قطب و محور بودن و نبودنش تفاوتی نمی*کند زیرا محور است که آسیاب را بر مدار خویش نگه می*دارد. خلافت نیز بدون حضرت امیرالمومنین علی علیه*السلام بر محور خویش استوار نخواهد بود، بنابراین تکیه زدن غیراز امیرالمومنین(ع) بر مسند خلافت یعنی این*که آسیاب خلافت بدون محور باشد و این بیان کنایی بسیار زیبا از غصب خلافت توسط ابوبکر است.
    ب- ینحدر عنی السیل و... سیل علم و دانش از من سرازیر می*شود و هیچ پرنده*ای در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی*رسد. دارا بودن بالاترین مقام علمی به*حدی که هیچ*کس نمی*تواند به اوج، بلندای آن دست یابد نیز دلیلی بر حقیقت خلافت برای امیرالمومنین است.
    ج- حضرت امیرالمومنین(ع) با اشاره بیان می*کند که یاوری برای جنگیدن و احقاق حق نداشت. حضرت تعبیر می*کند به «ید جزاء» که کنایه است از عدم داشتن یاور بی*شک حضرت امیرالمومنین(ع) خلیفه اول را غاصب می*دیده است و خویشتن را محق و الا چه لزومی به داشتن یاور است؟ و چرا حضرت علت تحمل خلافت ابوبکر را - به صورت خاری در چشم و استخوانی در گلو- نداشتن یار توصیف می*کند؟ بی*شک حضرت امیرالمومنین برای دفع غاصب احتیاج به یاری داشتند.
    د-«اری تراثی نهبا» میراث خویش را به غارت رفته دیدم. حضرت امیرالمومنین علیه*السلام صریحا خلافت را میراث خویش می*داند و خلافت ابوبکر را غارت رفتن ارث خویش بیان می*دارد. این جمله همچنان*که اعتراض به غصب خلافت است، بیان «حق خلافت» نیز هست، زیرا از خلافت به ارث تعبیر شده است و این بیانی صریح در حق خلافت و بطلان خلافت ابوبکر است.
    ویرایش توسط حسین : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 09:17 قبل از ظهر
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  4. تشکر شده توسط :

    tana (پنجشنبه 09 آبان 92)

  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    شهریور 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.03
    نوشته ها
    148
    تشکر کرده
    6
    باتشكر از به اشتراك گذاشتن اين مطلب

    لطف ميكنيد اياتي كه در قران به ولايت اميرالمومنين اشاره شده است را بياوريد ....
    خوشا به نیمه شبی با خدا صفا کردن/زبان حال گشودن ز دل دعا کردن/تمام لذت عالم نمیرسد قدرش/به یک دقیقه مناجات با خدا کردن/

  6. Top | #4

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    برما ظلم شد...
    2- خطبه 162 در مقام جواب از این سوال: «کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به؟» چگونه قوم*تان، شما را از این مقام دفع کرد در حالی که شما به آن مقام احق بودید؟ حضرت امیرالمومنین(ع) در پاسخ فرمودند: «...فاعلم آن الاستبداد علینا بهذا المقام...»... پس بدان که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا استوار*تر بود. جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست و بازگشت همه ما به روز قیامت است و استشهاد به شعرامرءالقیس نمودند.
    نکات در خور توجه در این قسمت خطبه:
    الف- سوال سائل درخور توجه است. او از دفع از مقام خلافت سخن می*گوید، توسط قومی در حالی که اهل بیت(ع) سزاوار*تر به آن مقام بودند. این بدان معناست که در نظر سائل «حق خلافت» از آن علی علیه*السلام بوده است که عده*ای آن حق را از امیرالمومنین علیه*السلام غصب کردند و حضرت نیز اعتراضی به این باور سائل نمی*کند یعنی غصب خلافت از سوی حاکمان قبلی و حق خلافت خویش را می*پذیرد.
    ب- در جواب تصریح می*کند به عبارت: «الاستبداد علینا» که این نیز کنایه از ظلم بر اهل*بیت(ع) است. واضح است تاحقی در کار نباشد ظلم بی*معناست.
    ج- حضرت امیرالمومنین(ع) خداوند را حکم*کننده و قاضی بین خویش و زمامداران قبلی در قیامت معرفی می*کند. به راستی اگر حضرت علی علیه*السلام طالب حقی نبود چه معنایی داشت که قضیه اختلاف بر سر این مقام را به قضاوت حضرت حق بسپارد؟
    د- در ادامه استشهاد به شعری می*کند که مفادش ستم گذشتگان و ظلم معاصران است. اشاره به ظلم سه خلیفه در گذشته و به ظلم معاویه در زمان ایراد این خطبه، بنابراین در این خطبه نهج*البلاغه هم اذعان به «حق خلافت» بود و هم اعتراض به «غصب خلافت» توسط زمامداران گذشته بود.
    حکومت را از من ربودند
    3- نامه 36 از نهج*البلاغه: «فجزت قریش عنی الجوازی فقد قطعوا رحمی و سلبونی سلطان ابن امی» کیفر رساننده*ها (خداوند متعال و ملائکه عذاب) به جای من قریش را به کیفر رسانند که خویشاوندی مرا با پیغمبر اکرم(ص) بریدند و سلطنت (خلافت) پسر مادرم رسول خدا را بر اثر کینه*ای که با من داشتند از من ربودند (سبب این*که امام علیه*السلام حضرت رسول(ص) را پسر مادر نامیده آن است که حضرت عبدالله پدر حضرت رسول با حضرت ابوطالب پدر حضرت امیر پسران عبدالمطلب که از مادر جدا بودند و گفته*اند: که فاطمه بنت اسد مادر حضرت امیر، حضرت رسول را در کودکی در خانه ابوطالب پرستاری کرده است و پیغمبر اکرم درباره او فرموده: فاطمه امی بعد امی؛ یعنی فاطمه بعد از مادرم مادر من است).
    نکته*ها:
    در این نامه حضرت تصریح می*کند که سلطنت را از من سلب کردند و این معنا صحیح نیست الا این*که ابتدا حکومت و خلافت حق حضرت علی علیه*السلام باشد سپس آن را بربایند. بالاخص این*که حضرت قریش (خلفای قبلی) را به خاطر این عمل و قطع رحم نفرین می*کند و برای ایشان مجازات طلب می*کند. بی*شک اگر حکومت و خلافت حق حضرت علی علیه*السلام نبود نفرین کردن قریش برای سلب خلافت امری عبث و حرام بود. از آنچه گذشت، دروغ*پردازی مولف آن نوشتار شبهه*افکن واضح و آشکار شد که اولا: امیرالمومنین علی علیه*السلام خلافت را حق مسلم خویش می*دانسته است ثانیا: خلافت خلفای سه*گانه را مشروع نمی*دانسته و ایشان را غاصب می*دانسته است ثالثا: حضرت امیرالمومنین(ع) وقعی به شوری ننهاده و برای تعیین خلافت شوری را کاملا فاقد اعتبار می*داند و خلافت را ارث خویش می*داند که با خلافت ابوبکر به یغما رفت.
    گذشته از نهج*البلاغه کتب معتبر تاریخی سراسر پر است از مناشدات امیرالمومنین علی علیه*السلام و دفاع از حق خویش و اعتراف زمامداران به غاصب بودن خویش. از آنجایی که جمع*آوری همه آن موارد در این مختصر امکان ندارد.
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  7. Top | #5

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    علت عدم قیام مسلحانه
    در این شرایط، هرگونه جهاد مسلحانه، جز کشته شدن امیرالمومنین علیه*السلام و پایمال شدن خون آن حضرت علیه*السلام، حاصلی در پی نداشت. بدیهی است که وقوع چنین حادثه*ای، بهترین فرصت برای تحقق آمال صحابیان سالخورده! و پیشکسوتی! بود که سالیان متمادی، «ریاکارانه و منافقانه» گرد رسول خدا صلی*الله*علیه*و*آله حلقه زده بودند. در پی شهادت فرزند ابوطالب علیه*السلام که به شهادت رسیدن معدود یاران با وفای ایشان را نیز به همراه داشت، مهاجرین منافق که با نقابی از تقدس، چهره واقعی خود را پنهان می*داشتند، نه تنها قادر بودند تا با «عوام فریبی» خون امام علیه*السلام را پایمال کنند؛ بلکه از آن پس، به*راحتی می*توانستند دین مبین اسلام را از محتوای واقعی آن تهی ساخته و مرحله تحریف دین را با سرعتی هرچه تمام*تر طی کنند؛ به گونه*ای که پس از اندک زمانی، هیچ اثری از تعالیم حقیقی اسلام باقی نمی*ماند. از سوی دیگر، حزب بنی*امیه به رهبری ابوسفیان، با مشاهده جای خالی حافظ اصلی دین اسلام (علی*بن*ابی*طالب علیه*السلام) و شیعیان باوفایش، آغازگر جنگی خانمان*سوز برای تصاحب دوباره قدرت می*شد و درنهایت، پس از تصاحب حکومت، به راحتی جامعه مسلمانان را به سرمنزل ارتداد و بت*پرستی فرود می*آورد. به عبارت دیگر، با گذشت اندک زمانی از شهادت امیرالمومنین علیه*السلام، دین اسلام به*طور کامل «محو و نابود» می*شد. لذا نمی*توان گفت: «اگر امیرالمومنین فرمان خدا را برخلافت خود بعد از رسول اکرم (ص) می*یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی*کرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تاخیر اندازد؟!» بنا بر آنچه گذشت بطلان این سخن نیز واضح شد. و الحمدلله.
    استدلال به شوری
    نگارنده در ایجاد شبهه*ای دیگر به نامه*ای از نهج*البلاغه استدلال کرده است و نتیجه گرفته است که خلافت و حکومت امری انتصابی از جانب پروردگار نیست بلکه امری است که باید توسط شوری انجام پذیرد. وی نوشته است:
    «علی*(ع) خود در جای*جای نهج*البلاغه بر این نکته تاکید می*نهد که حکومت سیاسی از طریق بیعت و رای در اختیار قرار می*گیرد. به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج*البلاغه خطاب به معاویه می*نویسد:
    «مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن*که غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است».
    کلمات مولی آشکارا بیانگر این حقیقت است که «خلافت، امری انتصابی از جانب خداوند نیست و جانشین سیاسی رسول خدا باید توسط مردم انتخاب شود».
    اما پاسخ
    در منطق مناظره و مجادله، شیوه*ای وجود دارد که در آن، تا حدودی فرض را بر صحت اعتقادات طرف مقابل گذاشته و با مبنا قرار دادن همان اعتقادی که نمی*تواند از التزام بدان شانه خالی کند، حکم به محکومیت او صادر می*شود. به صورت رایج، استدلالاتی از این نوع، به گونه*ای است که مستقیم یا غیرمستقیم، پذیرش اعتقاد طرف مقابل، مشروط به شرطی می*شود که در واقع وجود ندارد، مانند این که «اگر من دروغ گفتم...»، «اگر من گمراه شدم...» و...
    امام علی (علیه*السلام) در نامه خود به معاویه، با مبنا قرار دادن منطق مورد پذیرش او، استدلالی را مطرح می*کند که درنهایت او نتواند خلافت امیرالمومنین (علیه*السلام) را حتی با منطق خویش، مورد تخطئه قرار دهد. آنچه در ارتباط با رضایت پروردگار از حکومت خلفای پیشین در نامه امام علی علیه*السلام آمده نیز مشروط به تحقق اجماع مهاجران و انصار است که عملا چنین اجماعی به صورت کامل و واقعی هیچ گاه اتفاق نیفتاده است.
    ایشان در این نامه می*فرماید:
    همان گروهی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، با من نیز دست بیعت دادند و در پی چنین بیعتی نه آن کس که شاهد ماجرا بوده حق فسخ بیعت داشته و نه آن کس که در دیگر نواحی به سر می*برد، حق سرپیچی دارد؛ زیرا تنها مهاجران و انصار هستند که می*توانند طرف مشورت قرار گیرند. بر این اساس، اگر تمام آنان یک*نفر را برگزیده و او را امام بنامند، تصمیم*شان مورد رضایت پروردگار خواهد بود... . (نهج*البلاغه، ص 367- 366، کتاب 6،*دار الهجره، قم، بی*تا.)
    اکنون به مراحل موجود در استدلال امام علی*(ع) دقت فرمایید:
    1-افرادی که با ایشان بیعت کرده*اند، همان افرادی هستند که خلفای پیشین نیز با استناد به بیعت آنان، حکومت خویش را مشروع می*پنداشتند. بنابراین، معاویه نمی*تواند چنین استدلالی را مطرح سازد که مبنای حکومت خلفای پیشین را می*پذیرم، اما به دلیل فقدان چنین مبنایی در شکل*گیری حکومت امام علی*(ع)، از پذیرش خلافتش سر باز می*زنم!
    2-براساس تفکر پذیرفته شده توسط طرف مقابل که برای توجیه چگونگی به قدرت رسیدن خلفای پیشین بدون اطلاع و رضایت کل جامعه اسلامی بدان استناد می*شد، این تنها مهاجران و انصار هستند که باید طرف مشورت قرار گیرند. این تفکر نیز که مبنای آن دقیقا مشخص نیست، اما به*هرحال مورد پذیرش هواداران معاویه است، در استدلال امام، تلقی به قبول می*شود که براساس آن، معاویه که از آزاد*شدگان فتح مکه (طلقاء) بود، نمی*تواند اعتراضی درباره طرف مشورت قرار نگرفتن خود در جریان به خلافت رسیدن امام علی*(ع) داشته باشد، زیرا او نه از مهاجران بود و نه از انصار!
    3-بخش دیگری از استدلال امام علی*(ع) که نقطه اصلی پرسشتان نیز در ارتباط با همان بخش است، بیان می*دارد که اگر تمام مهاجران و انصار، شخصی را امام بنامند، امامت او مورد رضایت پروردگار خواهد بود.
    اما به گواهی تاریخ، چنین اجماع و توافق رضایتمندانه*ای محقق نشده است چون در جریان انتخاب خلیفه اول، دست*کم در مراحل اولیه شکل*گیری خلافت، علی*(ع) و زبیر و... (از بزرگان مهاجران) و سعد بن عباده (از بزرگان انصار) به چنین بیعتی رضایت نداشتند و بر این اساس، توافق کامل شکل نگرفته بود. انتخاب خلیفه دوم نیز پیش از آن*که انتخابی باشد، انتصابی از سوی خلیفه قبل بود و به شهادت تاریخ، در جریان شورای شش نفره*ای که به خلافت خلیفه سوم انجامید، امام علی*(ع) در یک سوی انتخاب و عثمان در سمت دیگر آن بود که درنهایت بدون تحقق توافق همه*جانبه*ای حتی در میان این شش نفر، عثمان به خلافت برگزیده شد.
    بر این اساس، اصولا هیچ اجماعی صورت نپذیرفته تا رضایت پروردگار به دنبال آن باشد.
    در این راستا و با آن*که مراد علی*(ع)، توافق همه*جانبه مهاجران و انصار بوده، اما معاویه نمی*تواند خلافت ایشان را با استناد به بیعت نکردن افرادی چون سعد بن ابی وقاص، عبد الله بن عمر و... نپذیرد، زیرا براساس منطق او، همین اجماع ناقص نیز کفایت می*کند و پرواضح بود که امیرالمومنین*(ع) بعد از قتل خلیفه سوم، از هواداری اکثریت مسلمانان بهره*مند بود. اینجاست که می*بینیم کلام علی*(ع) چه با مبنای تفکر شیعه و چه با مبنایی که معاویه، داعیه هواداری از آن را داشت، استدلالی متین و منطقی است. و درعین*حال مغایر با اعتقاد انتصاب خلیفه از جانب خداوند نیز نیست. به*هرحال این کلام امام همانگونه که گذشت الزام خصم به وسیله مقبولات نزد او است. در نهایت، بیان این نکته ضروری است که چنین نحوه*ای از استدلال، بارها در قرآن کریم تکرار شده است که به دو نمونه آن اشاره می*کنیم:
    یک: «أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ آن افْتَرَیتُهُ فَعَلَی إِجْرامی‏ وَ أَنَا بَری‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (هود، 35)
    آیا می*گویند که او بر خدا دروغ بسته؟*ای پیامبر! بگو اگر دروغی گفته*ام خودم باید پاسخگوی گناهم باشم و مسئولیت گناهان شما نیز بر عهده من نیست.»
    دو: "قُلْ آن ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی‏ نَفْسی‏ وَ آن اهْتَدَیتُ فَبِما یوحی‏ إِلَی رَبِّی (سبأ، 50)
    ای پیامبر! به مشرکان بگو که اگر من گمراه شوم، ضرر این گمراهی به خودم برمی*گردد و اگر هدایت نیز شدم به برکت وحی الهی پروردگار به من است.»
    بدیهی است که نه آیه اول (نعوذ بالله) نشانگر اعتراف پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به دروغ*پردازی است و نه آیه دوم، نشانی از گمراهی ایشان، بلکه منطق مناظره گاهی ایجاب می*کند که مبنای گفت*وگو به گونه*ای تنظیم شود که حتی با فرض پذیرش بعضی سخنان طرف مقابل، او نتواند در برابر استدلال ارائه شده، سخنی برای گفتن داشته باشد.
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  8. Top | #6

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    دستور مشورت در قرآن
    مولف در قسمت دیگری از نوشته خویش مدعی می*شود که طبق آیات قرآن نصب خلیفه به شوری واگذار شده است بنابراین اگر الیوم اکملت لکم دینکم را نصب حضرت علی علیه*السلام به خلافت در نظر بگیریم با آیات شوری دچار ناهمخوانی خواهد شد. او نوشته است: «تخصیص آیات کتاب به یک موضوع، باید همراه با دلائل بسیار روشن صورت پذیرد، در غیراین *صورت موجب بروز ناهماهنگی در آیات، می*شود. در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار می*شود که به پیامبر دستور می*دهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُم»» وی که مدعی است تخصیص آیات قرآن به یک موضوع باید بادلائل بسیار باشد و از این رهگذر نمی*پذیرد که «الیوم اکملت اکم دینکم» نصب خلافت حضرت امیرالمومنین است، چگونه بدون وجود دلایل بسیار آیه«شاورهم فی الامر»و «امرهم شوری بینهم» را به امور دنیایی و نصب سیاسی تخصیص می*زند؟ او مدعی است اگر آیات اکمال معنای «نصب الهی» داشته باشد. ایجاد ناهمگونی بین آن آیات و آیات«شاور هم بالامر» و «امرهم شوری بینهم» خواهد شد. استدلال کاملا سست و بی*اساس است. زیرا دقیقا می*توان گفت که اگر«شاور هم فی الامر» را به معنای نصب سیاسی و انتخاب خلیفه تو سط مردم باشد، با آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» ناهمگون خواهد شد. لذا همان*طور که ملاحظه می*فرمایید آنچه به گمان نویسنده به عنوان استدلال قرآنی مطرح شده است اول ادعای خود او را باطل می*کند. جالب*تر این جاست او که مدعی آوردن دلایل بسیار است حتی از آوردن قبل و بعد کلمه «شاور هم فی الامر» خودداری کرده است در حالی که قبل و بعد از این آیه شریفه موثر در استدلال خواهد بود.
    به*هرحال در مقام پاسخ باید گفت: ظاهر آیه شریفه 159 آل عمران و آیه 38 شوری هیچ دلالتی به اختیار مردم نسبت به نصب سیاسی خلیفه ندارد.
    مشورت در چه اموری؟
    خداوند متعال در قرآن کریم می*فرماید: «وَ ما کانَ لِمُومِنٍ وَ لا مُومِنَه إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرا آن یکونَ لَهُمُ الْخِیرَه مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبینا (احزاب 36) و هیچ مرد و زن مومنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد و هرکسی خدا و فرستاده‏اش را نافرمانی کند قطعا دچار گمراهی آشکاری گردیده است.»
    خداوند در این آیه شریفه می*فرماید در هر جایی که خداوند حکمی داشت و دستوری اختیار از تمام مومنین و مومنات سلب می*شود و حق انتخاب نخواهند داشت بلکه باید تابع دستور الهی و دستور رسول مکرم اسلام باشند. بنابراین اموری که مربوط به دین هستند ابدا در حوزه اختیار انسان نیست تا انسان*ها بتوانند درباره آن با مشورت تصمیم*گیری کنند. در امور مربوط به دنیا نیز نمی*توانند برای خویش تصمیم*گیری کنند مادامی که خداوند در آن امر دنیایی امری خاص داشته باشد. به بیانی ساده*تر اگر قبول کنیم که نصب خلافت از امور دنیایی است (البته حکومت سیاسی شأنی از شؤون خلیفه منصوب است نه تمام آن) باز نمی*توان به حکم آیه شوری آن را به شور گذاشت زیرا طبق آیه 36 سوره احزاب در جایی که خدا و رسولش حکم و دستوری دارند هیچ*کس را اختیار مخالفت با آن دستور نیست و همه باید در مقابل دستور الهی سر تعظیم و تسلیم فرود آورند. با توجه به آیاتی که ولایت امیرالمومنین و خلافت ایشان را منصوب از طرف پروردگار معرفی می*کند و همچنین آن دسته از آیاتی که خلافت را جعل الهی می*داند؛ نه جعل مردم و نیز روایات بسیاری که بین شیعه و مخالفان شیعه با سند صحیح و گاه با سند متواتر نقل شده است و دلالت بر نصب خلافت حضرت امیرالمومنین علیه*السلام می*کند و این مقام را به دست خداوند متعال می*داند، موضوع نصب خلیفه یا نصب سیاسی جانشین پیامبر از موضوع آیه شوری خارج می*شود و آیه شوری ارتباطی با این موضوع نخواهد داشت.
    مفاد آیه شوری
    «فَبِما رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ آن اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلینَ (159 آل عمران) پس به [برکتِ‏] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پرمِهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می‏شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل*کنندگان را دوست می‏دارد».
    دقت در این آیه شریفه نکات بسیاری را روشن می*سازد که به بعضی از این نکات اشاره می*شود:
    1-با قرینه فاعف عنهم و استغفر لهم؛ *ای پیامبر اینان را عفو کن و برای ایشان استغفار کن واضح می*شود که ایشان نسبت به پیامبر مرتکب خطایی شده بودند بنابراین خداوند می*فرماید ایشان را عفو کن و برای ایشان استغفار کن. با توجه به صدر آیه که درباره رحمت الهی پیامبر است واضح می*شود امر به مشورت با ایشان، نه به منظور تصمیم*گیری برای مشکلات و معضلات حکومت بوده است بلکه برای تحبیب و نرم کردن قلوب ایشان است. بنابراین با توجه به این قرائنی که در خود آیه است ابدا این آیه به مدعای مولف ارتباطی ندارد.
    2-پس از شاورهم فی الامر خداوند می*فرماید «فإذا عزمت فتوکل علی الله» هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن بنابراین آن کسی که آیه شریفه حق تصمیم*گیری را به ایشان داده است شخص پیامبر است یعنی رهبر الهی امت اسلام. به بیانی ساده*تر قرآن به این شوری هیچ نقش و اثری در تصمیم*گیری نداده است. بنابراین استدلال به این آیه برای شورایی بودن نصب سیاسی خلیفه مسلمانان باطل است. واین ادعا ادعایی سست و بی*اساس است.
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  9. Top | #7

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    دلالت آیه اکمال
    مولف این مقاله در اثناء نوشتار خویش به بررسی دلالت آیه اکمال می*پردازد. وی مدعی است که آیه اکمال دلالتی بر اعلام خلافت و ولایت حضرت علی علیه*السلام ندارد وی می*نویسد:
    «آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف می*کند هر آنچه بر او نازل می*شود، بی*کم*وکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین به*نظر می*رسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.»
    ادعای نویسنده مبنی بر این*که نعمتی که تمام شده است. اتمام آیاتی است که باید بر پیامبر نازل می*شده است. بی*اساس است زیرا لازمه این ادعا این است که این آیه آخرین آیه*ای باشد که بر پیامبر نازل شده باشد و دیگر هیچ آیه*ای نازل نشده باشد. مدعی باید با دلیل اثبات کند که این آیه آخرین آیه*ای است که بر پیامبر نازل شده است. بعد از این*که این ثابت شد باید دلیل بیاورد که موضوع اتمام نعمت و اکمال دین اتمام آیات است. باید گفت مولف دانشمند! در هیچ*یک از دو مقام دلیلی را اقامه نکرده و تنها به ادعای سیاق بسنده کرده است. این در حالی است که:
    1-در این*که آخرین آیه ناز ل شده بر پیامبر چه آیه*ای است اجماعی وجود ندارد. آیات و سوره*های مختلفی را به*عنوان آخرین آیات و سوره*ها بیان کرده*اند.
    2-طبق بعضی از روایات شیعه و عامه بعضی از آیات بعد از واقعه غدیر نازل شده است. مانند «سأل سائل بعذاب الواقع للکافرین لیس له دافع» که همان جریان مردی است که از خداوند خواست که اگر انتصاب خلافت و ولایت علی علیه*السلام از جانب اوست از آسمان سنگی بفرستد و او را هلاک کند.
    بنابراین هنگامی که مدعی نمی*تواند برای ادعای خویش دلیل بیاورد و دلایلی برخلاف مدعای او موجود است. بطلان و ضعف گفتار او بر عاقلان نمایان می*شود گمان بر این است که نویسنده دانشمند! این سطور، برای یک*بار هم آیات قرآن را ندیده است. قبل و بعد از آیه اکمال ارتباطی با مدعای او که از آن تعبیر به سیاق نیز می*کند ندارد. در آیه 2 سوره مائده و نه در آیات 4 به بعد این سوره سخنی از لزوم ابلاغ بی*کم و کاست قرآن نیست. تا بتوان به وسیله سیاق آیات نتیجه گرفت که نعمتی که تمام شده است همان وحی است! ابدا چنین سیاقی در این آیات وجود ندارد. گذشته از بودن یا نبودن چنین سیاقی باید گفت که سیاق ضعیف*ترین قرینه است. اگر هم باشد نمی*تواند با قرینه*های محکم و استوار دیگر معارضه کند. در اینجا قرینه*های بسیاری در درون خود آیه موجود است. که به ما می*فهماند که موضوع اکمال دین اتمام نزول آیات نیست. مانند جمله الیوم یئس الذین کفروا من دینکم. به راستی آن امیدی که به یأس مبدل شد چه بود؟ این قرینه*ای بسیار مهم است. زیرا امید کافران برای چیره شدن بر اسلام بودن یا نبودن چند آیه نبود. اگر چند حکم فقهی در اسلام کم یا زیاد شود تاثیری در امید یا یأس دشمن نخواهد داشت. قرآن کریم امید دشمنان را در تسلط و نفوذ در امر رهبری امت اسلامی معرفی می*کند (بقره 121) بنابراین، این امید کفار وقتی به یأس مبدل می*شود که احکام و اتقانی در امر رهبری امت اسلامی صورت پذیرفته باشد والا یأس بی*معناست. بنابراین این قرینه*ای بسیار قوی است بر این*که موضوع اکمال دین و اتمام نعمت مرتبط با بحث رهبری جامعه است نه اتمام آیات قرآن. قرینه بسیار مهم دیگر وجود خبر غدیر است. این واقعه مهم تاریخی قابل انکار نیست. طرق آن بسیار زیاد است. متواتر بودن خبر غدیر کلمه*ای است که یارای بیان واقعیت را ندارد زیرا غدیر مافوق تواتر است و مورد اتفاق عامه و خاصه است. و با توجه به خبر غیرقابل انکار غدیر اکمال دین برای نصب الهی حضرت امیرالمومنین است. درباره سند خبر غدیر و دلالت آن مرحوم علامه امینی و میر حامد حسین در کتاب*های الغدیر و عبقات مفصلا سخن گفته*اند. اینجا نمی*توان تمام آن بحث*ها را آورد. بسیار عجیب است مولف دانشمند که اصرار بر استدلال به وقایع تاریخی دارد چشمان مبارک ایشان در صفحات تاریخ واقعه*ای به عظمت غدیر را ندیده است؟ یا شاید خبر متواتر غدیر را جعلی می*داند؟ که اگر غدیر با این استحکام و اتقان سند جعلی باشد؛ در عالم هستی هیچ خبر صادقی وجود ندارد. کور باد چشمی که توان دیدن نور غدیر را ندارد. و شکسته باد دست و قلمی که برای کتمان غدیر می*نگارد. بنابر آنچه گذشت: آیه اکمال دین مربوط به غدیر و برای
    نصب الهی حضرت امیرالمومنین به مقام خلافت ولایت*الهی است و کمال دین و اتمام نعمت همان ابلاغ ولایت علی علیه*السلام است و این آیه تعارضی با وقایع تاریخی وآیاتی دیگر از جمله «شاورهم فی الامر»ندارد.

    (از این مقاله به*دلیل کمبود جا بخش کمی حذف شده است که از نویسنده محترم پوزش می*خواهیم.)
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  10. Top | #8

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    حجت*الاسلام صارم محقق و پژوهشگر حوزه در گفتگو با خبرنگار «نسیم» به بررسی ابعاد مختلف یادداشت موهن روزنامه بهار پرداخت:

    http://www.nasimonline.ir/NSite/Full...ews/?Id=654897

    *چاپ و انتشار شبهه غدیر توسط روزنامه رسمی و در آستانه عید غدیر چه تاثیر نامطلوب و آسیب رسانی بر جامعه علمی شیعه خواهد داشت؟
    -ایجاد شبهه هایی از این دست هیچ گاه نتوانسته است جامعه علمی شیعه و حتی بدنه شیعه را مورد چالش قرار دهد. در برابر هر شبهه ای از گذشته تاکنون بزرگان شیعه پاسخگو بودهاند و حقانیت مکتب را با عقل و منطق و دلایل محکم به اثبات رساندهاند. به قطع و یقین میگویم هیچ مکتب و مذهبی به مانند شیعه از استواری و احکام و اتقان عقاید برخوردار نیست.
    زمان نشر مقاله، از این جهت اهمیت دارد که در آستانه عید غدیر، درست در زمانی که همه محافل و رسانهها در صدد بازگویی واقعه غدیر و بیان حق الهی حضرت امیر المومنین علیه السلام هستند میباشد و نکته بسیار تاسف آور این بود که از نشریه ای که آن را از نشریات شیعه تلقی میکردیم این مطلب چاپ و منتشر شد؛ چرا که خواننده این نشریه به گمان اینکه این اباطیل اعتقاد حقیقی شیعه است به خواندن این مطلب میپردازد و تصور او این خواهد بود که واقعا در میان شیعه این اعتقاد باطل وجود دارد.

    *آیا ممکن است این یادداشت بعدها مورد استناد وهابیت و دشمنان اهل بیت قرار بگیرد؟
    -به هر حال اگر این مقاله در رسانه ای غیر شیعی، مانند رسانههای وهابیت منتشر میشد، ابدا مساله ای نبود. کما اینکه همیشه مطالب مخالف عقائد شیعه در نشریاتی که رسما سخن گوی وهابیت و مخالفین شیعه است؛ پخش میشود. اما مخاطب آن رسانه اولا از شیعیان نیستند، ثانیا اگر هم از شیعیان باشند آن اعتقاد را به مخالفین شیعه نسبت میدهند. نه به شیعه به هر حال نکته بسیار مهم این مطلب صورت نفاق آن بود. که در نشریه ای در جامعه شیعه به نام استفاده از قرآن و نهج البلاغه، حقیقت را وارونه نماید و اباطیل مخالفین شیعه را تحویل دهد.
    از جهتی دیگر نیز این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که نشریات مکتوب، سرمایههای فرهنگی آیندگان این مرز و بوم میباشند. نشر این گونه مقالات چه بسا باعث شود در آینده زمینه ایجاد شبهاتی جدید تر در جامعه شیعه شود. از این جهت توجیه اهمال و غفلت نسبت به درج چنین مقاله ای ابدا توجیه صحیح و قابل قبولی نیست.
    گویا مسئولین نشر این روزنامه ابدا توجهی به اهمیت مسائلی که تاثیر در اندیشه دینی مخاطبان خویش دارد نداشتهاند. آن هم مساله ای به اهمیت غدیر. باید اینقدر بگویم که بنا بر روایات منحرف کردن کسی از دین و آیین حق بدتر و شدیدتر از کشتن یک انسان است. کما اینکه در روایات وارد شده است که شخصی از یکی معصومین علیهم السلام میپرسد شخصی گرفتار کافری شده و جانش در خطر است و شخصی دیگر گرفتار ناصبی-دشمن اهل بیت- شده است که دینش را در معرض شبهه قرار داده است. به فریاد کدام یک برسم؟ امام در پاسخ فرمودند:آن کسی که گرفتار کافر ظالم شده است به شهادت میرسد. به تعبیر بنده به سعادت ابدی میرسد، اما شخصی که گرفتار ناصبی میشود دین خویش را از دست میدهد و عاقبت او جهنم است و در نهایت مقابله با ناصبی که با ایجاد شبهه، دین یک مومن را به خطر انداخته است را بر مقابله با کسی که جان مؤمنی را به خطر انداخته است به مراتب بالاتر و ارزشمند تر بیان میفرماید. به حدی که نجات دین یک شخص آن قدر ارزش دارد که اصلا قابل قیاس با ارزش نجات جان مومن دیگر نیست. این اهمال مسئولین نشریه یعنی بی توجهی به رسالتی که بر دوش ایشان بوده است. که اگر فقط پنج خط اول مقاله را کسی مطالعه میکرد به منحرف بودن آن پی میبرد.

    *آیا می توان ادعا کرد که نویسنده یادداشت نسبت به مستندات تاریخی غدیر و تاریخ تشیع اطلاعات و علم کافی نداشته است؟
    -همان طور که در نقد آن مقاله نوشته شد؛ نمیتوان مولف را صرفا به جهل و غفلت نسبت داد، بلکه سراسر تجاهل و تغافل بود. در حقیقت مولف کاری را که گذشتگان او مانند زمامدار اول و دوم در کتمان حقایق پیش گرفتند؛ انجام داده بود. کتمان حقایق قطعی تاریخی، در نظر نگرفتن حجم انبوهی از روایات کتب شیعه که از حیث سندی قابل خدشه نیستند و البته نویسنده سعی داشت که مدعای خویش را کاملا قرآنی نشان دهد و جالب این جا بود؛ به نحوی ناشیانه برخورد کرده بود؛که گمان میرفت یک بار هم آیات و سیاق مورد استدلال خویش را از قرآن نخوانده است. شاید عدم احاطه مولف بر تاریخ جمله صحیحی نباشد. بلکه باید گفت حریص بودن مولف نوشتار مذکور بر کتمان وقایع و حقایق تاریخی در این نوشتار واضح بود.

    *منزوی بودن شخصیت هایی چون علامه امینی و علامه عسگری تا چه حد در شکننده بودن اعتقادات جامعه تاثیر مستقیم دارد؟
    -بی شک منزوی بودن شخصیتهایی سترگ مانند علامه امینیها و میر حامد حسینها و آثار ایشان مانند الغدیر یا عقبات الانوار در جامعه شیعی، باعث طمع دشمن نسبت به هجمه به اعتقادات جامعه شیعه میشود. آیا نهادهای فرهنگی کشور کاری برای در دسترس قرار دادن کتابی مانند الغدیر کردهاند؟ منظورم از در دسترس بودن صرف چاب مجموعه الغدیر به عنوان مثال نیست. بلکه این کتاب باید برای سنین مختلف باز نویسی شود. یعنی باید برای مفاهیم و آموزهها و معارف غدیر در تمام سنین کتاب باشد. نمیدانم چه قدر جوانان و حتی جامعه فرهیخته ما با شخصیتی بزرگ مانند میر حامد حسین صاحب کتاب عبقات آشنا هستند؟ در خیلی موارد حتی دانشجویان ویا اصحاب رسانه هستند که اصلا اسم این شخصیت بزرگ عالم تشیع حتی به گوش ایشان هم نخورده است. و این خلاء بزرگی در میان جامعه شیعه است که باعث طمع دشمنان و ضربه پذیری جامعه شیعه میشود. که بزرگان فرهنگی کشور باید کاری انجام دهند.
    ویرایش توسط حسین : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 09:32 قبل از ظهر
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  11. Top | #9

    تاریخ عضویت
    فروردین 1391
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    220
    تشکر کرده
    369
    *سطح علوم دینی و آشنایی با احادیث را در جوانان چگونه ارزیابی میکنید؟ ایجاد این شبهات در قشر جوان جامعه چه تاثیری دارد؟
    -حقیقت جوئی و حق پرستی جزو ذات جوانان کشور ما میباشد. شاید علت کنجکاوی و پرسش گری جوانان نیز همین روحیه حقیقت طلبی ایشان باشد. جوانان و همه من و شما باید بدانیم آنچه که در مذهب تشیع از همه به طور اکید خواسته شده است عالم بودن است. با عبارات مختلفی اهل بیت دستور دادهاند و از جوانان شیعه خواستهاند که عالم باشند. عالم در امور دین خود آشنا به معارف بلند تشیع. از این رو است که میبینیم امام صادق علیه السلام جوانی را که تفقه _به معنای عالم نه معنای اصطلاحی فقیه_ نباشد را سزاوار زدن به تازیانه میداند. آن امامی که مظهر رئفت و رحیمیت خدا است؛ برای بیان اهمیت موضوع یاد گیری معارف دین این چنین تاکید میکند. اما نباید فراموش کرد که آب را باید از سرچشمه برداشت. یاد گیری معارف از طریق نظریات شخصی افراد مختلف نباید باشد. کسی در به دست آوردن معارف راه صواب را پیش خواهد گرفت که علم خود را از منابع اصلی مذهب تشیع اخذ کند. منابع اصلی در مذهب تشیع قرآن کریم و روایات رسول الله و اهل بیت معصومین او صلوات الله علیهم اجمعین هستند.
    آیا وقت آن فرا نرسیده است که در محافل مذهبی جامعه ما مانند مساجد و حسینیهها و بالاخص هیئات جلسات کافی خوانی به راه بیافتد؟آیا وقت آن نرسیده که کتب شیعه مانند کتاب کافی شریف از انزوا خارج شود و واقعا در میان تمام اقشار جامعه رواج داشته باشد؟ چرا نهادهای مختلف دانشجویی با گرایشات مختلف سیاسی که دارند توجهی به این موضوع نمیکنند؟ بی شک اگر در سطوح مختلف جامعه ما از راهنمایی، دبیرستان تا بالاترین سطوح علمی سیر مطالعاتی کتابی مانند کافی وجود داشته باشد از نظر فکری و اعتقادی جامعه ما دارای تضمین عدم انحراف خواهد بود.

    *با توجه به فرا رسیدن ایام محرم و اقامه عزا برای سیدالشهداء(ع) نقش و کارکرد هیئات و مساجد را در بالا بردن سطح معارف اهل بیت در جوانان چگونه می دانید؟
    -هیئات مذهبی که اغلب به طور مستقل توسط جوانان تشکیل میشود و با زحمت بسیار ایشان اداره میشود یکی از مهمترین نقاط قوت جوامع شیعی در این زمان هستند. به جرأت میتوان گفت بسیاری از نقاط ضعفی که در مساجد وجود دارد به وسیله هیئات مذهبی جبران میشود و باعث خوشبختی است که همه جوانان کشور ما با هر گرایش سیاسی که دارند به این هیئات اقبال دارند. یکی از مکانهایی که میتوان و باید معارف اهل بیت در آن ترویج شود هیئات مذهبی است. باید مسئولین هیئات در زنده نگه داشتن غدیر و حفظ معارف آن و به ویژه انتقال آن معارف بلند به نسلهای آینده تلاش بسیاری انجام دهند. چه اشکالی دارد که تاریخ سیاسی اسلام در هیئات بازگو شود؟ با قطع نظر از گرایشهای سیاسی حقیقت مذهب آن طور که هست به مخاطبین ارائه داده شود. هرچند کم و بیش این مهم در این محافل مذهبی انجام میشود، اما بهتر آن است که در طول سال و بالاخص در ایام محرم که در پیش است تامین نیاز اعتقادی مخاطب از دغدغه*های هیئات مذهبی باشد.

    *آیا رسانه ها برای مقابله با این اتفاق تلخ و ناگوار در دنیای مطبوعات اقدام کافی و لازم را انجام داده اند؟
    -بی شک رسانهها بالاخص رسانههای مکتوب نقش فرهنگ سازی در جامعه دارند. اما چه باید کردکه این رسانههای مکتوب به واقعه ای مثل غدیر مانند یک سوژه در میان سوژههای دیگر نگاه میکنند در ایام غدیر صرفا به نشر چند یادداشت اکتفا کرده و گویی تکلیف شب خود را انجام دادهاند و از فردا دیگر غدیر حتی در حد یک سوژه هم برای رسانههای ما نیست. اما غافل از اینکه غدیر دریایی از معارف است و تا به حال فقط و فقط به گوشه ای از غدیر اشاره شده است و از این میان تنها به بحث کلامی و تقابل با مخالفین اعتقادی شیعه پرداخته شده است. در حالی که غدیر و واقعه غدیر و حوادثی که حول آن اتفاق میافتاد دریایی از معارف است.ای کاش نشریات و رسانههای مکتوب برای ترویج غدیر و ترویج معارف آن به غدیر به مثل یک سوژه خبری نگاه نمیکردند. بلکه در طول سال هم به عرضه و بحث درباره معارف غدیر میپرداختند.

    *در شبکه های اجتماعی به موضوع این یادداشت با رویکردی سیاسی و جانبدارانه پرداخته شده است؛ چرا معارف شیعه مانند غدیر که هویت اصلی مذهب است اینچنین باید مورد سوء استفاده سیاسیون قرار بگیرد؟
    -متاسفانه برخی گمان میکنند برای پیش برد اهداف سیاسی خویش از هر روش و طریقی میتوان استفاده کرد. واقعه غدیر، واقعه ای فرا سیاسی است و مقدس تر از این است که در درگیریهای سیاسی بین جناحهای مختلف دست مایه قرار گیرد و برخی تنها و تنها به این انگیزه آن را به چالش بکشند. به نظر میآید برخی از بحثهایی که در فضای مجازی در حال شکل گیری است صرفا به جهت تقابل سیاسی دو یا چند گروه است. و در این میان عده ای منافق و در نقاب دوست نسبت به وهن معارف شیعی میکوشند و از این بستر تقابل سیاسی سوء استفاده را میکنند. کسانی که واقعا حق جو هستند و مرید و مرادشان امیرالمومنین است نباید اجازه دهند که معارف بلند غدیر به ابتذال شبکههای مجازی بیافتد. فراموش نکنیم که ما پیرو رادمردی هستیم که حتی مسیحیان هم به بودن شخصی چون امیر المومنین افتخار میکنند و در وصف بزرگی او کتاب تالیف میکنند لذا همه کسانی که در عرصه فعالیتهای مجازی فعال هستند باید از معارف غدیر دفاع کنند.
    ویرایش توسط حسین : پنجشنبه 09 آبان 92 در ساعت 09:32 قبل از ظهر
    تا نيايي گره از کار جهان وا نشود...

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آخر تابع له علي ذالک

  12. Top | #10


    تاریخ عضویت
    شهریور 1391
    عنوان کاربر
    Administrator
    میانگین پست در روز
    0.02
    نوشته ها
    75
    تشکر کرده
    32
    دم شما گرم حاج حامد! روند استدلال بسیار عالی بود! خداخیرتان دهد. انشالله با اهل بیت محشور شوید.


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •