بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

مامون و ام فضل، دختر و پدری كه هر دو قاتل اهل بيت بودند

عباسيان كه از تدابير مامون آگاهي نداشتند، او را شديدا مورد اعتراض قرار دادند و گفتند ما بيم آن داريم كه سلطنت عباسي از دست برود و براي خوار و خفيف كردن امام پيشنهاد دادند كه مامون مجلس بحث و مناظره اي ترتيب دهد و در همين راستا از يحيي بن اكثم قاضي القضات شهر بغداد خواستند كه در آن مجلس از امام جواد (ع) سوالاتي بپرسد.

موعد مقرر فرارسيد و يحيي بن اكثم شروع به پرسيدن سوال از امام جواد (ع) كرد و گفت:«چه مي فرماييد درباره كسي كه در حال احرام شكاري صيد كرده است؟»

امام در پاسخ فرمود:«آيا شخص شكار را در حرم كشته يا غير آن؟ عالم بوده يا جاهل؟ عمدا كشته يا به خطا؟ آن شخص آزاد بوده يا بنده؟ صغير بوده يا كبير؟ نخستين بار او بوده يا قبلا مرتكب شده؟ آن صيد پرنده بوده يا غير؟ پرنده كوچك بوده يا بزرگ؟ آن شخص پشيمان شده يا خير؟ در شب شكار كرده يا در روز؟ احرام او احرام حج بوده يا عمره؟»

یحي بن اكثم كه از تقسيم بندي و تجزيه سوال شگفت*زده شده بود آثار درماندگي و عجز در وي ظاهر شد و در اين هنگام مامون از امام جواد (ع) خواست شقوق مسئله را بشكافد و حكم هر يك را بگويند.

مامون امام جواد (ع) را در بغداد نگه داشت، امام مدت تقريبا زيادي را در بغداد به سر مي*برد، در اين مدت مسلمانان با او رفت و آمد مي*كردند و از درياي فيض او سيراب مي شوند. امام از اين شرايط راضي نبود و به يكي از ياران خود فرمود: «به خدا سوگند نان جوين و نمك نيمكوب در حرم رسول خدا براي من از اين رفاهي كه اكنون مرا در آن مي*بينيد نيكوتر است.»

سرانجام بعد از گذشتن چند سال كه دخترمامون صاحب فرزندي نشد مامون به امام جواد (ع) اجازه داد كه به مدينه بازگردد. حضور امام در مدينه باعث انسجام فكري جامعه شيعه شد وحضرت از نزديك امور شيعيان را سامان مي دادن حضور امام در مدينه ادامه داشت تا عمر مأمون پايان پذيرفت و برادر جبار وي معتصم به تخت سلطنت تكيه زد.

امام جواد (ع) و نيرنگ معتصم

معتصم با اين فرض كه امام جواد (ع) داماد خليفه سابق و مولاي شيعيان است و از نفوذ عميقي در بين شيعيان برخوردار است تصميم گرفت كه دوباره امام جواد (ع) را از مدينه به بغداد بخواند. امام از اين سفر بسيار ناخوشنود بود و يكي از ياران ايشان نقل مي*كند به حضور امام جواد (ع) رفتم و از ايشان درباره جانشين بعدي پرسيدم امام جواد گريست آنچنان كه ريش آن حضرت از اشك خيس شد و سپس فرمود: «آري در اين سفر بايد بر من ترسيد و امامت بعد از من از براي پسرم علي خواهد بود.»

فقهای بغداد در برابر عظمت علمی امام دچار حيرت شدند

معتصم به واسطه بدگويي*ها و سعايت فقهاي بغداد قصد جان امام جواد (ع) راكرد. چنان چه عياشي از «ابن ابي داوود» قاضي مشهور بغداد نقل كرده است، معتصم مجلسي را ترتيب داده و دزدي را در حضور او محاكمه مي*كردند و همه فقهاي بغداد و امام جواد (ع) حضور داشتند. آنگاه از هريك از فقها درباره حد دزد پرسش نمود.

ابن ابي داوود در پاسخ گفت: «دست دزد بايد از آرنج قطع گردد.» وعده*اي ديگر گفتند دست دزد بايد از بند قطع شود و به عنوان شاهد، آيه وضو را ذكر كردند در اين مجلس معتصم نظر امام جواد (ع) را جويا شد. امام از پاسخ دادن به سوال امتناع كردند و فرمودند: «حاضران حكم خود را بيان كردند»

اما معتصم اصرار ورزيد و امام را به خداوند سوگند داد تا حكم را بيان كند امام در پاسخ فرمودند: «حال كه مرا سوگند دادي بايد بگويم سايرين در تعيين كيفر دزد خطا نمودند بايد مفصل انتهاي انگشتان دزد قطع شود و كف دست باقي بماند چون هفت محل سجده از آن خداست و نبايد آن مواضع آسيب بيننند «إن المساجدللله..» سجده*گاه*ها از آن خداست (سوره جن آيه 18)»

معتصم از پاسخ امام در شگفت شد و فرمان داد فقط انگشتان دزد را قطع كنند در اين مجلس ابن ابي داوود بسيار ناراحت شد و پس از سه روز نزد معتصم رفت و به او گفت: «وقتي شما در مجلس خود تمام فقها را جمع كرديد و در حضور آنان نظر هيچ يك را نپذيرفتيد و تنها سخن مردي را پذيرفتيد كه نيمي از امت به برتري و پيشوايي او اعتقاد دارند و او را براي خلافت شايسته* مي*دانند اين عمل شما تاييدي برگفتار آنهاست و عمل پسنديده*اي نبود»

دختر و پدری كه هر دو قاتل بودند

پس از اين وقايع معتصم قصد شوم خود را عملي كرد، نقشه قتل امام جواد (ع) را طراحي كرد و به برادر زاده خود ام*الفضل همسر امام جواد زهري مهلك داد و ام*الفضل با خيانت و نيرنگ آن غذا را به امام جواد (ع) داد و آن حضرت را مسموم كرد.

ام*الفضل پس از انجام اين عمل شنيع پشيمان شد اما امام جواد (ع) وي را لعنت كرد و آن ملعون به نفرين امام دچار بيماري دردناكي شد كه به سبب آن بيماري فقير و تهيدست شد. امام جواد (ع) به دستور معتصم و به دست ام*الفضل همسر خويش در دوران جواني در حالي كه 25 بهار از عمر شريف آن حضرت نگذشته بود به شهادت رسيدند.

منبع:
http://www.snn.ir/news-13900805094.aspx