????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
صفحه 7 از 11 نخستنخست ... 56789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 61 به 70 از 109






  1. Top | #61

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    بعد ازنوشیدن آب،خداوند به امیر المومنین علیه السلام(هنیعا"مریعا")گفت



    ابن عباس نقل کرده است که روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درخواست آب نمودند،درحالی که امیرالمومنین وفاطمه وحسن وحسین صلوات الله علیهم اجمعین نیز حضور داشتند،پس پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم از آن نوشیدن وآن را به امام حسن علیه اسلام دادند واو نیز نوشید.پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:هنیعا"مریعا" یا ابا محمد!گوارایت باد ای ابا محمد!
    پس آب را به امام حسین علیه السلام دادند و او نیز نوشید.پس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمودند:هنیعا"مریعا"یا ابا عبدالله.آنگاه آب را به فاطمه زهرا سلام الله علیها دادند وآن حضرت هم نوشید.پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:هنیعا"مریعا"یا ام الابرار!،آنگاه آب را به دست علی علیه السلام سپردند.
    وقتی حضرت از آن نوشید،پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سجده نمودند.بعد از سر برداشتن از سجده،یکی از همسران حضرت پرسید:ای رسول خدا!آب را نوشیدی وبعد به حسن علیه السلام دادی وبعد از نوشیدن به او((هنیعا"مریعا"))گفتی.پس به حسین علیه السلام نوشاندی وبه او هنیعا"مریعا"گفتی وبعد به فاطمه سلام الله علیها دادی وبعد از نوشیدن به او هنیعا"مریعا"گفتی،سپس آب را به علی علیه السلام دادی وپس از نوشیدن او سجده کردی،این کار شما به چه دلیلی بود؟
    پس حضرت جواب دادند:وقتی من آب را نوشیدم جبراعیل وملاعکه همراهش به من هنیعا"مریعا"گفتند و وقتی حسن وحسین وفاطمه نوشیدند به آنها هنیعا"مریعا"گفتند،من هم همان را گفتم.اما وقتی امیرالمومنین علیه السلام نوشید خداوند فرمود:هنیعا"مریعا" یا ولیی وحجتی علی خلقی (گوارایت باد ای ولی من وحجت من برآفریدگانم)پس برای خدا سجده کرد تا شکر نعمتی که خداوند درباره اهل بیت من عنایت فرموده است را به جا آورم.




    مدینه المعاجز،ج2،ص4444،ح670از مشارق انوار الیقین.
    بحارالانوار ج76،ص57،ح1
    ویرایش توسط mahdi11 : جمعه 26 مهر 92 در ساعت 12:04 قبل از ظهر

  2. 3 کاربر زیر بابت این پست از mahdi11، تشکر کرده اند:

    ABASS (شنبه 04 آبان 92),محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95),Yaser.76 (دوشنبه 25 شهریور 92)

  3. Top | #62

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    خورشید در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای امیر المومنان علیه السلام بازگشت



    عبدالله بن حسن از فاطمه دختر امام حسین،از امام حسین علیه السلام نقل کرده که فرمود: روزی در حال نزول وحی،سر مبارک رسول الله بر دامن علی علیه السلام بود،چون حالت وحی برطرف شد،پرسید ای علی آیا نماز عصرخوانده ای؟عرض کرد:نه
    فرمود:بارالها!تو می دانی که او در کار تو وپیامبرت بود!خداوند آفتاب را برگرداند واو نماز گزارد وخورشید غروب کرد.




    مدینه المعاجز،ج1،ص202،ح122

  4. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  5. Top | #63

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    برگشت خورشید به دعای امیرالمومنان علیه السلام



    جویریه و ابو رافع وامام حسین علیه السلام نقل کرده اند که:
    امیرالمومنان علیه السلام چون از فرات از بابل گذشت،خود با چند نفری که همراهش بودند،نماز عصر را خواند،همه مردم هنوز عبور نکرده بودند که آفتاب غروب کرد ونماز عصرشان فوت شد وآنان در این زمینه باعلی علیه السلام سخن گفتند،او از خدای متعال در خواست کرد تا آفتاب را باز گرداند ودر افق بود.
    وقتی مردم سلام نماز را گفتندغروب کرد،از آفتاب صدای لرزش شدید که همه را به وحشت انداخت،شنیده می شد،مردم تهلیل وتسبیح وتکبیر بسیار گفتند.
    (مسجدآفتاب در بلندی های بابل معروف ومشهور است)




