-
ایشان گفت: بروید و*یک سنوگرافی سه بعدی از جنین بگیرید. جواب سنوگرافی را که دید گفت: تازه این بچه اگر کامل بشود وبه دنیا بیاید، 700 گرم وزن خواهد داشت و حتما می*میرد.این صحبت، حدودا 20 روز قبل از تولد بچه است. ما خیلی ناراحت بودیم. یک شب خانمم خواب دید که*یک خانمی از او *پرسید: می*دانی من که هستم؟گفته بود: نه. گفت: من فاطمه*ی زهرا(س) هستم، نگران و ناراحت نباش ما مواظبتیم.بعدش دستش را به گردن خانمم انداخت و روضه*ی سیدالشهدا(ع) برایش خواند و هر دوتایشان گریه کردند.خانمم گفت: با چشمان خودم دیدم که*یک طرف صورت آن خانم، کبود شده بود.بعد از چند روز دیدم خانمم درد دارد، او را پیش دکتر بردم و یک ساعت بعد ، بچه به دنیا آمد و 2 کیلو و 800 گرم وزن داشت. من خوشحال از اینکه پدر شده ام و بچه به سلامتی به دنیا آمده است. طبق نذری که کرده بودم اسمش را فاطمه گذاشتم و از آن روز تا حالا، فاطمه اصلا هیچ مریضی مانند زردی و حتی سرماخوردگی نگرفته است!اگر فاطمه را خدا به ما نمی*داد، خانمم با سختی*هائی که کشیده بود ، دوری از پدر و مادر و شهر غربت، یقینا دق می*کرد ولی الان همه*ی دلخوشی*اش دخترش است و فاطمه است که به مادرش آرامش می*دهد همانطور که اگر نبود حضرت فاطمه*ی زهرا(س) در کودکی در فضای پر اختناق مکه در کنار مادرش حضرت خدیجه(س) ، معلوم نبود حضرت خدیجه(س) زنده بماند، حضرت زهرا(س) حق حیات به گردن مادرش دارد زیرا با فشارهائی که به پیامبر(ص) و حضرت خدیجه(س) می*آمد در قبال آن فشارها حضرت زهرا(س) به مادر و پدرش آرامش می*داد . یک روز در فضای اینترنت به تالارهای گفتگو عرب*ها رفتم. *یکی از کاربران ، اسم خود را گذاشته بود محبت عمر.از او پرسیدم چرا این اسم را بر خود گذاشتی؟گفت: من در کشوری زندگی می کنم که همه اهل سنت هستند. من الجزائری هستم.و از کشور من پرسید. گفتم: ایران.
-
گفت:*یک سری افرادی را شما در ایران دارید که کارشان فقط سب صحابه است. از صبح تا شب در مسجد می نشینند و فحش به صحابه می*دهند.گفتم: این دروغ است هیچ شیعه*ای این کار را نمی کند.گفت: چرا شما سب صحابه می*کنید؟گفتم: تو از من سب و فحش شنیدی؟ من که به هیچ کس فحش ندادم!بعد گفتم من برشما *یک مثال می*زنم خوب دقت کن گفتم: من*یک لیوانی برای شما می*آورم که قبلا داخل آن پر از نجاست بوده آن را خالی کردم و لیوان را قشنگ *شسته*ام الان آن را پر از آب خنک و گوارا می*کنم و جلوی شما می*گذارم و لیوان دیگری بر می*دارم که نو و تمیز بوده و هیچ نجاستی به آن نخورده است، در آن هم آب خنک می*ریزم و روبرویتان می*گذارم. از کدام لیوان می*خوری؟ از آن*یکی که در آن نجاست بوده*یا آن که از اول تمیز بوده؟گفت: این که معلوم است از آن لیوانی می*خورم که از اول تمیز*یوده.گفتم: امیرالمومنین(ع) هیچ گاه محبت بتها در قلبش نرفته بود در مقابل هیچ بتی تعظیم نکرده بود و حتی*یک چشم به هم زدن شرک به خدا نورزید ولی عمر حداقل 40 سال مشرک و بت پرست بوده و کثافت شرک در وجودش رفته بود. حالا از کدام* باید تبعیت کرد؟خیلی تعجب کرد و جوابی نداشت که بدهد. چندتا کتاب را بهش معرفی کردم تا مطالعه کند.بعد از چند ماه نامه*ای به ایمیلم فرستاد که من بعد از مطالعات این کتاب*ها شیعه شدم و الان در دانشگاه دارم تبلیغ شیعه می*کنم.الحمد لله با*یک مثال ساده که خداوند به ذهنم انداخت باعث شد تا دنبال تحقیق درباره شیعه برود و نهایتا شیعه شد.
-
سلام
داستان بسیار زیبایی بود واقعا لذت بردم
این لینک از چنتا فیلم های آقای سلمان حدادای هست که این وقایع رو تعریف کردن براتون میگزارم
http://www.aparat.com/video/video/re...nSubmit=+&data
-
با سلام .
آقا حامد واقعا زیبا بود، دست شما درد نکنه .
انشا الله اجرتان با آقا امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف.