اشاره
. . . كودك بوديم و شبحي از وجود خدا در زاويه‏اي از پهناي آسمان بر پرده‏ي خيال مى‏كشيديم؛
ما بزرگ شديم . . . ولي آن شبح كوچك چطور؟!
آيا آن هم بزرگ شده است؟! . . . و چه اندازه؟! . . . و تا كجا؟!
آيا آن‏قدر بزرگ شده است كه مجالي براي وجود من و شما باقي نگذاشته باشد؟!
ما «او» شده باشيم و او عينا «ما» شده باشد؟!
اگر آن «پندار» را وا نهاده، و اين «انديشه» را برگزيده‏ايم، آيا اين خود باطل كننده‏ي پندارهاي باطل، و يا خود نيز پنداري باطل است؟!
خوشا آنان كه آنچه را كه بايد، چنانكه هست شناختند و شناساندند؛ و در سايه‏ي نصوص مكتب وحى، حق را چنان يافتند كه نه به آراستن دلخواه دين نيازي ديدند، و نه به كاستن آن به هواي خويش دست يازيدند.
و خوشا آنان كه معرفت را از متن وحي و نصوص مفسّران واقعي آن آموختند، نه چيز ديگر؛
و دين را تنها به معصوم شناختند، نه كس ديگر؛
و خنك آنان كه حريّت و انسانيت خويش را در تنش‏هاي حزبي قربان نكرده، خود را يافتند و به دور از هر گونه ميل و هوا و سنگ اين و آن بر سينه كوبيدن، خويشتنِ عقيدتي خويش را از متن وحي و برهان مى‏جويند نه از اوهام ديگران.
در اين رهگذر، اين نوشته‏ي كوتاه با نگاهي بركتاب مقالات (الهي قمشه‏اى، حسين)، به تأمّلي در ديدگاه‏هاي اهل عرفان، در نقاط زير مى‏نشيند:
1 . حقيقت آفرينش الهي و وحدت وجود
2 . فرار از عقل و برهان و پناه آوردن به عشق و شهود
3 . اعتقاد به جبر و انكار اختيار
4 . فلسفه‏سازي و نظريه‏پردازى
حسن ميلانى
بهار 1381