    مدینه المعاجز ج1،ص203،ح123
    بحارالانوارج41،ص171،ح8

    روایات ردشمس در کتب مخالفین نیز فراوان است:
    مناقب ابن مغازلی ص96،ح140،وص98،ح141
    کفایه المطالب ص383
    مناقب خوارزمی ص217،وص221
    المعجم الکبیر طبرانی ج24،ص144

  6. 2 کاربر زیر بابت این پست از mahdi11، تشکر کرده اند:

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95),Yaser.76 (دوشنبه 25 شهریور 92)

  7. Top | #64

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    خداوندبه امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:هنیعا"مریعا"



    مجلسی(ره)می گوید:دربعضی ازنوشته های اصحاب ما دیدم که به صورت مرسل از گروهی صحابه نقل شده که گفته اند:پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم واردمنزل فاطمه زهرا علیها السلام شد وفرمود:فاطمه!پدرت امروز مهمان توست.فاطمه عرض کرد:پدرجان حسن وحسین از من خوردنی می خواهند وچیزی نمی یابم تابخورند.
    سپس پیامبروارد شد وبا علی علیه السلام وحسن علیه السلام وحسین علیه اسلام وفاطمه علیها السلام نشست،فاطمه متحیر بود و نمی دانست چه کند.پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مدتی به آسمان نگاه کرد
    دراین هنگام جبرعیل نازل شدو عرض کرد:ای محمد،خدای علی اعلی سلامت می رساند وخود را به درود واکرام خویش ویژه داشته،می فرماید:به علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام وحسن علیه السلام و حسین علیه السلام بگو از میوه های بهشتی چه چیزی را دوست می دارند؟پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:ای علی،ای فاطمه،ای حسن وای حسین!پروردگار عزیز می داند که شما گرسنه اید،از میوه های بهشتی کدام را دوست می دارید؟آنان از روی شرم از روی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم سکوت کردند وچیزی نگفتند.پس حسین علیه السلام(سکوت را شکسته)عرض کرد:با اجازه ی شما!بابا جان ای امیرالمومنین وبا اجازه ی شما!ای بانوی زنان عالمیان،وبا اجازه ی شما ای برادر جان حسن نیکو کردار من(می خواهم)یکی از میوه های بهشتی را برگزینم.
    همگی فرمودند: حسین جان هرچه می خواهی بگو که ما به آنچه تو برای ما برگزینی خرسندیم،حسین علیه السلام عرض کرد:ای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به جبرعیل بگو:ما رطب تازه می خواهیم.
    پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:خدا این را می دانست سپس رو به فاطمه نمود وفرمود:فاطمه!برخیز و وارد آن اتاق شو وهرچه در آن بود بیاور،فطمه علیه السلام وارد شد.دید طبقی بلورین با روپوش سبز بهشتی که در آن رطب تازه است-با اینکه قبلش نبود-در آنجا نهاده شده بود.آن را برداشته نزد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آورد،پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:فاطمه جان این از کجا آمد؟فاطمه همان جواب مریم را که در قرآن آمده داد وعرض کرد:از جانب خداست(همانا خدا هرکه را بخواهد بی حساب روزی می دهد)
    پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برخاست وآنرا گرفته پیش روی همه نهاده سپس فرمود:بسم الله الرحمن الرحیم،آنگاه دانه ای خرما برداشت ودر دهان حسین علیه السلام گذاشت وفرمود:.....

  8. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  9. Top | #65

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    ادامه:
    و فرمود: نوش جان و گوارایت ای حسین.خرمای دیگری برداشته وآنرا در دهان حسن علیه السلام نهاده وفرمود:نوش جان وگوارایتان ای حسن.
    سومین خرمارا برداشته ودر دهان فاطمه علیها السلام نهاده،فرمود:نوش جان وگوارایت ای فاطمه زهرا علیها السلام.سپس چهارمین خرمارا برداشته ودر دهان علی علیه السلام نهاده وفرمود:نوش جان وگوارایت ای علی.
    باز به علی علیه السلام خرمای دیگری داد وفرمود:نوش جان وگوارایت ای علی.سپس شتابان از جا برخاست،بعدنشست.پس همگی از آن خرما خوردند.همین که دست کشیدند وسیر شدند آن ماعده آسمانی به آسمان برخواست وناپدید شد.
    فاطمه علیها السلام عرض کرد:پدر جان امروز چیز عجیبی از شما دیدم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:ای فاطمه!خرمایی که در دهان حسین نهادم و گفتم:گوارایت ای حسین از این رو بود که شنیدم میکاعیل واسرافیل به او می گویند:گوارایت ای حسین،من نیز همچون آنان گفتم.
    خرمای دوم را برداشته در دهان حسن علیه السلام نهادم،شنیدم جبرعیل ومیکاعیل به او می گویند:گوارایت ای حسن،من نیز مثل آنان گفتم.خرمای سوم را که بر داشته در دهان تو-ای فاطمه-نهادم،شنیدم حوریان بهشتی درحالی که شادمان،از بلندای عوالم بهشتی بر ما اشراف داشتند به تو می گویند:گوارایت باد ای فاطمه من نیز طبق آنان،آنرا گفتم.
    چون چهارمین خرما را برداشته در دهان علی علیه السلام نهادم،از جانب خداوند ندایی شنیدم که می گوید: نوش جان و گوارایت ای علی من هم طبق ندای حق تعالی آن را گفتم،باز به علی علیه السلام خرمای دیگری دادم دوباره ندای حق را شنیدم که می گوید:نوش جان وگوارایت ای علی.
    سپس به خاطر گرامی داشت حضرت پروردگار شتابان برخاستم.پس شنیدم می فرماید:ای محمد!به عزت وجلالم سوگند اگر از هم اکنون تا روز قیامت،دانه دانه خرما به علی علیه السلام می دادی؛من پیوسته به او می گفتم:نوش جان وگوارایت ای علی.




    مدینه المعاجز،ج1،ص344،ح223
    بحارالانوار،ج43،ص311

  10. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  11. Top | #66

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    ابو بكر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در شب هجرت در حالی كه بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود:

    دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.

    ابن مغازلی در مناقب، حدیث 170، ص. 129 - و ابن عساكر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 438، اواخر حدیث. 953 (شرح محمودی). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 277، حدیث 17 و ص. 300 - متقی هندی در كنز العمال، ج 11، ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم)، و دیگران.

  12. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  13. Top | #67

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    روايت ذيل از عمر بن الخطاب عليه اللعنة* مي باشد و در معتبرترين کتب عامه ذکر شده است:

    عن عبد الله بن ضبیعه العبدی، عن ابیه، عن جده قال: أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه، فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد، فیها رجل اصلع، فقال: ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی، فقال له عمر: تطلیقتان. فقال احدهما: سبحان الله، جئناك و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته، فرضیت منه أن أوما الیك؟! فقال لهما(عمر)ما تدریان من هذا؟ قالا: لا. قال:

    هذا علی بن ابی طالب. أشهد علی رسول الله لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی كفه (میزان) ثم وضع ایمان علی فی كفه میزان لرجح ایمان علی.

    عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش، از جدش روایت كرد كه گفت:

    «دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق كنیز سؤال كردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد، جمعی در مسجد بودند كه در میان آنان مردی اصلع حضور داشت. پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق كنیز چیست؟ پس او سرش را بلند كرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره كرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه كرد و) گفت: دو طلاق است. پس یكی از آن دو مرد گفت: سبحان الله، ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی. پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او می پرسی؟! و از پاسخ او كه با اشاره انجام داد راضی شدی؟! پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمی دانید كه او كیست؟گفتند: نه، عمر گفت:

    او علی بن ابی طالب (علیه السلام) است و من شهادت می دهم كه از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه می فرمود: اگر آسمانها و زمینها در كفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در كفه دیگر، ایمان علی برتر خواهد بود.»

    تاريخ مدينه دمشق، ابن عساکر، شرح حال امام علی علیه السلام، ج 2، ص 365، حدیث. 872 ؛ مناقب ابن مغازلی ص 289، شماره 330، ط 1؛ مناقب خوارزمی فصل 13، ص 78، کفاية*الطالب گنجی شافعی، اواخر باب 62، ص 258 و دیگران.

  14. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  15. Top | #68

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    رسول خدا(ص)فرمودند:«هر که مى خواهد به علم آدم، طاعت نوح، محبوبیّت ابراهیم، هیبت موسى و برگزیدگى عیسى بنگرد باید به على بن ابى طالب بنگرد.»

    التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 8، ص 72 دار الکتب العلمیة.

  16. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  17. Top | #69

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    روزی مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد:« بزرگترین فضیلت علی بن ابیطالب که در قرآن آمده چیست؟»
    امام فرمود:« آیه مباهله. خداوند در سوره آل عمران، آیه*ی 61 می*فرماید: هر کس با تو در مقام احتجاج و گفتگو برآمد، بعد از آنکه تو بر رسالت خود یقین داری، بگو بیایید فرزندان را بخوانیم و شما هم فرزندانتان را بخوانید، ما زن*هایمان و شما زن*هایتان و ما افرادی را که چون نفس و جان*مان هستند و شما هم نفس*های خود را بخوانید. سپس مباهله کنیم و برای دروغگو لعنت خدا را بخواهیم.

    وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله و آله و سلم، حسن و حسین را به عنوان فرزندان و فاطمه علیهاسلام را به عنوان زنان و نیز امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به عنوان نفس خودش برای مباهله با نصاری به میعاد برد.
    پس به حکم خدا امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول خداست و چون هیچ*یک از مردم، برتر از رسول خدا نیستند، ضروری است که هیچ*یک از مردم از امیرالمؤمنین برتر نباشند؛ جز خود رسول الله. فضیلت امیرالمؤمنین بر تمام خلایق بعد از رسول خدا این است.»

    مأمون گفت:« مگر در این آیه، فرزندان به لفظ جمع نیامده؟ ولی رسول خدا فقط دو فرزندش را برد؛ و مگر زنان به لفظ جمع نیامده؟ ولی رسول خدا فقط فاطمه علیهاسلام را برد. پس چرا نگوییم در این آیه مقصود از نفس رسول خدا، خود رسول الله باشد؛ که اگر این را بگوییم، دیگر فضلی برای علی بن ابیطالب نخواهد بود؟»

    امام رضا علیه السلام فرمود:« نه؛ آنچه گفتی صحیح نیست. زیرا دعوت کننده، یعنی دعوت کننده*ی کسی دیگر، نه خودش. همان*طور که فرمان*دهنده یعنی فرمان*دهنده به دیگری.
    در آیه مذکور خداوند می*فرماید:« بگو بیایید بخوانیم؛ معلوم می*شود رسول خدا که خواننده است شخص دیگری را می*خواند. لذا باید نفس رسول خدا غیر از رسول خدا باشد تا خواندن صدق کند. و چون رسول خدا در هنگام مباهله هیچ مردی را جز علی بن ابیطالب نبردند، معلوم می*شود منظور خداوند از نفس رسول خدا، کسی جز امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب نیست.
    مأمون که با این جواب دندان*شکن حضرت رضا علیه السلام روبرو شد، از جواب بازماند و گفت: « وقتی جواب آمد، سؤال از میان می*رود.»

    منابع:
    بحارالانوار، ج 49، ص 188، ح 20.

  18. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)

  19. Top | #70

    تاریخ عضویت
    فروردین 1392
    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    میانگین پست در روز
    0.33
    نوشته ها
    1,307
    تشکر کرده
    723
    در روایات آمده كه:هنگامی كه امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پیكر مطهر امیر المؤمنین را برای دفن به نجف میبردند، اسب سواری را مشاهده كردندكه بوی خوشی از او ساطع بود. آن سوار به آنها سلام كرد وبه امام حسن علیه السلام فرمود :تو حسن بن علی هستی كه از سرچشمه وحی و قرآن شیر نوشیده است وجانشین امیر المومنین است و سرور اوصیاء میباشد؟


    عرض كرد:*آری فرمود : و این حسین بن علی نوه پیامبر رحمت است كه از منبع عصمت شیر نوشیده و پدر امامان میباشد؟ گفتند : آری فرمود: جنازه را به من بسپارید و در امان خدا بروید امام حسن علیه السلام عرض كرد : پدر ما وصیت فرموده كه جنازه ی او را جز به جبرائیل یا خضر نسپاریم ، شما كدام یك از ایشان هستید؟


    سوار نقاب از چهره برداشت ، ناگهان دیدند او خود امیر المؤمنین است. به امام حسن فرمود: یا ابا محمد ! هیچ كس نمی میرد مگر این كه علی نزد او حاضر شود، آیا برجنازه ی خویش حاضر نگردد؟


    مدینة المعاجز ج 3 ص 60


    بحار الانوار ج 42 ص 300



    علی امام من است و منم غلام علی هزار جان گران فدای نام علی

  20. تشکر شده توسط :

    محمدمهدی (چهارشنبه 19 آبان 95)


صفحه 7 از 11 نخستنخست ... 56789 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •