PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معجزاتی زیبا از امام زمان (ع)(عج)



asemane sokhan
شنبه 04 شهریور 91, 10:23 بعد از ظهر
ميلاد امام زمان (عج):

حكيمه خاتون مى‏گويد: روزى به خدمت ابو محمّد- عليه السّلام- رسيدم، به من فرمود: اى عمّه! امشب نزد ما بمان؛ چون امشب خدا جانشين و خليفه خود را ظاهر خواهد كرد.
گفتم: از چه كسى؟
فرمود: از نرگس خاتون.
گفتم: نرگس كه حامله نيست.
فرمود: حاملگى او مانند حاملگى مادر موسى است. فقط هنگام تولد آشكار مى‏شود. لذا آن شب در آنجا ماندم و با نرگس خاتون در يك جا خوابيدم. وقتى كه شب به نيمه رسيد، هر دو برخاستيم و نماز شب خوانديم. با خود گفتم: صبح نزديك شد ولى آنچه را كه ابو محمّد- عليه السّلام- گفته بود ظاهر نشد! آنگاه امام- عليه السّلام- از اطاق خودش صدا زد و فرمود: عجله نكن. با شرمندگى به اطاق برگشتم. نرگس خاتون نزدم آمد در حالى كه درد زايمان گرفته بود. پس او را به سينه چسباندم و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» و «آية الكرسى» را خواندم. پس آن كودك در شكم مادر مى‏خواند آنچه را كه من خواندم.
حكيمه خاتون مى‏گويد: ناگهان نورى پرتو افكند و حضرت مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- را ديدم كه رو به قبله سجده كرده است. او را گرفتم. امام حسن عسكرى- عليه السّلام- صدا زد: اى عمّه! فرزندم را نزد من آور. مى‏گويد: پيش امام- عليه السّلام- بردم. حضرت زبانش را در دهان فرزندش گذاشت و روى زانويش نشاند و فرمود: اى فرزند من! به اذن خدا سخن بگو.
حضرت مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- شروع به سخن كرد و فرمود:
اعوذ باللَّه السّميع العليم من الشّيطان الرّجيم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (( و ما اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين منت نهاده و آنان را پيشوايان و وارثين زمين قرار دهيم. و در زمين به آنها قدرت و تمكين بخشيم و به چشم فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از آن بيمناك بودند، نمايان سازيم» ( سوره قصص، آيه 4- 6) ))
و درود خدا بر محمّد مصطفى، على مرتضى، فاطمه زهرا، الحسن و الحسين، على ابن الحسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد و پدرم حسن بن على.
حكيمه خاتون مى‏گويد: در اين حال پرندگانى سبز بر ما سايه افكندند. و امام حسن عسكرى- عليه السّلام- به يكى از آنها اشاره كرد و صدا نمود و فرمود: اين را بگير و محافظتش نما تا اينكه خداوند به او اجازه قيام دهد. و خداوند پشتيبان اوست.
حكيمه خاتون مى‏گويد: به امام- عليه السّلام- گفتم اين پرنده و پرندگان ديگر چه بودند؟
فرمود: اين يكى جبرئيل بود و آنها نيز ملائكه رحمت. آنگاه فرمود: اى عمه! اين كودك را به مادرش برگردان تا اينكه چشمش روشن شود. و غمگين نباش و بدان كه وعده خداوند حق است. و بسيارى از مردم نمى‏دانند. من هم وى را به مادرش برگرداندم. هنگامى كه امام زمان- عليه السّلام- متولد شد، پاك و ختنه شده بود. و بر بازوى راست او: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً نوشته شده بود.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 10:59 بعد از ظهر
خاتم اوصیاء

ابونصر خادم می گوید: بر امام زمان(عج) وارد شدم در حالی که وی در گهواره بود، به من فرمود: آیا مرا می شناسی؟ گفتم: آری، تو سرور و فرزند سرورم هستی. فرمود: من از این سئوال نکردم: گفتم: پس برایم بیان کن. فرمود: من خاتم اوصیاء هستم و خداوند توسط من بلا را از اهلم و شیعیانم دفع خواهد کرد.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:00 بعد از ظهر
ناکامی معتضد خلیفه عباسی

روزی معتضد خلیفه عباسی شخصی را به اتفاق دو نفر به سامرا فرستاد و گفت: چون حسن بن علی علیه السلام وفات نموده، به خانه او هجوم برید و هرکس که در آنجا بود، سر او را برای من بیاورید.

[آن شخص می گوید:] ما هم به دستور او عمل کردیم و به سامرّا رفته، به خانه آن حضرت هجوم بردیم، اما کسی را در آنجا نیافتیم، خانه را خالی دیدم، وقتی پرده را کنار زده، سردابی دیدیم، هنگامی که وارد آن سرداب شدیم، دریایی نمایان شد. در آخر سرداب روی آب حصیری قرار داشت، فردی با هیئت خیلی زیبا روی آن نماز می خواند و اصلاً به ما توجهی نداشت. خواستیم به طرف او برویم در آب افتادیم نزدیک بود غرق شویم. برگشتیم جریان را به معتضد گفتیم، او گفت: این مطلب را پوشیده دارید و الاّ گردنتان را می زنم.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:00 بعد از ظهر
ناکامی معتضد خلیفه عباسی

روزی معتضد خلیفه عباسی شخصی را به اتفاق دو نفر به سامرا فرستاد و گفت: چون حسن بن علی علیه السلام وفات نموده، به خانه او هجوم برید و هرکس که در آنجا بود، سر او را برای من بیاورید.

[آن شخص می گوید:] ما هم به دستور او عمل کردیم و به سامرّا رفته، به خانه آن حضرت هجوم بردیم، اما کسی را در آنجا نیافتیم، خانه را خالی دیدم، وقتی پرده را کنار زده، سردابی دیدیم، هنگامی که وارد آن سرداب شدیم، دریایی نمایان شد. در آخر سرداب روی آب حصیری قرار داشت، فردی با هیئت خیلی زیبا روی آن نماز می خواند و اصلاً به ما توجهی نداشت. خواستیم به طرف او برویم در آب افتادیم نزدیک بود غرق شویم. برگشتیم جریان را به معتضد گفتیم، او گفت: این مطلب را پوشیده دارید و الاّ گردنتان را می زنم.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:04 بعد از ظهر
مژده امام زمان(عج)

خادم امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از ده روز از تولد امام زمان(عج) خدمت آن حضرت رسیدم و عطسه نمودم، حضرت به من فرمود: یَرْحَمَکَ الله. می گوید: خوشحال شدم، چون حضرت مرا دعا کرد. آنگاه فرمود: آیا نمی خواهی درباره عطسه مژده به تو بدهم؟ گفتم: آری سرورم! فرمود: عطسه سه روز انسان را از مرگ در امان نگه می دارد.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:05 بعد از ظهر
نصب کننده حجرالاسود

در سال 339 ه . ق قرمطی ها حجرالاسود را [که قبلاً برده بودند] به جایش برگرداند. شخصی [به نام ابن هشام] می گوید: در کتاب ها خوانده بودم که فقط امام هر عصری می تواند آن را در جایش بگذارد. لذا به مکه رفتیم و به خادمان کعبه پول دادم تا در جایی [باشم] که امکان دارد گدارنده حجر الاسود را در جای خود، ببینم. من می دیدم که هرکس می رفت تا آن را در جایش نصب کند، حجرالاسود می لرزید و نمی ایستاد، تا اینکه جوانی زیبا روی و گندم گون آمد و حجرالاسود را گرفت و در جایش گذارد و سنگ ایستاد.

asemane sokhan
شنبه 04 شهریور 91, 11:06 بعد از ظهر
فرجام طمع و زياده ‏طلبى‏:

اسماعيل بن محمّد از نواده‏گان عباس بن عبد المطلب مى‏گويد: سر راه ابو محمّد- عليه السّلام- نشستم. هنگامى كه حضرت از آنجا عبور كرد، از نيازمندى خود شكايت كردم. امام- عليه السّلام- فرمود: تو دويست دينار دفن كرده‏اى ولى اين‏ حرف من براى اين نيست كه تو را دفع كنم. و صد دينار به او داد.
مى‏گويد: سپس رو كرد و گفت: اما آن دينار هايى را كه خودت را از آنها محروم ساخته‏ اى، تو نيازمندترين فرد به آنها هستى. و درست هم مى‏فرمود؛ چون پسرم جاى دفن آنها را مى‏دانست به سراغ آنها رفت و بعد از اينكه دينارها را گرفت، گريخت. و من هيچ بهره‏اى از آنها نبردم.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:07 بعد از ظهر
نصب کننده حجرالاسود

در سال 339 ه . ق قرمطی ها حجرالاسود را [که قبلاً برده بودند] به جایش برگرداند. شخصی [به نام ابن هشام] می گوید: در کتاب ها خوانده بودم که فقط امام هر عصری می تواند آن را در جایش بگذارد. لذا به مکه رفتیم و به خادمان کعبه پول دادم تا در جایی [باشم] که امکان دارد گدارنده حجر الاسود را در جای خود، ببینم. من می دیدم که هرکس می رفت تا آن را در جایش نصب کند، حجرالاسود می لرزید و نمی ایستاد، تا اینکه جوانی زیبا روی و گندم گون آمد و حجرالاسود را گرفت و در جایش گذارد و سنگ ایستاد.

hamid reza
شنبه 04 شهریور 91, 11:10 بعد از ظهر
سزای خیانت در امانت

یکی از بزرگان شیعه دو پسر داشت، یکی در صراط مستقیم بود و مرده ها را غسل می داد و پسر دیگرش بی بند و بار بود و کارهای حرام انجام می داد.

از طرف امام زمان به آن شیعه مالی داده شده که به حج برود. او مقداری از آن مال را به پسر فاسدش داد. هنگامی که از حج برگشت حکایت کرد که در جایی ایستاده بوده که ناگهان جوان زیبا و گندم گون را پهلوی خود دیده که رفتار خوبی داشت و زیاد به دعا و راز و نیاز اقبال داشت.

به او گفت: ای شیخ! حیا نمی کنی؟ گفتم: از چه چیزی مولای من؟ گفت: تو مقداری از آن مال را به شخص فاسق می دهی. نزدیک است که این چشم تو را نابینا کند

حامد
یکشنبه 05 شهریور 91, 10:41 قبل از ظهر
ضمن تشکر از دوستان بعضی از مطالب تکرار شدند بعضی ها هم مربوط به این تاپیک نیست
لط کنیید تکراری ها حذف کنیید
و مطالب با عنوان تاپیک مرتبط کنیید

ممنون از مطالب خیلی زیباتون

asemane sokhan
یکشنبه 05 شهریور 91, 10:02 بعد از ظهر
تقاضاى كفن از امام زمان (عج):
ابو عقيل مى‏گويد: على بن زياد صيمرى، نامه‏اى به امام زمان- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- نوشت و از آن حضرت براى خود كفنى خواست.
امام- عليه السّلام- در پاسخ نوشت: تو در سال هشتاد، نياز به كفن پيدا مى‏كنى.
پس على بن زياد در سال هشتاد از دنيا رفت. و قبل از اينكه او بميرد، حضرت براى او كفنى فرستاد.