????در صورتی که در سایت فاقد اکانت هستید می توانید - از این طریق عضو شوید
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5






  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    25
    تشکر کرده
    5
    تشکر 1 در 1 پست

    مختصری از زندگینامه امام هادی علیه السلام

    نام شریف آن حضرت علی و کنیه ی ایشان ابوالحسن است چون حضرت امام موسی و امام رضا علیهما السلام را نیز ابوالحسن می گفتند آن جناب را ابوالحسن الثالث می گویند.بعضی از القاب ایشان عبارتند از الامين التقي الناصح المتوكل المرتضي الفقيه الطيب العسكري الوضح الرشيد الشهيد الوفي الخالص العالم نقي فتاح هادي نجيب مؤتمن که گوشه ای از فضایل مناقب و مکارم اخلاقی آن حضرت را نشان می دهد.

    مشهور ترین قول در زمان و مکان ولادت ایشان نیمه ی ذیحجه سال دویست و دوازده هجری قمری در حوالی مدینه در موضعی که آن را صریا گویند، می باشد. پدر بزرگوارشان جوادالائمه امام محمد تقی علیه السلام و مادر گرامیشان سمانه مغربیه نام دارند که مشور بودند به سیده و کنیه ایشان ام فضل است. محمد بن فرج و علی بن مهزیار روایت کرده اند از حضرت هادی علیه السلام که فرمود: مادرم عارفه است به حق من . او از اهل بهشت است . نزدیک نمی شود به او شیطان سرکش و نمی رسد به او مکر جبار عنید . خداوند او را نگهبان و حافظ است و تخلف نمی کند از امهات صدیقین و صالحین.


    تعیین امامت آن حضرت :

    پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی علیه السلام گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد علیه السلام تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .


    دوران امامت


    حضرت امام هادی علیه السلام پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علی النقی علیه السلام برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم علیه السلام در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت . به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم علیه السلام منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين (مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی علیه السلام در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است.

    دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام علیه السلام درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی علیه السلام را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی علیه السلام را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند .

    پس از آنکه حضرت هادی علیه السلام به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام علیه السلام به بغداد باخبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : ای مرد، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . او نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام علیه السلام متوکل به خود لرزيد و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی علیه السلام نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد .

    با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی علیه السلام بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء علیه السلام آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی علیه السلام هميشه بيمناک و خاشع بود .

    امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی علیه السلام زندگی مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود . با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی علیه السلام بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی داشتند در اين مدت 20سال زندگی امام هادی علیه السلام در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهايی که در اقامتگاه امام علیه السلام مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وی در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . " بنابر قول شیخ صدوق و بعضی دیگر ، معتمد عباسی برادر معتز آن حضرت را مسموم کرد و در وقت شهادت آن امام غریب غیر از امام حسن عسگری کسی بر بالین آن حضرت نبود.



    صورت و سیرت امام هادی علیه السلام

    حضرت هادی امام دهم علیه السلام دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی علیه السلام بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند . خلفايی که در زمان امام علیه السلام بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش علیه السلام در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام علیه السلام پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسیار زیاد بود .


    آثار آن حضرت
    1 ) رساله اي در رد اهل جبر و تفويض و اثبات عدالت و منزلت بين المنزلتين .
    2 ) مجموعه پاسخهايي كه به پرسشهاي يحيي بن اكثم قاضي القضات بغداد داده اند .
    3 ) مجموعه اي از احكام دين كه ابن شهر آشوب در مناقب از خيبري و حميري و از كتاب مكاتبات الرجال از عسكريين نقل كرده است .

    ضمنا زیارت جامعه ی کبیره که از برترین زیارات ائمه علیهم السلام کی باشد و با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار وبلندای هستی آنان نظر دارد و زمینه معرفت و عرفان کاملتر انسان را فراهم می سازد, را امام هادی علیه السلام به شاگرد خود آموخته و از ایشان به دست ما رسیده است.


    « یا ابا الحسن یا علی بن محمد ایها الهادی النقی یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله »

    http://www.sayedati.blogfa.com

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    25
    تشکر کرده
    5
    تشکر 1 در 1 پست
    "بهتر از نیكی، نیكوكار است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است و برتر از علم، حامل آن و بدتر از بدی، عامل آن است وحشتناك تر از وحشت، آورنده آن است."
    از سخنان گهربار امام هادی علیه السلام
    امامان و پیشوایان معصوم (ع) انسانهای كامل و برگزیده ای هستند كه به عنوان الگوهای رفتاری و مشعل های فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم حیات طیبه انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
    بدون شك، ارتباط با چنین چهره هایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به كمال انسانیت و سعادت هر دو جهان است. پیشوای دهم (ع) یکی از پیشتازان دانش و تقوا و كمال است كه وجودش مظهر فضائل اخلاقی و كمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است.
    امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام "هادی"، دهمین پیشوای شیعیان درنیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت. آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسكریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا (عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و كنیه مبارك ایشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنیه امام موسی كاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.
    پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است كه بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
    عظمت شخصیت امام هادی (ع) به قدری زیاد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی از این اعترافات مبنی بر شخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی و بخشی دیگر ناشی از ابعاد علمی آن حضرت و شمه ای، نتیجه كراماتی است كه از آن بزرگوار صادر شده است.
    ابن صباغ مالكی در كتابی موسوم به فصول المهمه خطوط واضحی از سیمای تابناك فضایل و ویژگی های اخلاقی امام هادی (ع) قهرمان شكست ناپذیر عصر متوكل عباسی را ترسیم می كند!
    «فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیكی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذكر نمود. اما می شود به افتخارآمیزترین آنها كه موجب حیرت است بسنده كرد. او جمیع صفات نیك و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب او از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و بركنار است.»
    امام هادی (ع) دارای نفس زكیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود كه هرگز احدی از مردم را نمی توان در مقایسه با او همتا و همسان دانست.
    ابن شهر آشوب از رجال حدیث نقل می كند كه او نیك سرشت ترین و پاك ترین روش را در میان جامعه دارا بود، راستگوترین افراد جامعه محسوب می شد، به هنگام سكوت، شكوه هیبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمی گرفت و چون لب به سخن می گشود، گزیده و نغز می گفت به طوری كه شعاع كلامش روح آدمیان را سحر می كرد.
    در وجود مقدس امام هادی (ع) ویژگی های اخلاقی پسندیده می درخشید. امامت، كمال و دانش و فضیلت و سرشت و اخلاق نیك از فرازهای اخلاقی این امام همام است.
    خداوند به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختیار امامان شیعه كه راهبران حقیقی بشر هستند، قرار داده است.


    مرقد مطهر پیشوای دهم- عراق/ سامراء
    امام هادی (ع) كه در زمره امامان شیعه و از خاندان رسالت است، نیز از ویژگی دانشی گسترده و جامع برخوردار است، طوری كه سمبل های دانش و فرهنگ وی، عقول را حیران و اندیشه ها را به اعجاب واداشته است.
    امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حیاتش احترامی شگفت در قلوب همگان ایجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پیروان معتقد به تفویض و جبریون و اثبات عدل و حد مابین جبر و تفویض، از فرازهای شگفت آور دوره امامت، امام هادی محسوب می شود و بسیار مورد تعمق و توجه می باشد.
    امام هادی (ع) در این نامه، نظریه پیروان هر دو عقیده را با منطقی ترین اصول مردود اعلام كرده و اسراری از علوم و حقایق آن را پاسخ فرموده است.
    با توجه به اینكه خداوند دارای عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه می تواند هر كس را بخواهد از میان بندگان خود برای ارسال پیامش و تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هایش برگزیند. گوشه ای دیگر از دریای بیكران دانش امام هادی (ع) در تاریخ خطیب بغدادی تجلی دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن می گوید:
    روزی یحیی بن اكثم در مجلس واثق خلیفه عباسی كه جمعی از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسی سر حضرت آدم (ع) را هنگامی كه حج به جا آورد، تراشید؟
    تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسی كه جواب این سؤال را بدهد حاضر می كنم، سپس شخصی را بدنبال حضرت هادی (ع) فرستاد و وی را به دربار خلیفه دعوت كرد. امام نیز دعوت را پذیرفت و برای اظهار و بیان حقیقت به دربار واثق رفت. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن به ما بگو چه كسی سر حضرت آدم را هنگام حج تراشید؟ امام فرمود: ای واثق ترا به خدا سوگند می دهم كه ما را از بیان و جواب آن معاف كنی، خلیفه گفت: ترا سوگند می دهم كه جواب را بفرمایی!
    امام فرمود: اكنون كه قبول نمی كنی، پس می گویم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: برای تراشیدن سر آدم جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم كشید تا موهای سرش بریزد.
    در مورد جاذبه اجتماعی و نفوذ سیاسی امام هادی (ع) فقط می توان همین را گفت كه یكی از تجلیات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فیاض نور حق در وجود امام هادی (ع) متجلی و منعكس شده و از وجود حضرت نیز مانند آینه ای كه انوار گوناگون را در خود انعكاس می دهد، ساطع بوده است. كسی را در عصر پیشوای دهم، توان نگاهی ممتد و حتی لحظه ای كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستی و ترس بر قلب ها سایه می افكند. در كتاب های تاریخی آمده است كه حضور امام در هر مجلسی مورد تجلیل و احترام عمیق بود و خواسته و ناخواسته اطرافیان را تحت تأثیر و نفوذ قرار می داد و همنشینان وی همواره آرزوی مجالست و مراودت او را در سر داشتند.
    با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قیام مسلحانه امام دهم را از میان بردارد، ولى هیچ گاه به این بهانه دست نیافت. با این حال، نتوانست حیات شریف آن حضرت را كه مانع خودكامگى هاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شیعیان بر گرد آن پروانه ‏وار مى چرخیدند، تحمل كند، لذا ایشان را بنا به روایتى، در تاریخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.
    امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شریفشان مى گذشت، به مقام امامت نایل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسیدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه و أبنائه الطاهرین).
    از بیانات گهربار آن حضرت است كه فرموده اند:
    «الحكمة لا تنجع فی الطبائع الفاسدة»
    حكمت در نهاد فاسد تأثیر نمى كند.
    در خاتمه باید متذكر شویم كه امام هادی (ع) اصحاب فراوانی دارند كه بسیاری از آنها فخر شیعه هستند و از جمله* آنهاحضرت عبدالعظیم حسنی است كه در شهر ری مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادی به او خیلی احترام می گذاردند. او كسی است كه ایمان را خدمت حضرت هادی به این صورت عرضه داشت:
    »خدا یکی است و شبیه برای او فرض نمی شود، جسم نیست بلكه خالق جسم است. همه چیز را خلق نموده است و همه چیز به دست او است و او مالك آنها است. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است و او آخر پیامبران است كه پیامبری بعد از او نخواهد آمد و دین او پایان همه ادیان است، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وصّی پیامبر است و بعد از امیرالمؤمنین، حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد از او فرزندش كه غایب می شود و روزی ظاهر می شود و جهان را انبوه از عدل می كند بعد از آنكه ظلم انبوه باشد.« عبدالعظیم گفت: »اقرار دارم و می گویم دوست شما دوست خدا و دشمن شما دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما مخالفت خدا است. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و میزان اعتقاد دارم و همه آنها حق است و می دانم كه قیامت آمدنی است. و بر واجبات الهی كه نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر است اقرار دارم.« حضرت فرمودند: »ای ابوالقاسم این دین پسندیده است، خداوند را بر آن ثابت بدارد.«
    عبدالعظیم رحمه الله دین اعتقادی را عرضه داشت زیرا تنها اعتقاد نمی تواند موجب نجات باشد. دینی موجب نجات است كه توأم با عمل باشد. از این جهت حضرت هادی (ع) ایمان را چنین فرموده اند. ابودعامه می گوید: به عیادت حضرت هادی رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عیادت من آمدی بر من حقی پیدا كرده ای، برای ادای حقت روایتی از پدرم كه از پدرانش و از امیرالمؤمنین و او از رسول اكرم علیه السلام نقل كرده است می گویم:
    «قال رسول الله: الایمان ما وقّدته القلوب و صدقته الاعمال»
    ایمان چیزی است كه در دل جایگزین شده است و اعمال، گفتار و كردار آن را تصدیق می كند.
    از این جهت در قرآن شریف و روایات اهل بیت فراوان دیده می شود كه از افرادی كه مرد عمل نیستند سلب ایمان شده است.

    برگرفته از :www.irib.ir

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    25
    تشکر کرده
    5
    تشکر 1 در 1 پست
    دوران امامت امام هادى(علیه‏السلام) بیش از ۳۳ سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپرى کرد.


    دراین مدت، گروه‏هاى بسیارى از شهرهاى شیعه نشین ایران، عراق و مصر براى بهره‏گیرى از محضر امام به سوى مدینه آمدند.۱ امام در این شهر چنان موقعیت و محبوبیتى بین مردم یافت که دولتمردان عباسى، به شدت از این وضع احساس خطر مى‏کردند. براى نمونه، بُرَیحه عباسى۲ در نامه‏اى به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را مى‏خواهى، على‏بن محمد(علیه‏السلام) را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوى خود فرا خوانده و عده بسیارى نیز دعوتش را پذیرفته‏اند... .»۳
    عباسیان که هراس بسیارى از رهبرى شیعه و خطر حرکت شیعیان برضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدین ترتیب، تبعید و مراقبت نظامى را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار مى‏رفت، دوباره در دستور کار قرار دادند.
    تبعید امام هادى(علیه‏السلام)
    امام از مضمون نامه آگاهى یافته و در نامه‏اى به متوکل، وى را از دشمنى‏ها و کینه توزى و دروغ‏پردازى نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستى مزدورانه و دو پهلو در پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به کاتب دربار دستور داد تا نامه‏اى به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان مى‏کرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود. همچنان‏که یزداد، پزشک مسیحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنیده‏ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن على(علیه‏السلام) به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهره‏هاى سرشناس به وى گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آن‏ها خارج شود...».۴
    متوکل براى کاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامه‏اى محترمانه به ایشان نوشت.۵ اما به راستى، نوشتن نامه‏اى با کلماتى محترمانه از کسى چون متوکل که از هیچ ستمى بر خاندان پیامبر و هر کسى که کوچک‏ترین ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمى‏کند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است که این دشمنان خونخوار شیعه از امام داشته‏اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مى‏دهد و هم خود را «امیرالمؤمنین» مى‏خواند و عنوان حاکمیت بر مؤمنین را براى خود محفوظ مى‏دارد. وى به امام مى‏فهماند که او همچنان حاکمیت خاندان پیامبر را نپذیرفته و امام نیز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجید مقام شامخ امام سخن به میان مى‏آورد، اما «یحیى بن هرثمه» را براى رکابدارى امام مى‏فرستد، ولى تاریخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سیصد سرباز مسلح خبر مى‏دهد.۶ آن گونه که بیان خواهد شد، این رفتار به جلب خشونت‏آمیز و محتاط نظامى بیش‏تر شبیه است تا استقبالى رأفت‏انگیز.
    واکنش مردم
    وقتى یحیى بن هرثمه براى ابلاغ نامه متوکل و اجراى مقدمات تبعید نزد امام ایشان آمد. مردم جلوى خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و شیون و زارى از نهاد آنان برخاست؛ به گونه‏اى که یحیى بن هرثمه مى‏گوید: «من تا آن روز چنین شیون و زارى اى ندیده بودم و هر چه سعى کردم آن‏ها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره او (امام هادى (علیه‏السلام)) قصد و دستور سوئى ندارم، ولى فایده‏اى نداشت. سپس خانه او را تفتیش کردم، ولى در آنجا چیزى جز قرآن، کتاب و چیزهایى مانند آن نیافتم... .»۷
    رخدادهاى بین راه
    امام، در سال ۲۴۳ ه . ق، از مدینه به سامرا تبعید شد.۸ همان گونه که پیش بینى مى‏شد، یحیى بن هرثمه درابتداى این سفر از خود قاطعیت و سخت‏گیرى بسیارى نشان داد. البته، در بین راه کرامت‏هایى از امام و حوادثى رخ داد که سبب علاقه‏مندى و تغییر رویه او شد. خود او مى‏گوید: «در بین راه دچار تشنگى شدیدى شدیم؛ به گونه‏اى که در معرض هلاکت قرار گرفتیم. پس از مدتى به دشت سرسبزى رسیدیم که درخت‏ها و نهرهاى بسیارى در آن بود. بدون آن که کسى را در اطراف آن ببینیم، خود و مرکب‏هایمان را سیراب و تا عصر استراحت کردیم. بعد هر قدر مى‏توانستیم، آب برداشتیم و به راه افتادیم. پس از این‏که مقدارى از آنجا دور شدیم، متوجه شدیم که یکى از همراهان، کوزه نقره‏اى خود را جا گذاشته است. فورى باز گشتیم، ولى وقتى به آنجا رسیدیم، چیزى جز بیابان خشک و بى آب و علف ندیدیم.
    کوزه را یافته و به سوى کاروان برگشتیم، ولى با کسى هم از آنچه دیده بودیم، چیزى نگفتیم. هنگامى که خدمت امام رسیدیم، بى آنکه چیزى بگوید، با تبسمى فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته‏ام».۹ او کرامت دیگرى از امام مى‏بیند و شگفتى‏اش دوچندان مى‏شود. وى از آن لحظه تشیع را برگزید و در خدمت امام بود تا از دنیا رفت.۱۰
    گفتنى است که رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه‏مندى یکى دیگر از فرماندهان بزرگ متوکل نیز به امام گردید. وقتى امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد روبه‏رو شد، او همچنان تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود.۱۱ امام در برخورد با هواداران خلافت عباسى، چنان حساب شده عمل مى‏کرد که در دیدارى، طرف مقابل تغییر رویه مى‏داد و به علاقه‏مندان ساحت پاک اهل‏بیت (علیهم‏السلام) مبدّل مى‏گردید.
    تبعیدگاه نظامى
    هنگامى که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و براى تحقیر امام، ایشان را در محلى که «خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جاى دادند. «صالح بن سعید»، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: «اى فرزند رسول خدا! این ستم‏کاران در همه امور سعى در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلى که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جاى داده‏اند». امام در پاسخ او فرمود: «اى پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان مى‏کنى که این امر سبب پایین آمدن شأن من مى‏شود؟» سپس براى تسکین او که از دوستداران خاندان وحى بود و نیز براى نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوى چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن». صالح بن سعید مى‏گوید: «باغ‏هایى زیبا و آراسته، نهرهایى جارى و درختانى سرسبز دیدم که عطرى دل‏نواز از آن‏ها به مشام مى‏رسید و حور و غلمان بهشتى در آن دیده مى‏شد که بسیار سبب شگفتى من شد». آن گاه امام به او فرمود: «اى پسر سعید! ما هر جا باشیم، این‏ها از آن ماست. حال مى‏بینى که ما در خان صعالیک نیستیم.»۱۲
    امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانه‏اى که در یک اردوگاه نظامى قرار داشت، بردند. متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبرى بکنند تا بدین وسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامى، ابتکار عمل را از امام سلب کند. «صقر بن ابى دلف» مى‏گوید: «هنگامى که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالى که بر حصیرى نشسته بود و پیش پایش قبرى کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: براى چه آمده‏اى؟ گفتم: سرورم! آمده‏ام تا از شما حالى بپرسم. وقتى نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: اى صقر! لازم نیست براى من ناراحت باشى. فعلاً به من آسیبى نمى‏رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر!»۱۳
    کابوس‏هاى متوکل
    امام در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى که متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى‏گاه بدون اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى کنند. آن‏ها گاه پا را از این نیز فراتر مى‏گذاشتند و به هتاکى به ساحت مقدس امام مى‏پرداختند. در تاریخ آمده است که برخى اوقات متوکل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى‏کرد و به بزم شراب خود فرا مى‏خواند.۱۴
    توطئه نافرجام
    هربار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدى را براى ترور شخصیتى امام طراحى مى‏کرد، با شکست سختى روبه رو مى‏شد. شکست‏ها و تلاش‏هاى پى در پى و بى‏ثمر متوکل به حدى او را در رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزى در جمع درباریان خود فریاد زد: «واى بر شما! کار ابن‏الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش کردم او جرعه‏اى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من هم‏نشین گردد، نشد... .»۱۵


    http://www.sibtayn.com

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    اردیبهشت 1390
    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    25
    تشکر کرده
    5
    تشکر 1 در 1 پست
    ناکامى و شکست متوکل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این رو، دستور قتل او را به «سعید حاجب» داد. «ابن اورمه» مى‏گوید: «نزد سعید حاجب رفتم و این در زمانى بود که متوکل، اباالحسن (علیه‏السلام) را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببینى؟ گفتم: سبحان اللّه‏! خدا با چشم دیده نمى‏شود. گفت: منظورم همان کسى است که شما او را امام مى‏خوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست. وقتى بیرون آمد، داخل شو. هنگامى که پیک بیرون آمد، وارد اتاقى شدم که امام در آن زندانى بود. داخل شدم و دیدم که قبرى جلوى پاى امام کنده‏اند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: براى چه گریه مى‏کنى؟ گفتم: براى آنچه مى‏بینم. فرمود: براى این گریه نکن؛ زیرا آن‏ها به خواسته‏شان نمى‏رسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا خون او و هوادارش را که دیدى، خواهد ریخت. به خدا سوگند، دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید.»۱۶
    همچنین در اقدامى دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور مى‏دهد که امام را با شمشیرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهاى آخته انتظار امام را مى‏کشیدند، تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند. با دیدن وقار و شکوه امام آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه کردند. هنگامى که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: «چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟» پاسخ دادند: «آن هیبت و شکوهى که در او دیدیم، فراوان‏تر از هراس صد شمشیر برهنه بود که قدرتى در برابر آن نداشتیم؛ به گونه‏اى دل‏هاى ما را آکند که نتوانستیم آنچه را امر کرده بودى، به انجام رسانیم.»۱۷
    به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.
    قتل متوکل، پایانى کوتاه بر توطئه‏ ها
    متوکل در کم‏تر از دو دهه خلافت خود، چیزى جز بدرفتارى با شیعیان و قتل و خون‏ریزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و کینه‏اى که به خاندان پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآل ه) و پیروان آنان داشت، گریبان خود او را گرفت. در شبى که او به قتل رسید، «عباده مخنّث»، دلقک دربار، مثل همیشه در بزم شراب او مشغول مسخره کردن امامان شیعه بود. او سرش را که مو نداشت، برهنه کرده و متکایى هم روى شکم خود بسته بود و امام على (علیه‏السلام) را مسخره مى‏کرد و مى‏گفت: «این مرد طاس و شکم برآمده مى‏خواهد خلیفه مسلمانان شود.» متوکل شراب مى‏نوشید و قهقهه سر مى‏داد. «منتصر»، فرزند او که به امامان شیعه علاقه‏مند بود، از این حرکت عباده خشمگین شد و او را پنهانى تهدید کرد. [عباده از ادامه کار منصرف شد، متوکل متوجه او گردید و از او علّت را جویا شد. عباده دلیل ادامه ندادن کار خویش را باز گفت.] در این هنگام، منتصر برخاست و گفت: «اى امیرالمؤمنین! آن کسى که این سگ، تقلید او را مى‏کند و این مردم مى‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مایه افتخار تو. اگر تو مى‏خواهى گوشت او را بخورى (غیبت و بدگویى او کنى)، بخور، ولى اجازه نده که این سگ و مانند او از آن بخورند.»
    متوکل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقه‏مندى به امام على(علیه‏السلام) دستور داد تا آوازه‏خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده‏اى بخوانند. این بى‏حیایى و بى‏شرمى متوکل سبب شد تا پسرش همان شب تصمیم به قتل متوکل بگیرد.۱۸ از این رو، به همراهى ترکان، نقشه قتل او را کشید و وزیرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.۱۹
    جنایت دیوانه‏ وار عباسیان
    امام هادى(علیه‏السلام) پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى کرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولى سیاست‏هاى کلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدایى، تغییرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شدید نظامى، روزگار مى‏گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى(علیه‏السلام) براى ایشان به ثمر رسید و وى به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» که در آب یا انار ریخته شده بود،۲۰ مسموم شد. «ابو دعامه» مى‏گوید: «امام در بستر بیمارى بود و من براى عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عیادت من آمدى، برگردن من حقى پیدا کردى و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیمارى آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام مى‏آمدند. آن حضرت به صورت کتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانى نشوند.»۲۱
    پرواز به سوى دوست
    امام هادى(علیه‏السلام)، در سوم رجب سال ۲۵۴ ه . ق، به شهادت رسید.۲۲ «احمد بن داود» مى‏گوید: «اموال بسیارى را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن مى‏بردم. هنگامى که رسیدم، مردى که بر شترى سوار بود، پیش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و «اى محمد بن اسحاق»، من حامل نامه‏اى از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت بر مى‏بندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن(علیه‏السلام) به شما برسد. ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولى این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفى داشتیم... .»۲۳
    مراسم تشییع و خاک سپارى
    بازتاب خبر شهادت پیشواى شیعیان، قلب ستم‏دیده مردم را جریحه‏دار کرد. شهر یکپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و یتیمان نشست.در روز شهادت امام، جماعت بسیارى از بنى هاشم، بنى ابى‏طالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زارى سراسر خانه را آکنده بود.۲۴ مردم به صورت‏هاى خود سیلى مى‏زدند و گونه‏هاى خود را مى‏خراشیدند.۲۵ بدن مطهر امام هادى(علیه‏السلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را دید، تصمیم گرفت براى عوام فریبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از این رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسکرى(علیه‏السلام) پیش از تشییع بدن مطهر امام(علیه‏السلام) به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در یکى از خانه‏هایى که در آن زندانى بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدرى بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت براى امام حسن عسکرى(علیه‏السلام) مشکل بود. در این هنگام، جوانى مرکبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند.۲۶ «ابو هاشم جعفرى» که از نزدیکان امام هادى(علیه‏السلام) بود، نیز قصیده‏اى در رثاى امام خود خواند.۲۷
    __________________________
    ۱ـ ائمتنا، ج ۲، ص ۲۵۷.
    ۲ـ نام او در الارشاد، ج ۲، ص ۴۳۵ عبداللّه‏ بن محمد ضبط شده است.
    ۳ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۹.
    ۴ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶۱.
    ۵ـ الارشاد، ج ۲، ص ۴۳۶.
    ۶ـ همان، ص ۱۴۲.
    ۷ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۷۳.
    ۸ـ الارشاد، ج ۲، ص ۴۳۸.
    ۹ـ اثبات الوصیه، ص ۱۹۷.
    ۱۰ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۲.
    ۱۱ـ تذکره الخواص، ص ۳۶۰؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۵۷۳.
    ۱۲ـ الارشاد، ج ۲، ص ۴۳۸.
    ۱۳ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۹۴.
    ۱۴ـ همان، ص ۲۱۱.
    ۱۵ـ همان، ص ۱۵۸.
    ۱۶ـ همان، ص ۱۹۵.
    ۱۷ـ همان، ص ۱۹۶.
    ۱۸ـ الکامل فى التاریخ، ج ۷، ص ۵۵.
    ۱۹ـ تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۵۲۲.
    ۲۰ـ وفیات الائمه، ص ۳۸۶.
    ۲۱ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۳۹.
    ۲۲ـ همان، ص ۶۸۰.
    ۲۳ـ وفیات الائمه (علیهم‏السلام)، ص ۳۸۵.
    ۲۴ـ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۶۸۴.
    ۲۵ـ وفیات الائمه، ص ۳۸۶.
    ۲۶ـ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۶۸۳.
    ۲۷ـ همان.

    http://www.sibtayn.com

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    فروردین 1390
    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    میانگین پست در روز
    0.05
    نوشته ها
    228
    تشکر کرده
    189
    جزاک الله خیرا
    استفاده کردیم parsa جان
    ممنون
    ای مهجت قلب مصطفی ادرکنا محبوبه ی ذات کبریا ادرکنا

    با آنکه علیست رکن ما کان و یکون ای رکن علی مرتضی ادرکنا


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •