حديث 11]
عامر جهنمى گويد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داخل مسجد شد و ما نشسته بوديم ابا بكر و عمر و عثمان و على عليه السّلام در بين ما بودند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم آمدند و نزد على عليه السّلام نشستند و براست و چپ نگاه كردند سپس فرمودند در راست و چپ عرش مردانى بر منابر نور هستند كه از چهره آنان نور مىدرخشد،
ابا بكر برخاست و گفت پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول اللَّه من از آنانم فرمود بنشين، سپس عمر برخاست مثل گفته ابا بكر را عرض كرد رسول خدا فرمود بنشين چون ابن مسعود آنچه را رسول خدا، به آنان گفته بود ديد و شنيد بر پاى خاست و عرض كرد پدر و مادرم فداى تو باد براى ما آنان را توصيف كن تا بصفت و نشانى آنها را بشناسيم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دست خود را بر دوش امير المؤمنين عليه السّلام زد و فرمود اين است و پيروان او كه از رستگارانند.
کوچه های غربت و قحطی یک مرد بود.......
خانه مان در غارتِ،بی غیرتی نامرد بود.......
اشک ما نذر روضه ی زهراست (سلام الله علیها).......
چادر خاکی شروع کربلاست .......
یا علی بن ابی طالب (صلوات الله و سلام علیهما)