PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اختلاف احادیث



ehsan_8665
سه شنبه 07 تیر 90, 10:15 بعد از ظهر
در این تاپیک بحث اختلاف احادیث و بررسی دلیل آن مطرح است.
طبق پیشنهاد Amirhosein عزیز بحث صحت روایات در چهار تاپیک بررسی میشه که همان چهار احتمالیست که در مورد احادیث مطرحه.
یا علی صلواه الله

ehsan_8665
سه شنبه 07 تیر 90, 11:01 بعد از ظهر
دوستان عزیز اینطور که از روایات وارده از ائمه علیهم السلام وارد شده است این اختلاف احادیث به دلیل تقیه و توسط خود اهل بیت جهت حفظ جان شیعیان و خود آن بزرگواران انجام میشده است.
در زمان بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین و همچنین بنی العباس لعنه الله علیهم اجمعین شیعیان امیرالمومنین تحت خفقان و فشار شدید توسط مخالفین بوده اند تا حدی که در مواقعی به دلیل شناخته شدن به این اعتقاد خود و خانواده (جان و ناموس و مال و..........) را از دست میدادند به همین دلیل برای اینکه شیعیان شناخته نشوند ائمه علیهم السلام در بین شیعیان اختلاف ایجاد کردند که همه بر یک امر واحد در احکام جمع نشوند چون اگر همه شیعیان به یک شکل عمل مینمودند شناسایی میشدند که اینها یک گروه خاصی هستند حالا مخالفین چی کار میکردند؟میرفتن دنبال اینکه ببینن این گروه خاص از چه کسی تبعیت میکنن.اینجوری خود ائمه هم به اینکه ادعای امامت دارند شناخته میشدند و هم جان شیعیان و هم جان خودشان به خطر می افتاده.
چند روایت در این مضمون را در ادامه خواهیم آورد به فضل الهی

ehsan_8665
دوشنبه 10 مرداد 90, 03:08 بعد از ظهر
الكافي 1 65 باب اختلاف الحديث ..... ص : 62
5- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَنِي ثُمَّ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِي ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ آخَرُ فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِي وَ أَجَابَ صَاحِبِي فَلَمَّا خَرَجَ الرَّجُلَانِ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَدِمَا يَسْأَلَانِ فَأَجَبْتَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِغَيْرِ مَا أَجَبْتَ بِهِ صَاحِبَهُ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ إِنَّ هَذَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقَى لَنَا وَ لَكُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لَصَدَّقَكُمُ النَّاسُ عَلَيْنَا وَ لَكَانَ أَقَلَّ لِبَقَائِنَا وَ بَقَائِكُمْ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع شِيعَتُكُمْ لَوْ حَمَلْتُمُوهُمْ عَلَى الْأَسِنَّةِ أَوْ عَلَى النَّارِ لَمَضَوْا وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ عِنْدِكُمْ مُخْتَلِفِينَ قَالَ فَأَجَابَنِي بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِيهِ
ترجمه : زراره میگویداز خدمت امام باقر علیه السلام سوالی از یک مسئله ای کردم و حضرت جواب من را دادند سپس مرد دیگری آمد و از حضرت همان سوال را پرسید و حضرت جوابی غیر از جوابی که به من دادند به آن مرد دادند سپس مرد دیگری آمد و عین همان سوال را از حضرت پرسیدند و حضرت جوابی غیر از جواب من و جوابی که به آن مرد دیگر دادند به آن مرد دادند پس هنگامی که آن دو مرد از محضر حضرت خارج شدند به حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا این دو مرد از اهل عراق و از شیعیان شما بودند، آمدند و از شما سوال واحدی پرسیدند و شما به هر کدام جواب مخالف دیگری دادید؛در اینجا حضرت فرمودند: ای زراره این کاری که من انجام دادم بهتر است برای ما و برای بقای ما(حفظ جان ما)وبقای(حفظ جان) شما شیعیان.اگر شما شیعیان در امر واحدی جمع شوید (همه در احکام به یک شکل عمل کنید) دشمنان میفهمند که شما از شیعیان ما هستید و این باعث کمی بقای ما و بقای شما است.زراره میگوید که مشابه همین سوال را از امام صادق پرسیدم و ایشان هم همان جواب پدرشان را به من دادند.
مشابه این حدیث در روایاتی که در باره ی وقت نمازها می باشد از ائمه علیهم السلام به ما رسیده به این مضمون که راوی میگه خدمت امام علیه السلام رسیدم و عرض کردم که اصحاب شما را در مسجد می بینم که در وقت های مختلفی نماز مثلا ظهر را میخوانند و حضرت در جواب میفرمایند که ما خودمان بین آنها اختلاف قرار داده ایم .
خوب میبینیم که اهل بیت علیهم السلام از روی تقیه و برای حفظ جان خود و شیعیانشان بین احکام اختلاف می انداختند.
بنابراین احادیثی که در کتب روایی دیده میشودو در یک موضوع با هم در تعارضنداحادیث جعلی نیستند فقط باید به این نکته ظریف توجه بشه که اختلاف احادیث از روی تقیه بوده و خود آن بزرگواران این اختلاف را بین شیعیان ایجاد میکردند که جانشان حفظ شود.
اگر تاریخ حدیث شیعه را بخوانیم و ببینیم که بنی امیه لعنه الله علیهم وبنی عباس و اشخاصی مثل حجاج ابن یوسف لعنه الله چه به سر شیعیان می آوردند این جواب حضرت برامون ملموس تر می شود.آنقدر خفقان شدید بوده که گاهی شخصی را به گمان اینکه از محبین امیرالمومنین است به قتل میرساندند و بعد متوجه میشدند که اشتباه کردند.

AmirHossein
چهارشنبه 12 مرداد 90, 12:00 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

با توجه به مطالبی که گفته شد، برای من 4 تا سوال مطرحه:
1) عده ای بر این عقیده هستند که هر وقت در جایی اختلاف حدیث رخ داد، اون حدیثی که مطابق با حکم اهل عامه باشه، تقیه ای بوده و خبر دیگه، خبری هست که می شه حکم رو از توش بیرون آورد. به نظر شما این نظریه درسته؟
2) آیا هر اختلافی بین احادیث، دلیلش تقیه هست؟
3) اختلاف بین احادیث بیشتر در چه زمینه ای رخ داده؟ مثلاً بیشتر در احادیث فقهی یا اعتقادی؟
4) حالا که بین بعضی از احادیث، اختلاف وجود داره، چه جوری حکم درست رو توی اون مسأله پیدا کنیم؟

بابک حافظی
چهارشنبه 12 مرداد 90, 02:46 بعد از ظهر
سلام
1) باید بگم که یکی از راه ها اینه یعنی اگر از روش های دیگه که در روایات هست نتونستید روایت اصلی رو پیدا کنید به عنوان آخرین راه اونی رو اتخاذ می کنید که مخالف عامه باشه.
2) نمی دونم
3) تا اون جایی که من دیدم بیشتر در جزئیات و احکام است و من در مسائل اصلی اعتقادی اختلافی ندیدم. با فرضی که دوستمون در ابتدای این مبحث ذکر کردند هم منطقیه که مسائل جزئی فدای حفظ شیعیان بشه و اگر قراره که مسائل اصلی فدا بشه یه جور نقض غرضه.
4)در مورد نحوه استفاده از روایات مثلا درصورتی که دو روایت با فاصله زمانی به ما رسید و یا دو روایت مخالف هم دیدیم. روایات خوبی در اصول کافی وجود داره. اگر اشتباه نکنم باب علم (اوایل کتاب)

التماس دعا

ehsan_8665
پنجشنبه 13 مرداد 90, 06:04 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

با توجه به مطالبی که گفته شد، برای من 4 تا سوال مطرحه:
1) عده ای بر این عقیده هستند که هر وقت در جایی اختلاف حدیث رخ داد، اون حدیثی که مطابق با حکم اهل عامه باشه، تقیه ای بوده و خبر دیگه، خبری هست که می شه حکم رو از توش بیرون آورد. به نظر شما این نظریه درسته؟
2) آیا هر اختلافی بین احادیث، دلیلش تقیه هست؟
3) اختلاف بین احادیث بیشتر در چه زمینه ای رخ داده؟ مثلاً بیشتر در احادیث فقهی یا اعتقادی؟
4) حالا که بین بعضی از احادیث، اختلاف وجود داره، چه جوری حکم درست رو توی اون مسأله پیدا کنیم؟
1و2-در مورد سوال اول فکر میکنم که اگر به احادیثیکه در کافی درباب اختلاف احادیث آمده مراجعه بشه مشکل حل بشه اما برای اجمال با چند حدیث از همون باب مطلبو باز تر میکنیم:
65 3 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالِي أَسْأَلُكَ عَنِ الْمَسْأَلَةِ فَتُجِيبُنِي فِيهَا بِالْجَوَابِ ثُمَّ يَجِيئُكَ غَيْرِي فَتُجِيبُهُ فِيهَا بِجَوَابٍ آخَرَ فَقَالَ إِنَّا نُجِيبُ النَّاسَ عَلَى الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي عَنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص صَدَقُوا عَلَى مُحَمَّدٍ ص أَمْ كَذَبُوا قَالَ بَلْ صَدَقُوا قَالَ قُلْتُ فَمَا بَالُهُمُ اخْتَلَفُوا فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ يَأْتِي رَسُولَ اللَّهِ ص فَيَسْأَلُهُ عَنِ الْمَسْأَلَةِ فَيُجِيبُهُ فِيهَا بِالْجَوَابِ ثُمَّ يُجِيبُهُ بَعْدَ ذَلِكَ مَا يَنْسَخُ ذَلِكَ الْجَوَابَ فَنَسَخَتِ الْأَحَادِيثُ بَعْضُهَا بَعْضا
ترجمه آقای مصطفوی
ابن حازم گويد: چه مى‏شود كه من از شما مطلبى ميپرسم و شما جواب مرا ميگوئيد سپس ديگرى نزد شما مى‏آيد و باو جواب ديگرى ميفرمائيد! فرمود: ما مردم را بزياد و كم (باندازه عقلشان) جواب ميگوئيم. عرضكردم، بفرمائيد آيا اصحاب پيغمبر (ص) بر آن حضرت راست گفتند يا دروغ بستند! فرمود: راست گفتند. عرضكردم پس چرا اختلاف پيدا كردند؟ فرمود: مگر نمى‏دانى كه مردى خدمت پيغمبر (ص) مى‏آمد و از او مسأله‏اى ميپرسيد و آن حضرت جوابش ميفرمود و بعدها باو جوابى مى‏داد كه جواب اول را نسخ ميكرد پس بعضى از احاديث بعضى ديگر را نسخ كرده است.
طبق این حدیث بحث اختلاف احادیث صرفا در تقیه خلاصه نمیشه بلکه ناسخ و منسوخ ومیزان عقول افراد هم در اختلاف احادیث مطرحه که اگر بخواین ببینید که تکلیف در اخذ آنها چیه به احادیث همون باب مراجعه کنید چون در حدیث دهم همون باب بحث مرجحات حدیثی مطرح شده.
3-اینطور که من در روایاتی که تا حالا خوندم دیدم هم در احکام و هم در اعتقاداتی که بحث امامت ائمه علیهم السلام و برائت از دشمنانشان مطرحه تقیه صورت گرفته. در بعضی جاها هم که سری از اسرار توسط برخی شیعیان فاش میشده کتمان وتقیه صورت میگرفته که در باب علم بحار النوار احادیث زیادی در باب 13 النهي عن كتمان العلم و الخيانة و جواز الكتمان عن غير أهله‏ آمده است.
4- در این مورد به حدیث دهم باب اختلاف احادیث کافی مراجعه کنید اگر بازم شبهه ای موند مطرح بشه

AmirHossein
جمعه 14 مرداد 90, 12:08 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

در مورد سوال اوّلم باید بگم که به نظر من جوابش در حدیثی که آقا احسان آورده بودند، آمده. به این عبارت حدیث دقّت کنید:

...به حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا (ص) این دو مرد از اهل عراق و از شیعیان شما بودند، آمدند و از شما سوال واحدی پرسیدند و شما به هر کدام جواب مخالف دیگری دادید؛...

با توجه به این حدیث نمی توان، گفت در هر جایی که اختلاف حدیث پیش اومد، اون حکمی که موافق با فتوا و نظر اهل عامه باشه، نشون دهنده تقیه بوده. بلکه به نظر من، خیلی وقتها تقیه از این حد فراتر می ره.

در مورد سوال دوم، جواب آقا احسان، جواب خوبی بود ولی کامل نبود. به نظرم بهتره در همین شروع بحث، تمام دلایل اختلاف حدیث رو از توی روایات پیدا کنیم. تا حالا چند تاش پیدا شده: 1. تقیه، 2. تفاوت سطح درک و عقل مردم، 3. ناسخ و منسوخ بودن روایات. (ولی به نظر من باز هم دلیل برای اختلاف احادیث وجود داره، اگه یه نگاهی به بحث "تاریخ احادیث شیعه" بندازید، اون وقت فکر کنم چند تا دلیل دیگه هم پیدا کنید)

در مورد سوال سوم، باید بگم که خیلی سوال مهمیه! جالبه که جواب آقا احسان و آقای حافظی در این زمینه یکم با همدیگه در تعارضه!
چند وقت پیش که داشتم در زمینه "آخر الزمان" روایت می خوندم، روایاتی رو دیدم که به نظر من حقیر با هم در تعارض بود یا بهتر بگم باهم اختلاف داشت. برای همین هم فرصت رو غنیمت شمردم و این سوال رو در این پست، مطرح کردم. نظر من در مورد سوال سوم، به نظر آقا احسان نزدیکتره، یعنی من فکر می کنم که بحث تقیه در اخبار و احادیث، که به تبعش اختلاف هم پدید می آید نه تنها در احکام و احادیث فقهی وارد شده، بلکه حتی در موضوعات دیگه حدیثی مثل آخرالزمان، و همین طور که آقا احسان گفتند: در امامت ائمه علیهم السلام و برائت از دشمنانشان و ... هم وارد شده.

پس تا اینجا یک نتیجه خیلی مهم گرفتیم :"هر اختلافی بین احادیث، نتیجه کذب بودن و اشتباه بودن حدیث نیست و می تونه دلایلی مثل تقیه داشته باشه."

در مورد سوال چهارم، باید به آقا احسان بگم که، بله من روایت دهم باب اختلاف احادیث کافی رو یک نگاهی انداختم ولی اگه میشه خود روایت رو در سایت قرار بدهند تا روش بحث کنیم. (چون یک سری سوالات هم در مورد این روایت دارم)
در ضمن اگه می شه یک توضیحی راجع به "مرجحات" بدین.
جواب آقای حافظی هم در مورد این سوال، یک نکته خیلی جالب توش بود که کامل توضیحش ندادند. من ازشون خواهش می کنم که یکم بیشتر توضیح بدن.

...مثلا درصورتی که دو روایت با فاصله زمانی به ما رسید...

ehsan_8665
جمعه 14 مرداد 90, 04:28 بعد از ظهر
درباره دلایل دیگر اختلاف حدیث در حدیث اول باب اختلاف حدیث کافی حضرت امیر المومنین علیه السلام به دلایل جالب دیگری نیز اشاره میکنند که به شرح زیر است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ص غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ص أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ إِنَّمَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ مِنْ أَرْبَعَةٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ الْإِيمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالْإِسْلَامِ‏

الكافي ج : 1 ص : 63
لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ أَنْ يَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ حَالَهُ وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْكَذِبِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ حَمَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ وَ أَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ وَ رَجُلٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ وَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدِهِ يَقُولُ بِهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَرْوِيهِ فَيَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ لَمْ يَقْبَلُوهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ وَهِمَ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٍ ثَالِثٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص شَيْئاً أَمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ مَنْسُوخَهُ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرَ رَابِعٍ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُبْغِضٍ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ يَنْسَهُ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ كَمَا سَمِعَ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ وَ عَلِمَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ فَعَمِلَ بِالنَّاسِخِ وَ رَفَضَ الْمَنْسُوخَ فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِيِّ ص مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ كَلَامٌ عَامٌّ وَ كَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ

الكافي ج : 1 ص : 64
الْقُرْآنِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَيَشْتَبِهُ عَلَى مَنْ لَمْ يَعْرِفْ وَ لَمْ يَدْرِ مَا عَنَى اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ ص وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ يَسْأَلُهُ عَنِ الشَّيْ‏ءِ فَيَفْهَمُ وَ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْأَلُهُ وَ لَا يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي‏ءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِئُ فَيَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص حَتَّى يَسْمَعُوا وَ قَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةً فَيُخَلِّينِي فِيهَا أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ وَ قَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي فَرُبَّمَا كَانَ فِي بَيْتِي يَأْتِينِي رَسُولُ اللَّهِ ص أَكْثَرُ ذَلِكَ فِي بَيْتِي وَ كُنْتُ إِذَا دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْضَ مَنَازِلِهِ أَخْلَانِي وَ أَقَامَ عَنِّي نِسَاءَهُ فَلَا يَبْقَى عِنْدَهُ غَيْرِي وَ إِذَا أَتَانِي لِلْخَلْوَةِ مَعِي فِي مَنْزِلِي لَمْ تَقُمْ عَنِّي فَاطِمَةُ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَنِيَّ وَ كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُهُ أَجَابَنِي وَ إِذَا سَكَتُّ عَنْهُ وَ فَنِيَتْ مَسَائِلِي ابْتَدَأَنِي فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا وَ دَعَا اللَّهَ أَنْ يُعْطِيَنِي فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَيَّ وَ كَتَبْتُهُ مُنْذُ دَعَا اللَّهَ لِي بِمَا دَعَا وَ مَا تَرَكَ شَيْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ وَ لَا أَمْرٍ وَ لَا نَهْيٍ كَانَ أَوْ يَكُونُ وَ لَا كِتَابٍ مُنْزَلٍ عَلَى أَحَدٍ قَبْلَهُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا عَلَّمَنِيهِ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أَنْسَ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِي وَ دَعَا اللَّهَ لِي أَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَ فَهْماً وَ حُكْماً وَ نُوراً فَقُلْتُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مُنْذُ دَعَوْتَ اللَّهَ لِي بِمَا دَعَوْتَ لَمْ أَنْسَ شَيْئاً وَ لَمْ يَفُتْنِي شَيْ‏ءٌ لَمْ أَكْتُبْهُ أَ فَتَتَخَوَّفُ عَلَيَّ النِّسْيَانَ فِيمَا بَعْدُ فَقَالَ لَا لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكَ النِّسْيَانَ وَ الْجَهْلَ
ترجمه آقای مصطفوی
سليم بن قيس گويد: بامير المؤمنين (ع) عرضكردم. من از سلمان و مقداد و ابى ذر چيزى از تفسير قرآن و هم احاديثى از پيغمبر شنيده‏ام كه با آنچه در نزد مردم است مخالفست و باز از شما ميشنوم چيزى كه آنچه را شنيده‏ام تصديق ميكند، و در دست مردم مطالبى از تفسير قرآن و احاديث پيغمبر مى‏بينم كه شما با آنها مخالفيد و همه را باطل ميدانيد، آيا عقيده داريد كه مردم عمدا برسول خدا دروغ مى‏بندند و قرآن را برأى خود تفسير ميكنند؟ سليم گويد: حضرت بمن توجه كرد و فرمود، سؤالى كردى اكنون پاسخش را بفهم.
همانا نزد مردم حق و باطل و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه و خاطره درست و نادرست همه هست و در زمان پيغمبر (ع) مردم بر حضرتش دروغ بستند تا آنكه ميان مردم بسخنرانى ايستاد و فرمود: «اى مردم همانا دروغ‏بندان بر من زياد شده‏اند هر كه عمدا بمن دروغ بندد بايد جاى نشستن خود را دوزخ داند.» سپس بعد از او هم بر او دروغ بستند همانا حديث از چهار طريقى كه پنجمى ندارد بشما ميرسد.
اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 81
اول- شخص منافقى كه تظاهر بايمان ميكند و اسلام ساختگى دارد و از عمدا دروغ بستن به پيغمبر پروا ندارد و آن را گناه نميشمارد، اگر مردم بدانند كه او منافق و دروغگو است از او نميپذيرند و تصديقش نميكنند ليكن مردم ميگويند اين شخص همدم پيغمبر بوده و او را ديده و از او شنيده است مردم از او اخذ كنند و از حالش آگهى ندارند در صورتى كه خداوند پيغمبرش را از حال منافقين خبر داده و ايشان را توصيف نموده و فرموده است (3 سوره 63) «چون ايشان را ببينى از ظاهرشان خوشت آيد و اگر سخن گويند بگفتارشان گوش دهى» منافقين پس از پيغمبر زنده ماندند و برهبران گمراهى و كسانى كه با باطل و دروغ و تهمت مردم را بدوزخ خوانند پيوستند و آنها پستهاى حساسشان دادند و بر گردن مردمشان سوار كردند و بوسيله آنها دنيا را بدست آوردند زيرا مردم همراه زمامداران و دنبال دنيا ميروند مگر آن را كه خدا نگهدارد اين بود يكى از چهار نفر.
دوم- كسى كه چيزى از پيغمبر (ص) شنيده و آن را درست نفهميده و بغلط رفته ولى قصد دروغ نداشته آن حديث در دست او است، بآن معتقد است و عمل ميكند و بديگران ميرساند و ميگويد من اين را از رسول خدا (ص) شنيدم. اگر مسلمين بدانند كه او بغلط رفته نمى‏پذيرندش و اگر هم خودش بداند اشتباه كرده و آن را رها ميكند.
سوم- شخصى كه چيزى از پيغمبر (ص) شنيده كه بآن امر ميفرمود سپس پيغمبر از آن نهى فرموده و او آگاه نگشته يا نهى چيزى را از پيغمبر شنيده و سپس آن حضرت بآن امر فرموده و او اطلاع نيافته پس‏
اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 82
او منسوخ را حفظ كرده و ناسخرا حفظ نكرده اگر او بداند منسوخست تركش كند و اگر مسلمين هنگامى كه از او ميشنوند بدانند منسوخست تركش كنند. چهارم- شخصى كه بر پيغمبر دروغ نبسته و دروغرا از ترس خدا و احترام پيغمبر مبغوض دارد و حديث را هم فراموش نكرده بلكه آنچه شنيده چنان كه بوده حفظ كرده و همچنان كه شنيده نقل كرده، بآن نيفزوده و از آن كم نكرده و ناسخرا از منسوخ شناخته، بناسخ عمل كرده و منسوخ را رها كرده، زيرا امر پيغمبر (ص) هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ [و خاص و عام‏] و محكم و متشابه دارد، گاهى رسول خدا (ص) بدو طريق سخن ميفرمود: سخنى عام و سخنى خاص مثل قرآن. و خداى عز و جل در كتابش فرموده (7 سوره 59) آنچه را پيغمبر برايتان آورده اخذ كنيد و از آنچه نهيتان كرده باز ايستيد، كسى كه مقصود خدا و رسولش را نفهمد و درك نكند بر او مشتبه شود، اصحاب پيغمبر (ص) كه چيزى از او ميپرسيدند همگى كه نميفهميدند، بعضى از آنها از پيغمبر ميپرسيدند ولى (بعلت شرم يا احترام يا بى‏قيدى) فهم‏جوئى نميكردند و دوست داشتند كه بيابانى و رهگذرى بيايد و از پيغمبر بپرسد تا آنها بشنوند.
اما من هر روز يك نوبت و هر شب يك نوبت بر پيغمبر (ص) وارد ميشدم با من خلوت ميكرد و در هر موضوعى با او بودم (محرم رازش بودم و چيزى از من پوشيده نداشت) اصحاب پيغمبر (ص) ميدانند كه جز من با هيچ كس چنين رفتار نميكرد، بسا بود كه در خانه خودم بودم و پيغمبر (ص) نزدم مى‏آمد، و اين همنشينى در خانه من بيشتر واقع ميشد از خانه پيغمبر و چون در بعضى از منازل بر آن حضرت وارد
اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 83
ميشدم، زنان خود را بيرون ميكرد و تنها با من بود و چون براى خلوت بمنزل من مى‏آمد فاطمه و هيچ يك از پسرانم را بيرون نميكرد، چون از او ميپرسيدم جواب ميداد و چون پرسشم تمام ميشد و خاموش ميشدم او شروع ميفرمود، هيچ آيه‏ئى از قرآن بر رسول خدا (ص) نازل نشد جز اينكه براى من خواند و املا فرمود و من بخط خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را بمن آموخت و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را بمن عطا فرمايد، و از زمانى كه آن دعا را در باره من كرد هيچ آيه‏ئى از قرآن و هيچ علمى را كه املا فرمود و من نوشتم فراموش نكردم و آنچه را كه خدا تعليمش فرمود از حلال و حرام و امر و نهى گذشته و آينده و نوشته‏اى كه بر هر پيغمبر پيش از او نازل شده بود از طاعت و معصيت بمن تعليم فرمود و من حفظش كردم و حتى يك حرف آن را فراموش نكردم، سپس دستش را بر سينه‏ام گذاشت و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حكم و نور پركند، عرضكردم اى پيغمبر خدا پدر و مادرم قربانت از زمانى كه آن دعا را در باره من كردى چيزى را فراموش نكردم و آنچه را هم ننوشتم از يادم نرفت، آيا بيم فراموشى بر من دارى؟ فرمود! نه بر تو بيم فراموش و نادانى ندارم.

ehsan_8665
جمعه 14 مرداد 90, 04:46 بعد از ظهر
طبق حدیث فوق
إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً
در احادیثی که دست مردم است البته نه احادیثی که دست شیعیان است حق و باطل ، صدق و کذب ، ناسخ ومنسوخ ، عام وخاص ، محکم و متشابه ، و حفظ و وهم وجود دارد که در این بین ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه دراحادیث شیعه قطعا وجود دارد.


فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِيِّ ص مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ كَلَامٌ عَامٌّ وَ كَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ
در جمله بالا نیز حضرت امیر المومنین به این موضوع اشاره میکنند که اوامر رسول خدا صلی الله علیه واله مثل قران ناسخ ومنسوخ ،عام وخاص، محکم و متشابه دارد.
اگر دلایل دیگری هم هست از Amirhosein میخوایم که بیاره تا استفاده کنیم.
اما تا اینجا اختلاف احادیث به طور خلاصه به شرح زیر است:
1-تقیه 2-کتمان 3- تفاوت عقول افراد 4-ناسخ ومنسوخ 5-عام وخاص 6- محکم و متشابه

ehsan_8665
جمعه 14 مرداد 90, 05:49 بعد از ظهر
درباره مرجحات حدیثی:
وقتی بین دو یا جند حدیث در یک موضوع اختلاف است برای اینکه به کدام یک از احادیثی که در آنهااختلاف است عمل بشه از دستوراتی که معصومین علیهم السلام برای چگونگی تشخیص حدیثی که باید به آن حکم شود داد ه اند استفاده میشود که به آن مرجحات حدیثی گفته میشود.
در واقع به وسیله ی این مرجحات حدیثی که به آن حکم میشود مشخص می شود.
که در روایت دهم باب اختلاف احادیث کتاب العلم کافی حدیثی در این مضکون آمده که به صورت زیراست:

10- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ قُلْتُ فَإِنْ كَانَ كُلُّ رَجُلٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَرَضِيَا أَنْ يَكُونَا النَّاظِرَيْنِ فِي حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِيمَا حَكَمَا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِكُمْ‏

الكافي ج : 1 ص : 68
قَالَ الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يَلْتَفِتْ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ قَالَ قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ قَالَ فَقَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ قُلْتُ فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمَا مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ قَالَ يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ الْفَقِيهَانِ عَرَفَا حُكْمَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَيْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَيِّ الْخَبَرَيْنِ يُؤْخَذُ قَالَ مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِيعاً قَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ وَافَقَ حُكَّامُهُمُ الْخَبَرَيْنِ جَمِيعاً قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهْ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ

عمر بن حنظله گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: دو نفر از خودمان راجع بوام يا ميراثى نزاع دارند و نزد سلطان و قاضيان وقت بمحاكمه ميروند، اين عمل جايز است؟ فرمود: كسى كه در موضوعى حق يا باطل نزد آنها بمحاكمه رود چنانست كه نزد طغيانگر بمحاكمه رفته باشد و آنچه طغيانگر برايش حكم كند اگر چه حق مسلم او باشد چنان است كه مال حرامى را ميگيرد زيرا آن را بحكم طغيانگر گرفته است در صورتى كه خدا امر فرموده است باو كافر باشند خداى تعالى فرمايد (23 سوره 60) ميخواهند بطغيانگر محاكمه برند در صورتى كه مأمور بودند باو كافر شوند. عرض كردم: پس چه كنند؟ فرمود: نظر كنند بشخصى از خود شما كه حديث ما را روايت كند و در حلال و حرام ما نظر افكند و احكام ما را بفهمد، بحكميت او راضى شوند همانا من او را حاكم شما قرار دادم؛ اگر طبق دستور ما حكم داد و يكى از آنها
اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 87
از او نپذيرفت همانا حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده است و آنكه ما را رد كند خدا را رد كرده و اين در مرز شرك بخدا است. گفتم: اگر هر كدام از آن دو يكى از اصحابمان را (از شيعيان) انتخاب كرده، بنظارت او در حق خويش راضى شد و آن دو در حكم اختلاف كردند و منشأ اختلافشان، اختلاف حديث شما بود، فرمود: حكم درست آنست كه عادلتر و فقيه‏تر و راستگوتر در حديث و پرهيزكارتر آنها صادر كند و بحكم آن ديگر اعتنا نشود. گفتم: اگر هر دو عادل و پسنديده نزد اصحاب باشند و هيچ يك بر ديگرى ترجيح نداشته باشد، چه كنند؟ فرمود: توجه شود بآن كه مدرك حكمش حديث مورد اتفاق نزد اصحاب باشد بآن حديث عمل شود و حديث ديگرى كه تنها و غير معروف نزد اصحابست رها شود زيرا آنچه مورد اتفاق است ترديد ندارد و همانا امور بر سه قسمند: 1- امرى كه درستى و هدايت آن روشن است و بايد پيروى شود. 2- امرى كه گمراهيش روشن است و بايد از آن پرهيز شود. 3- امرى كه مشكل و مشتبه است و بايد دريافت حقيقت او بخدا و رسولش ارجاع شود، پيغمبر (ص) فرموده است: حلالى است روشن و حراميست روشن و در ميان آنها اموريست مشتبه (پوشيده و نامعلوم) كسى كه امور مشتبه را رها كند از محرمات نجات يابد و هر كه مشتبهات را اخذ كند مرتكب محرمات هم گردد و ندانسته هلاك شود. گفتم اگر هر دو حديث مشهور باشند و معتمدين از شما روايت كرده باشند؟ فرمود: بايد توجه شود، هر كدام مطابق قرآن و سنت و مخالف عامه باشد اخذ شود، و آنكه مخالف قرآن و سنت و موافق عامه باشد رها شود. گفتم: قربانت بمن بفرمائيد اگر هر دو فقيه حكم را از قرآن و سنت بدست آورده باشند، ولى‏
اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 88
يكى از دو خبر را موافق عامه و ديگرى را مخالف عامه بيابيم، بكداميك أخذ شود؟ فرمود: آنكه مخالف عامه است حق است. گفتم فدايت شوم، اگر هر دو خبر موافق دو دسته از عامه باشد؟ فرمود: نظر شود بخبرى كه حاكمان و قاضيان ايشان بيشتر توجه دارند ترك شود و آن ديگر اخذ شود. گفتم: اگر حاكمان عامه بهر دو خبر با توافق نظر دهند؟ فرمود: چون چنين شد صبر كن تا امامت را ملاقات كنى، زيرا توقف در نزد شبهات از افتادن بمهلكه بهتر است.

AmirHossein
شنبه 22 مرداد 90, 10:35 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین


اگر دلایل دیگری هم هست از Amirhosein میخوایم که بیاره تا استفاده کنیم.
اما تا اینجا اختلاف احادیث به طور خلاصه به شرح زیر است:
1-تقیه 2-کتمان 3- تفاوت عقول افراد 4-ناسخ ومنسوخ 5-عام وخاص 6- محکم و متشابه

خیلی ممنون از آقا احسان، که سوال من رو به زیبایی جواب دادند. راستش من یک مورد دیگر به عنوان دلیل اختلاف احادیث تو ذهنم بود که با توجه به جوابی که آقا احسان دادن، فهمیدم که اشتباه می کردم.
تا اینجا همین 6 دلیل رو برای اختلاف احادیث پیدا کردیم. اگر باز هم کسی دلیلی رو می شناسه، خوشحال می شیم که مطرح کنه.
اما، از اینجا به بعد نکته اینجاست که وقتی با اختلاف حدیث مواجه شدیم، از کجا بفهمیم دلیلش کدوم یک از این 6 مورده و به کدام یک از احادیث باید عمل بشه.
برای جواب به این سوال باید مرجحات رو خوب بشناسیم. (و در ادامه بحث اگه شد، إن شاء الله یک ترتیب از مرجحات رو ارائه بدیم)
در این مضمون، آقا احسان، لطف کردن و حدیثی رو قرار دادند. قسمتی از حدیث که فعلا مورد حاجت هست رو ذکر می کنم:

... گفتم: اگر هر كدام از آن دو يكى از اصحابمان را (از شيعيان) انتخاب كرده، به نظارت او در حق خويش راضى شدند و آن دو در حكم اختلاف كردند و منشأ اختلافشان، اختلاف حديث شما بود، فرمودند: حكم درست آنست كه عادلتر و فقيه ‏تر و راستگوتر در حديث و پرهيزكارتر آنها صادر كند و به حكم آن ديگر اعتنا نشود. ...
این قسمت حدیث باید به خوبی مورد بررسی قرار گیرد، إن شاء الله.
به دو صورت می توان در مورد دلالت این قسمت از حدیث اظهار نظر کرد:
1. می توان بررسی عادل تر بودن، فقیه تر بودن، راستگوتر بودن و با وَرَع تر بودن که در حدیث آمده را به راویان احادیث نسبت دهیم. که در این صورت، در هنگام اختلاف احادیث، یکی از راههای فهمیدن حکم، علم رجال و بررسی رجالی حدیث می باشد.
2. می توان بررسی صفات ذکر شده (عادل تر و فقیه تر و...) را به کسی که دارد حکم را می دهد، نسبت دهیم. که در این صورت، دیگر این حدیث، را نمی توان از دلائل نیاز به علم رجال به شمار آورد.

حال، سوال من در اینجا این است که دلالت حدیث فوق، مر بوط به کدامیک از موارد فوق می باشد؟

ehsan_8665
یکشنبه 23 مرداد 90, 12:38 قبل از ظهر
قَالَ الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يَلْتَفِتْ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ
طبق عبارت فوق و فرضی که در این روایت مطرح است این است که هر دوی این راوینی که حکم قرار داده شده اند طبق احادیث اهل بیت علیهم السلام حکم میکنند و قطعا از روی نظر شخصی خود حکم نمیکنند.حال طبق عبارت فوق امام علیه السلام حکم قطعی وقابل عمل را حکم راویی میدانند که نسبت به حدیث اهل بیت علیهم السلام با عدالت تر و فقیه تر (با فهم بالاتر و درایت در روایت بالاتر) و صادقتر باشد.پس حکم حول محور شخص راوی با محوریت حدیث میچرخد.پس طبق این حدیث و حدیث فاما الحوادث الواقعه فالرجعوا فیها الی رواه احادیثنا قطعا راوی حدیث در اینجا مورد بحث خواهد بود که امام علیه السلام فرمودند رواه احادیثنا و نفرمودند احادیثنا اما باید دقت کرد که این حدیث مرجحات ادامه دارد و نکات خیلی مهم دیگری نیز دارد از جمله اینکه در ادامه راوی از حضرت میپرسد که :
قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ اگر این دو راوی هردو از نظر عدل نزد اصحاب یکسان بودند و هیچیک بر دیگر ی برتری و فضیلتی نداشت چه کنیم؟
همانطور که از این قسمت پیداست افقه بودن شخص حکم کننده نزد اصحاب مطرح است و حضرت هم از سوال راوی که عرض کرده عند اصحابنا ایرادی نگرفته اند و در جواب بحث اجماع را مطرح کرده اند اما ظاهرا منظور حضرت اجماع در حدیث است چون حضرت میفرمایند يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ یعنی نظر میشود در حدیثی که آندو فرد راوی به آن حکم میکنند که کدامیک ار احادیث آنها نزد اصحاب حدیث مشهورتر است و اونیکی حدیث که نزد اصحاب شاذ(نادر) است رها میشود (الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ)
واضح است که در این حالت(هر دو راوی نزد اصحاب یکسانند)به حدیثی که نزد اصحاب حدیث مشهورتر است عمل میشود.حضرت درباره اجماع در روایت میفرمایند که شکی در آن نیست.
حال اگر تا اینجا مشکل حکم دادن حل نشود به مرجحات بعدی پرداخته میشود.
که بعد باید دید کدامیک از این دو حدیث که در آن اختلاف هست موافق با قران و سنت است و مخالف عامه پس به آن عمل میشود.حال اگر هر دوی این فقیهان حکم را از کتاب خدا دراوردند و یکی از آنها موافق عامه و دیگری مخالف بود به خبر مخالف عامه عمل میشود.فرض بعد اگر هردو خبر موافق عامه باشد نگاه میشود که کدامیک از این دو حدیث مخالف میل خاکمان و قاضیان عامه است پس به آن عمل میشود( يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ).
حال اگر حکام و قضات عامه موافق هر دو حدیث حکم میکردند در اینجا دیگر شبهه میشود که طبق همین حدیث باید در این موضوع توقف کرد.

فرمود: چون چنين شد صبر كن تا امامت را ملاقات كنى، زيرا توقف در نزد شبهات از افتادن بمهلكه بهتر است.
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم.

ehsan_8665
یکشنبه 23 مرداد 90, 12:43 قبل از ظهر
حال اگر در مطالب پست قبلی بحث و شبهه ای وجود دارد مطرح شود و الا به نظر شما با این اوصاف کدامیک از فرضیات Amirhosein مورد قبول میشود؟

AmirHossein
دوشنبه 31 مرداد 90, 04:19 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

راستش من با خواندن مطالبی که آقا احسان نوشتن، جواب سوالم رو به طور مشخص نگرفتم.
اما نظر خودم رو درباره جواب سوالم می گم. به نظر من، دلالت حدیث مذکور، به کسی هست که داره حکم رو می ده نه راوی حدیث. برای اینکه مطلب واضح تر بشه، یک مثال می زنم:
فرض کنید بین من و آقا احسان سر ارث، یک اختلاف پیش می یاد. برای حل این مشکل، آقا احسان آقای "الف" و من آقای "ب" رو به عنوان حاکم و داور بین خودمان انتخاب می کنم. هر دوی این افراد (یعنی آقایان "الف" و "ب")، حکمشان را از روی احادیث اهل بیت (علیهم السلام) انتخاب می کنند و همچنین احادیث را نیز به خوبی می فهمند. حال فرض کنید، ما پیش آقای "الف" رفتیم و ایشان با توجه به حدیثی مثلا از کتاب "من لایحضر الفقیه"،ارث را به آقا احسان دادند و هنگامی که پیش آقای "ب" رفتیم، ایشان نیز با توجه به حدیث دیگری مثلا از همان کتاب، ارث را به من دادند. (همچنین فرض کرده ایم که هر دو حدیث، از احادیث صحیح می باشد و ما می دانیم که احادیث از ائمه(ص) می باشد)
حال، تکلیف چیست؟ آیا باید من و آقا احسان، عادل تر بودن، فقیه تر بودن و راستگو تر بودن آقایان "الف" و "ب" در حدیث و همچنین با ورع تر بودن آنها را مورد ارزیابی قرار بدهیم یا اینکه باید این صفات را در مورد راویان احادیثی که با توجه به آنها حکم داده شده است، مورد ارزیابی قرار دهیم؟

من فکر می کنم، با توجه به حدیث مذکور، باید این صفات را در مورد آقایان "الف" و "ب" (یعنی کسانی که حکم را داده اند) مورد بررسی قرار دهیم. و بنابراین اگر نظر من درست باشد، دیگر این حدیث، را نمی توان از دلائل نیاز به علم رجال به شمار آورد.

ehsan_8665
دوشنبه 31 مرداد 90, 09:25 بعد از ظهر
نوشته است:
قَالَ الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يَلْتَفِتْ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ
حال طبق عبارت فوق امام علیه السلام حکم قطعی وقابل عمل را حکم راویی میدانند که نسبت به حدیث اهل بیت علیهم السلام با عدالت تر و فقیه تر (با فهم بالاتر و درایت در روایت بالاتر) و صادقتر باشد
ظاهرا این مطلب رو عرض کرده بودم.چیزی که اینجا واضح به نظر میرسه اینه که سلسله روات موضوع بحث نیست بلکه خود راوی حدیثی که به او مراجعه میشه جهت حکم دادن موضوع بحثه.

AmirHossein
سه شنبه 01 شهریور 90, 04:29 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین


ظاهرا این مطلب رو عرض کرده بودم.چیزی که اینجا واضح به نظر میرسه اینه که سلسله روات موضوع بحث نیست بلکه خود راوی حدیثی که به او مراجعه میشه جهت حکم دادن موضوع بحثه.

بله، ببخشید آقا احسان، من خوب متوجه صحبت شما نشده بودم.
پس تا اینجا، با توجه به این فراز از حدیث، متوجه شدیم که این حدیث، را نمی توان از دلائل نیاز به علم رجال به شمار آورد.
تا جایی که من می دانم و مطالعه کردم، یکی از دلائل قائلین به علم رجال، نیاز به این علم، در هنگام اختلاف احادیث می باشد و برای این ادعا، به همین قسمت حدیث مذکور نیز استدلال شده است. ولی ما، اثبات کردیم که این ادعا اشتباه می باشد و دلیل قائلین به علم رجال در زمینه باطل است.

در اینجا لازم می دانم که یک مطلب (که البته در گذشته در مورد آن بحث شده، ولی ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست) را تذکر بدهم. کلا بحث اختلاف احادیث زمانی موضوعیت پیدا می کند که ما یقین داشته باشیم احادیث متعارضی که در دست داریم قطعا از ناحیه ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) به دست ما رسیده است. و برای حل تعارض (به این معنی که حکم درست را پیدا کنیم)، سراغ مرجحات می رویم.
بنابراین، استفاده از مرجحات حدیثی، برای پیدا کردن حدیث صحیح یا نا صحیح (صحیح، به این معنا که حدیث از ناحیه ائمه(ع) صادر شده باشد) کار اشتباهی می باشد. و علمای اهل عامه، به هیچ وجه حق نداردند، از مرجحات در تصحیح کتبشان استفاده کنند. (به دلایلی که ذکر شد)

خوب، فکر کنم فعلا بحث پیرامون این فراز روایت کافی باشه و بهتره به ادامه حدیث پرداخته بشه.


...قَالَ قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ قَالَ فَقَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ...

گفتم: اگر هر دو عادل و پسنديده نزد اصحاب باشند و هيچ يك بر ديگرى ترجيح نداشته باشد، چه كنند؟ فرمود: توجه شود بآن كه مدرك حكمش حديث مورد اتفاق نزد اصحاب باشد بآن حديث عمل شود و حديث ديگرى كه تنها و غير معروف نزد اصحابست رها شود زيرا آنچه مورد اتفاق است ترديد ندارد ...

مرجح بعدی، بحث اجماع می باشد. حالا با توجه به این قسمت حدیث، برای من سوالات زیر مطرحه:
1) اجماع بین چه کسانی، به عنوان مرجح در روایت مطرح شده؟ به عبارت دیگر، منظور امام(علیه السلام) از "أَصْحَابِكَ" چه کسانی می باشند؟
2) اجماع اصحاب، در چه چیزی می باشد؟

ehsan_8665
چهارشنبه 02 شهریور 90, 01:05 بعد از ظهر
در باره اجماع هم در چندتا پست قبلی بحث کرده بودم :

در ادامه راوی از حضرت میپرسد که :
ehsan_8665 نوشته است:
قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ
اگر این دو راوی هردو از نظر عدل نزد اصحاب یکسان بودند و هیچیک بر دیگر ی برتری و فضیلتی نداشت چه کنیم؟
همانطور که از این قسمت پیداست افقه بودن شخص حکم کننده نزد اصحاب مطرح است و حضرت هم از سوال راوی که عرض کرده عند اصحابنا ایرادی نگرفته اند و در جواب بحث اجماع را مطرح کرده اند اما ظاهرا منظور حضرت اجماع در حدیث است چون حضرت میفرمایند يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ یعنی نظر میشود در حدیثی که آندو فرد راوی به آن حکم میکنند که کدامیک ار احادیث آنها نزد اصحاب حدیث مشهورتر است

AmirHossein
جمعه 04 شهریور 90, 05:46 بعد از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

من در مورد اجماع، به غیر از روایت مورد بحث، دو تا روایت دیگه هم پیدا کردم که شاید به بحث کمک بکنه:
روایت اوّل: روایت صحیحی است از "صفوان بن یحی" در کتاب شریف کافی در باب "ابطال الرویة" (کتاب التوحید): (توجه کنید که فقط قسمت مورد نیاز از روایت آورده شده است)
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ "سَأَلَنِي أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) الی أن قال: فقال ابوقرة: فَتُكَذِّبُ بِالرِّوَايَاتِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِذَا كَانَتِ الرِّوَايَاتُ مُخَالِفَةً لِلْقُرْآنِ كَذَّبْتُهَا وَ مَا أَجْمَعَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ أَنَّهُ لَا يُحَاطُ بِهِ عِلْماً وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ"

صفوان بن يحيى گويد: ابو قره محدث از من خواست كه او را خدمت حضرت رضا (ع) برم، از آن حضرت اجازه خواستم، اجازه فرمود، ابو قره به محضرش رسيد و بقیه روایت (که در اینجا نیاوردیم) تا اینکه بحث به اینجا رسید که ابو قره عرض كرد: پس روايات را تكذيب مينمائيد. فرمودند: هر گاه روايات مخالف قرآن باشند تكذيبشان كنم، و آنچه مسلمين بر آن اتفاق (اجماع) دارند اين است كه: احاطه علمى به او پيدا نشود، ديدگان او را ادراک نكنند، چيزى مانند او نيست. (1)

روایت دوم: باز هم روایتی است از کتاب کافی و باب مذکور از "محمّد بن عبید".
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَ مَا تَرْوِيهِ الْعَامَّةُ وَ الْخَاصَّةُ- وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَشْرَحَ لِي ذَلِكَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ اتَّفَقَ الْجَمِيعُ لَا تَمَانُعَ بَيْنَهُمْ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ ...(حدیث ادامه دارد)

محمد بن عبيد گويد: به حضرت رضا عليه السلام نامه نوشتم و در باره ديدن خدا و آنچه عامه و خاصه روايت كرده ‏اند سؤال كردم و خواستم كه اين مطلب را برايم شرح دهد، حضرت به خط خود نوشتند: همه اتفاق دارند و اختلافى ميان آنها نيست كه...(حدیث ادامه دارد) (2)

پاورقی:
1. اصول كافى-ترجمه مصطفوى، جلد 1، صفحه 130
2. همان

ehsan_8665
دوشنبه 07 شهریور 90, 12:16 قبل از ظهر
من در مورد اجماع، به غیر از روایت مورد بحث، دو تا روایت دیگه هم پیدا کردم که شاید به بحث کمک بکنه
میشه لطفا چگونگی کمک ایر دو روایت به بحث رو بیشتر توضیح بدی؟
در واقع آیا شبهه ای در بحث اجماع میخوای مطرح کنی؟
اگر آره خوب شبهه چیه؟
اگر هم نه پس لطفا برامون توضیح بده چجوری این دو روایت به بحث کمک میکنه یعنی نکاتی که مد نظرته چیه؟ :?: ;)

حمید
سه شنبه 05 مهر 90, 10:19 بعد از ظهر
سلام

AmirHossein نیومدی دیگه؟؟ بیا سوالا رو جواب بده و بحث پیش بره.

آقا احسان شما اگه می تونین خودتون یه کمکی بکنین.

یا علی

AmirHossein
یکشنبه 10 مهر 90, 11:48 قبل از ظهر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین

سلام به آقا حمید و آقا احسان
ببخشید که بحث رو یه مدتی ترک کرده بودم.
حقیقتش رو بخواهید من نمی خواهم به اجماع شبهه ای وارد کنم ولی خیلی نظر خوبی هم به اجماع ندارم. چون اجماع یکی از اختراعات اهل عامه بوده. و شاید بشه اجماع رو یکی از ابزارهایی به حساب آورد که عمر و ابوبکر و ... (لعنة الله علیهم اجمعین) ازش استفاده کردند و حق حضرت علی (علیه السلام) رو غصب کردند. ولی به هر حال فکر کنم جواب حرفم همون قسمت از روایت باشه که آقا احسان هم بهش اشاره کردن، یعنی اجماع باید حتما بر پایه حدیث باشه.
خوب، اگر دوستان هم موافق باشن بریم به سراغ مرجحه بعدی.

Parsa
جمعه 15 مهر 90, 06:08 بعد از ظهر
سلام!این بحث خیلی عالی بود، داشتیم فیض می بردیم پس چرا ولش کردین؟ خواهشا ادامه بدین! :(

ehsan_8665
یکشنبه 17 مهر 90, 07:47 قبل از ظهر
با سلام خدمت دوستان
ظاهرا مرجح بعدی عرضه روایت به قرانوسنت و مخالفت با عامه است:

قَالَ يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ
گفتم اگر هر دو حديث مشهور باشند و معتمدين از شما روايت كرده باشند؟ فرمود: بايد توجه شود، هر كدام مطابق قرآن و سنت و مخالف عامه باشد اخذ شود، و آنكه مخالف قرآن و سنت و موافق عامه باشد رها شود.
عرضه به کتاب وسنت و مخالفت با عامه با هم توسط حضرت مطرح شده واین جای دقت و تامل داره