هرچند تعریف درست نیس ولی باز هم طبق این تعریف مثال تاس اشتباههبه نظر من نظم یعنی هر کدام از اجزاء یک مجموعه هماهنگ با بقیه اعضا
مثال بهتری بیار
هرچند تعریف درست نیس ولی باز هم طبق این تعریف مثال تاس اشتباههبه نظر من نظم یعنی هر کدام از اجزاء یک مجموعه هماهنگ با بقیه اعضا
مثال بهتری بیار
بر همه عایشه های امروز لعنت
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین
تعریف نظم: به اتصال و هماهنگی میان اجزاء یک جسم، نظم می گویند. بنابراین شیئیتِ شیء وابسته به نظم آن می باشد.
به نظر من، نظمِ الکی یا نظمِ تصادفی وجود خارجی ندارد. زیرا طبق تعریفی که من در بالا ارائه کردم، هر جایی که ماده (به هر صورتی) وجود داشته باشد، بنابراین نظم هم وجود دارد، زیرا هر جا ماده وجود دارد، یک اتصالی میان اجزا آن وجود دارد.
اگر بپرسید که فرض می کنیم جسمی وجود دارد که قابل اِنقِسام نیست (یا به عبارت دیگر جسمی که جزء پذیر نیست یا قابلیت تقسیم شدن را ندارد)، طبق تعریف بالا در نظم صدق نمی کند؟ در جواب می گوییم: چنین جسمی وجود خارجی ندارد، زیرا تا جایی که من می دانم، اجماع متکلمین، فلاسفه و ... بر این است که چنین جسمی وجود خارجی ندارد.
اینجور که من فهمیدم،طبق این تعریفی که شما کردید اصلا بی نظمی وجود نداره،درسته؟چون همه جا ماده هست و طبق تعریفتون باید نظمم اونجا باشه...
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...
امیر حسین بیشتر توضیح بده هیچی نفهمیدم
با خصم حق ستیزه عادت ماست
لعن بر عمر عبادت ماست
آقا amir چی شد پس،یعنی به نظر شما و طبق تعریفتون اصلا بی نظمی وجود نداره؟...
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین
بله، به نظر من در عالم ماده، اصلاً بی نظمی وجود نداره!
شما همین که یک شیء رو می بینی، صرفِ وجود اون شیء پی می بری که نظم وجود داره.
با سلام.در روایت امام صادق در مورد رد پای حیوان اگر دقت کنیم میبینیم نمی توان گفت که اتفاقی یا تصادفی جای پای آن حیوان آنجا افتاده است و هیچ حیوانی از آنجا عبور نکرده است
علی زیباترین نام جهان است علی ذکر لب صاحب زمان است
به کوری دو چشم اهل انکار فقط حیدر امیرالمومنین است
کسی می تونه از توی روایات نظم رو تعریف کنه
با خصم حق ستیزه عادت ماست
لعن بر عمر عبادت ماست
به این فراز از توحید مفضل دقت کنید:
وَ اعْلَمْ يَا مُفَضَّلُ أَنَّ اسْمَ هَذَا الْعَالَمِ بِلِسَانِ الْيُونَانِيَّةِ الْجَارِي الْمَعْرُوفِ عِنْدَهُمْ قوسموس وَ تَفْسِيرُهُ الزِّينَةُ وَ كَذَلِكَ سَمَّتْهُ الْفَلَاسِفَةُ وَ مَنِ ادَّعَى الْحِكْمَةَ أَ فَكَانُوا يُسَمُّونَهُ بِهَذَا الِاسْمِ إِلَّا لِمَا رَأَوْا فِيهِ مِنَ التَّقْدِيرِ وَ النِّظَامِ فَلَمْ يَرْضَوْا أَنْ يُسَمُّوهُ تَقْدِيراً وَ نِظَاماً حَتَّى سَمَّوْهُ زِينَةً لِيُخْبِرُوا أَنَّهُ مَعَ مَا هُوَ عَلَيْهِ مِنَ الصَّوَابِ وَ الْإِتْقَانِ عَلَى غَايَةِ الْحُسْنِ وَ الْبَهَاء
بدان اى مفضّل! كه نام اين عالم به زبان يونانى كه جارى و معروف است نزد ايشان «قوسموس» است. و تفسيرش در لغت ايشان زينت است. و فلاسفه و مدّعيان حكمت عالم را چنين نام كردهاند براى حسن تقدير و ثواب انتظامى كه در آن مشاهده كردهاند، پس راضى نشدند به آن كه تقدير و نظام نام كنند تا آن كه او را زينت ناميدند تا خبر دهند كه با اتقان و احكامى كه دارد در غايت حسن و بها و زينت است.
با خصم حق ستیزه عادت ماست
لعن بر عمر عبادت ماست
به این فراز نیز دقت کنید:
َ تَجَبُّرِهِمْ بِمَنْزِلَةِ عُمْيَانٍ دَخَلُوا دَاراً قَدْ بُنِيَتْ أَتْقَنَ بِنَاءٍ وَ أَحْسَنَهُ وَ فُرِشَتْ بِأَحْسَنِ الْفُرُشِ وَ أَفْخَرِهِ وَ أُعِدَّ فِيهَا ضُرُوبُ الْأَطْعِمَةِ وَ الْأَشْرِبَةِ وَ الْمَلَابِسِ وَ الْمَآرِبِ الَّتِي يُحْتَاجُ إِلَيْهَا وَ لَا يُسْتَغْنَى عَنْهَا وَ وُضِعَ كُلُّ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ مَوْضِعَهُ عَلَى صَوَابٍ مِنَ التَّقْدِيرِ وَ حِكْمَةٍ مِنَ التَّدْبِيرِ فَجَعَلُوا يَتَرَدَّدُونَ فِيهَا يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ يَطُوفُونَ بُيُوتَهَا إِدْبَاراً وَ إِقْبَالًا مَحْجُوبَةً أَبْصَارُهُمْ عَنْهَا لَا يُبْصِرُونَ بُنْيَةَ الدَّارِ وَ مَا أُعِدَّ فِيهَا وَ رُبَّمَا عَثَرَ بَعْضُهُمْ بِالشَّيْءِ الَّذِي قَدْ وُضِعَ مَوْضِعُهُ وَ أُعِدَّ لِلْحَاجَةِ إِلَيْهِ وَ هُوَ جَاهِلٌ لِلْمَعْنَى فِيهِ وَ لِمَا أُعِدَّ وَ لِمَا ذَا جُعِلَ كَذَلِكَ فَتَذَمَّرَ وَ تَسَخَّطَ وَ ذَمَّ الدَّارَ وَ بَانِيَهَا فَهَذِهِ حَالُ هَذَا الصِّنْفِ فِي إِنْكَارِهِمْ مَا أَنْكَرُوا مِنْ أَمْرِ الْخِلْقَةِ وَ ثَبَاتِ الصَّنْعَةِ فَإِنَّهُمْ لَمَّا عَزَبَتْ أَذْهَانُهُمْ عَنْ مَعْرِفَةِ الْأَسْبَابِ وَ الْعِلَلِ فِي الْأَشْيَاءِ صَارُوا يَجُولُونَ فِي هَذَا الْعَالَمِ حَيَارَى فَلَا يَفْهَمُون
اينان در گمراهى و تيرهبختى و سرگردانى به كورانى مىمانند كه بر سرايى در مىآيند در نهايت استحكام و زيبايى، در آنجا بهترين و فاخرترين فرشها گسترانده شده، همه نوع خوردنى، نوشيدنى، پوشيدنى و هر نياز ديگرشان فراهم آمده. در آنجا هر چيزى از سر حكمت و تقدير بر جاى شايسته خود است. اما اين بىبصران از اين سوى به آن سوى مىروند (1) و همه جاى آن سرا را به زير پا مىنهند ولى هيچ چيزى نمىبينند. نه سراى را مىبينند و نه آنچه را كه در آن مهيّاست. بلكه چه بسا [به خاطر نابينايى] گاه پاى يكى از آنان بلغزد و چيزى را كه به آن نيازمندند و در جاى مناسبش قرار داده شده و او از حكمت وجود آن آگاه نيست از ميان ببرد و او نيز به خشم و غضب آيد و سراى و صاحب آن را نكوهش كند.
حال اين گروه كه حكمت و تدبير را در كار آفرينش انكار مىكنند همين گونه است.
از آنجا كه انديشههاى اينان از درك اسباب و علل آفرينش اشيا ناكام ماند، در اين جهان چنان سرگشته شدند كه اتقان، استوارى، حسن تدبير، شكل دهى و هيأت آفرينى نيكوى آن را [به دست يك حكيم و آفريننده] در نيافتند چه بسا كسى از اين گروه به خاطر عدم آگاهى به سبب و حكمت آفرينش يك چيز، به نكوهش و انكار و لغزش آن بپردازد. مانند كار گمراهانى چون «مانى» و اصحاب كافر او و ملحدان فاجر و فاسق و خارج از دين
با خصم حق ستیزه عادت ماست
لعن بر عمر عبادت ماست