-
حکمت بلا
به نقل از "pechpech"
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد.
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............
فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید : شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم ..........
چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند
-
Re: حکمت بلا
غم یاشادی !
--------------------------------------------------------------------------------
زمانی روستایی فقیری بود که از مال دنیا دو چیز داشت، پسری 16 ساله و اسبی خاکستری و زیبا. مرد روستایی این دو را بیش از هر چیز در دنیا دوست داشت. روزی اسبش ناپدید شد. مرد روستایی دچار غم و ناراحتی بسیاری شد. هیچ کس نمی توانست او را تسلی دهد تا اینکه سه روز بعد اسبش مراجعه کرد، همراه با یک اسب نر سیاه و زیبای عربی. مرد که از دیدن اسب بیش از اندازه خوشحال شده بود او را بغل گرفت و زین کرد.
پسرش با شوق از او خواست که سوار اسب وحشی شود و چون پدر نمی خواست که به پسرش جواب نه بدهد، با درخواست او موافقت کرد. یک ساعت بعد به او خبر رسید که پسرش از اسب به زیر افتاده و به شدت مجروح شده است. پسر را با حالتی زار درحالی که دو جای پایش شکسته بود، خونین به خانه آوردند. با مشاهده پسر، شادی پدر دوباره به غم تبدیل شد.
او در مقابل کلبه نشست و به گریه و زاری پرداخت. در همین زمان گروهی از سربازان پادشاه از آن جا عبور می کردند. جنگ نزدیک بود و ارتشیان آمده بودند تا سربازانی را از دهکده جمع کنند. آن ها با بی رحمی هر که را به سن 15 سالگی رسیده بود می گرفتند. وقتی به در خانه مرد روستایی رسیدند و پسرش را مجروح دیدند از بردنش منصرف شدند. اشک های پدر دوباره به شادی تبدیل شد و از صمیم قلب از خدا تشکر کرد
-
Re: حکمت بلا
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:" می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد."و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:"ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی."
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت:" و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!" اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
-
Re: حکمت بلا
سوال:
آيا همه بلايا از جانب خداوند است؟ :?: يا خود انسان نيز در بوجود آمدن آن دخيل است؟ :?:
اگر همه آنها از جانب پروردگار است كه هيچ.بايد راضي باشيم به رضاي او.ولي اگر در بوجود آوردن برخي از آنها خود نيز دخيل هستيم،سوالي كه مطرح ميشود اين است كه چطور و چگونه آنها را از بلايايي كه به واسطه حكمت خداوند و در جهت خير و سعادت ماست تفكيك كنيم و مثلا بگوئيم كه خب اين بلا از طرف خداوند است پس راضي ايم به رضاي او و اين بلا را خودمان سر خودمان درآورده ايم پس علت را بيابيم و رفع كنيم تا ديگر چنين بلايي سرمان نيايد. :?:
-
Re: حکمت بلا
دوست عزیز در این مبحث نکته قابل توجه این بود که هر چیزی که برای ما از طرف خداوند مقدر می شود بهترین چیز برای ما می باشد حالا اگر عامل نزول بلا ما باشیم --منظورم اعمال ما باعث نزول بلا بشه --- یا نباشیم در این بحث مهم نیست مهمش اینه که هرچه ز دوست رسد نیکوست لذا هرچه از بلایا وجود دارد بالاترین مصلحت را برای عبد دارد یا علی ممنون از همه دوستانی که در این بحث شرکت می کنند
-
Re: حکمت بلا
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم,تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو,من نیستم
گفت ای دیوانه ,لیلایت منم
در رگ وپنهان وپیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من در کنارت بودم نشناختی :o :shock: 8-) :lol:
-
Re: حکمت بلا
یه روایت خیلی زیبا از حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه :
وقتی حلقه های بلا تنگ می شود منتظر گشایش باشید
-
Re: حکمت بلا
این بلاهایی که به واسطه ی گناهان سر بنده میاد یه جورایی تنبیه و گوش مالیه برای ما و کیه که از تنبیه خوشش بیاد؟... :lol:
-
Re: حکمت بلا
امام باقر (ع) میفرمایند:هیچ بلایی بر سر شما نمی آید مگر به واسطه اعمال شما وهیچ نعمتی از شما گرفته نمیشود مگر به واسطه گناهان شما :shock: :o 8-)
-
Re: حکمت بلا
ما که نفهمیدیم این بلا ها آخرش امتحان الهی یا به واسطه گناه؟... :?: :?: :?: