عشق و تصوف
عشق و عرفان
به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
كه سالك بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي(2)
چرا اهل تصوف اين همه اصرار دارند كه مريدان و سالكان راه خويش را مطيع محض خويش خواسته، و بر وجود آنها حكومت و فرمانفرمايي مطلق داشته باشند؟!
ميگويند: مريد بايد در مقابل پير و راهنما و استاد خود هيچگونه چون و چرا نداشته، به هر چه او را امر ميكند از دل و جان گردن نهد، و دستورات او را به طور كامل پذيرا بوده، چشمبسته تسليم صد در صد او باشد!!
هر كه او بي مرشدي در راه شد
او ز غولان گمره و در چاه شد
پس به هر دوري وليّي قائم است
تا قيامت آزمايش دائم است
پس امام حي قائم آن ولي است
خواه از نسل عمر خواه از علي است!(4)
بديهي است اين دستور ايشان از خطرناكترين اموري است كه کرامت و ارزش واقعي انسان ـ همان موجود آزاد و انديشمندي كه عقل او تسليم مطلق در مقابل هر شخص غيرِ معصومي را به شدت تخطئه ميكند ـ را ناديده گرفته، و او را در پرتگاه ضلالت و گمراهي و بيهويتی رها ميسازد.
چگونه ميتوان در مقابل انسان غير معصوم ـ كه اگر هم عمدا قصد افساد و اضلال نداشته باشد، لااقل احتمال هر گونه اشتباه و ناداني درباره او داده ميشود ـ تسليم بود؟!
امام صادق عليه السلام ميفرمايند:
ايّاك أن تنصب رجلا دون الحجّة فتصدّقه في كلّ ما قال.
بپرهيز از اينكه غير از حجت خدا كسي را علم كرده، و در هر چه ميگويد تصديقش كني.
جز حجت معصوم الهي كه ـ در ارتباط با وحي و تعليم الهي، نه به واسطه ارتباط و پيوند با شياطين و جنيان و... ـ داناي حقيقي نهان و آشكار، و هدايتگر واقعي بشر است، چه كسي ميتواند هدايت هميشگي خويشتن را تضمين كند؟! تا چه رسد به اينكه كسي مدعي پرچمداري هدايت ديگران بوده، و آنان را به تسليم مطلق در مقابل خويش فرا بخواند؟!
أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلا أَنْ يُهْدَي.
آيا آن كس كه به سوي حق راه مينمايد سزاوارتر است كه تبعيت شود، يا كسي كه خود راه نمييابد مگر اينكه هدايتش كنند؟!
آشكار است با وجود چنين اصل باطلي ـ كه متأسفانه از اصول مسلم تصوف و عرفان ميباشد ـ راه هر گونه سوء استفاده براي فرصتطلبان و شيادان و خيانت كاران جامعه باز شده، به راحتي ميتوانند بر سر راه سادهلوحان و مريدان جاهل و نادان دام فريب گسترانيده، و از اين راه اهداف شوم خود را در لباس دين و هدايت و ارشاد عملي سازند.
دين مقدس اسلام بر پايه اساسيترين اصول عقلي و برهاني بنا شده است و هرگز حقانيت خود را در گرو خواب و خيالها و امور عجيب و غريبي كه نشان اعجاز نداشته ، و صدور آنها از جنيان و شياطين هم ممكن است ارائه نميدهد، و اي بسا مشايخ و پيران و اساتيد اخلاق و سير و سلوكي كه در پيوند با آنان نمايش زهد و تقوي در آورده، و بيرق سلوك و ارتباط با عالم غيب الهي برافراشته، و سادهلوحاني راحتطلب و گريزان از هر گونه تعقل و مسؤوليت پذيري شريعت نوراني به هواي پيمودن راه صد ساله در يك شب بر اساس حسنظن بيمورد خود، به ايشان دل داده، و گرد آنان در افت و خيزند كه آشكارا ميبينيم هر روز بر تأليف و چاپ و نشر و تيراژ كتابهايي كه در شرح احوال فريباي ايشان نوشته ميشود افزوده ميگردد، و متقابلا هر لحظه خورشيد فروزان تعقل و تدبر در آيات روشنگر كتاب خداوند، و سنت سر تا پا نور اهل عصمت الهي، و سيره محرّك و سازنده آنان بيشتر و بيشتر رو به تيرگي و خاموشي ميرود.
بر همه عایشه های امروز لعنت